یکی از مورخین و تاریخ نگاران بزرگ بشریت، پروردگار عالم و کتاب مقدس قرآن کریم است که با بیان روایت های مختلف، تاریخ اسلام را ورق می زند.
در بنی اسرائیل زاهدی زندگی میکرد، خداوند (توسط پیامبر آن عصر) به او ابلاغ کرد که سه دعای تو به اجابت خواهد رسید، آن زاهد بیهمت و نادان در این فکر فرو رفت که این دعاها را در کجا به کار برد، به همین سبب با همسرش مشورت کرد و او گفت: «سالهاست که در خدمت تو هستم و در سختی و آسایش با تو همراهی کردم، یکی از آن دعاها را در مورد من مصرف کن و از خدا بخواه مرا از زیباترین زنان بنیاسرائیل قرار دهد، تا تو از زیبایی من بهرهمند شوی»
زاهد پیشنهاد او را پذیرفت و دعا کرد او از زیباترین زنان شود، آوازه زیبایی همسرش به همه جا رسید و مردم از هر سو برای زیباترین زن آن زمان نامههای عاشقانه مینوشتند و آرزوی ازدواج با او در سر میپروراندند. کمکم زن زیبا مغرور شد و بنای ناسازگاری با شوهرش نهاد و سرانجام کار شوهرش خشمگین شد و از دعای دوم استفاده کرد و گفت: «خدایا از دست زنم، جانم به لب رسیده، او را مسخ گردان.» دعایش مستجاب شد و زن به صورت خرس درآمد وقتی که فرزندانش مادر خود را اینگونه دیدند به زاهد اعتراض کردند و هنگامی که این اعتراض ها شدت گرفت زاهد ناگزیر در دعای سوم از خدا خواست تا همسرش به صورت روزهای نخستین باز گرداند.
منبع: قصه های قرآن به قلم روان، محمد محمدی اشتهاردی