3 گردنه‌ صعب العبور زندگی از زبان قرآن

سوره مبارکه بلد را که میخوانی ،خودرا در سرزمین مقدسی نزدیک می یابی که نقشش در زنگی تومعنا بخشیدن به همه سختی هایی است که با خلقت تو عجین است.سرزمینی که قداستش از کسانی است که تحمل سختی هایشان در راه خدا،یمن و مبارکی برجا گذاشته است.این سوره نگاه و بیان تو از سختی،محاسبایت را اصلاح می کند تا هرگز هزیه شدن در راه خدا برایت گران نباشد.

این سوره تو را از گردنه سختی در بند بودن و ناتوانی از بند گسستن و از گردنه سخت اشتیاق نداشتن و ناتوانی در ایجاد ذائقه،عبور می دهد تا پس از این سیر سخت اما مبارک که مطابق رهایی و اشتیاقت است تو در زمره کسانی قراربگیری و به کسانی ملحق شوی که آمنو و عملو الصاحات و تواصوا بالصبر و تواصوا بالرحمة هستند.این سوره سختی هایت را می خرد و ازآتش نجاتت می دهد.

پیش‌تر درمورد آیات ۵ تا ۱۰ سوره مبارکه بلد با موضوع نشان دادن افکار و رفتار فردی که در محاسبه سختی‌هایی که برای دین متحمل می‌شود دچار اشتباه شده است با عنوان وقتی از سختی بخشش کردن جان به لب می شویم!   مطالبی بیان نمودیم در آخرین بخش از این سوره که بر اساس آیات ۱۱ تا ۲۰ با موضوع معرفی عقبه به عنوان سختی‌ای که باید آن را انتخاب کرد، مصادیق و عاقبت گذر از عقبه مطرح شده است.

 

سختی گذر از گردنه/ بالا رفتن از گردنه عاقبت نگری

فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ﴿۱۱) و [لى]نخواست از گردنه [عاقبت‌ نگرى]بالا رود (۱۱)

وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ ﴿۱۲﴾ و تو چه دانى که آن گردنه [سخت]چیست؟ (۱۲)

کوه‌نوردی که می‌کنیم، شوق رسیدن به بلنداست که به گام‌هایمان توان می‌دهد و کمکمان می‌کند سختی راه را تاب بیاوریم و ادامه بدهیم. این طبع پیمودنِ همه مسیر‌های سخت است، وجود قله‌ای که اوج و شکوهش وادار به حرکتت کند.حال اگر مسیری سخت باشد، بدون  اینکه قله دیده شود، تنها با اعتماد به کسی که گفته آن طرف این گردنه‌ی سخت، قله‌ای است رفیع و باشکوه، می‌توان آن را طی کرد.

عقبه (گردنه) چنین مسیری است. بعضی کارها، طی کردن عقبه هستند تنها با اعتماد است که می‌توان این عقبه را طی کرد.

اعتماد به آن کس که گفته پشت این گردنه سخت، دشتی وسیع است با درخت‌هایی پشت در پشت هم دشتی به وسعت رحمت پروردگار،و نشانش را می‌شود از کسانی گرفت که این راه را رفته‌اند و آن سوی گردنه‌اند، آنان که دستگیر بوده‌اند و در هر لحظه‌ درماندگان و درخاک نشستگان را از گردنه‌های سخت زندگی عبور داده‌اند.

گردنه آزاد کردن

فَکُّ رَقَبَةٍ ﴿۱۳﴾ بنده‌ اى را آزادکردن (۱۳)

پر از قید و بند‌هایی شده بودم که زندگی‌ام را احاطه کرده بود. از مدل پوشیدن لباس و آرایش چهره و نحوه‌ی راه رفتن و سخن گفتن و معاشرت بگیر تا رشته‌ی دانشگاهی و شغل و همسر و...

پر از تکلف شده بودم. از همان ابتدا آسمان و زمین زندگی را برایم این‌طوری ترسیم کرده‌ بودند و من نیز بی‌خبر از همه‌ جا تصور می‌کردم که زندگی همین است و آسمان، همه‌جا همین رنگ است.

نه من و نه همه‌ی آن‌هایی که در آسمان و زمین من بودند، هیچ‌کدام انگار به خوشبختی نرسیده بودند. این را از دیدن یا شنیدن عاقبتشان می‌گویم. پس چه سودی در ماندن و دل‌بستن به قید‌وبند‌هایی بود که از کودکی تا حالا به آن دل بسته بودم.

با خودم گفتم یک‌بار هم که شده به سخنانش گوش می‌دهم. دنبالش میروم. راهی را که نشان می داد، خیلی با قیدوبند‌های ما جور درنمی‌آمد. باید همه عادت‌ها و آداب و رسومی را که یک عمر با آن زندگی کرده بودم کنار می‌گذاشتم و این خیلی سخت بود؛ و سخت‌تر این‌که آن سوی راه هم واضح نبود. از کجا معلوم اگر از این ها دست برمی‌داشتم زندگی بهتری در انتظارم بود؟!

او فراسوی راه را می‌دید و هر دم برایم از آن‌سو می‌گفت. من در سختی ابهام و تردید بودم، چیزی از مقصد نمی‌دیدم و نمیدانستم، اما او می‌دید و دیده‌هایش را برایم باز می‌گفت، جوری که انگار خودم می‌دیدم.کم‌کم دلم قرص شد، چشمانش، چشمانم شده بود و دل‌کندن از دل‌بستگی‌هایی که داشتم، داشت آسان می‌شد.با او هم‌افق شده بودم و حالا آسمانم مثل آسمان او آبی و زیبا بود.

رسولان الهی سردمداران عبور از گردنه آزادکردن مردم از جهل و تعصبند؛ و هر کس بخواهد قدم در این راه بگذارد جز با مدد ایشان نمی‌تواند.

گردنه اطعام/سختی رسیدگی به حال یتیم!

أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ ﴿۱۴﴾ یا در روز گرسنگى طعام‌ دادن (۱۴)

یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ ﴿۱۵﴾ به یتیمى خویشاوند (۱۵)

أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَتْرَبَةٍ ﴿۱۶﴾ یا بینوایى خاک‌نشین (۱۶)

‌می‌گویند تا مادر نشوی نمی‌توانی حس و حال مادر‌ها را بفهمی، تا پدر نشوی دغدغه و بار سنگین مسئولیت را درک نمی‌کنی.

خیلی موقعیت‌ها در عالم هست که تا خودمان در جایگاهش قرار نگرفته باشیم نمی‌توانیم درکش کنیم. یتیمی یکی از آن‌هاست. تا یتیمی را نچشیده باشی، نمی‌توانی حال یتیم را درک کنی. چه برسد که در روز قحطی و تنگی، از خودت بگذری و به فکر اطعام او باشی. برای همین است که برای گذر از گردنه اطعام باید یتیم شد، یتیمِ نگاه و توجه پیامبری که این همه سفارش یتیم را کرده است.

وقتی افق، رسیدن به پیامبر و چشیدن محبت پدرانه‌اش باشد، دیگر رسیدگی به یتیم سخت نیست. حتی آواره می‌شوی برای یافتن یتیمی که برایش پدری کنی.

کسی که یتیمی و مسکنت دوری از پیامبر (صلی الله علیه و آله) را چشیده باشد، می‌داند فقط با چشم یتیم است که می‌توان پیامبر را دید و با زبان اوست که می‌توان با پیامبر سخن گفت. چشم و لب و زبانت که چشم و لب و زبانِ یتیم شد، دیگر هر کاری برای یتیم انجام دهی، انگار برای خودت کرده ای آنگاه کار کردن آدم برای خودش سخت نیست.

آن سوی گردنه/دویدن در بیراهه‌های زندگی

ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ ﴿۱۷﴾ علاوه بر این از زمره کسانى باشد که گرویده و یکدیگر را به شکیبایى و مهربانى سفارش کرده‌ اند (۱۷)

أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ ﴿۱۸﴾ اینانند خجستگان (۱۸)

 

وَالَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ ﴿۱۹﴾ و کسانى که به انکار نشانه‌ هاى ما پرداخته‌ اند آنانند ناخجستگان شوم (۱۹)

 

عَلَیْهِمْ نَارٌ مُؤْصَدَةٌ ﴿۲۰﴾ بر آنان آتشى سرپوشیده احاطه دارد (۲۰)

همه در جست‌و‌جوی خوشبختی و امنیت‌اند. در آرزوی روز‌ها و روزگاری خوش. در انتظار یک زندگی بهتر می‌دوند، زمین می‌خورند، خسته می‌شوند. در تمام این لحظات چیزی که به ادامه وادارشان می‌کند دورنمای مقصد است و آرزویی که در دل دارند.

بعضی در هر قدم به قله نزدیک می‌شوند و بعضی دور. آن‌ها که نزدیک می‌شوند و می‌رسند، از دیده‌هایشان می‌گویند، می‌گویند تا به بیراهه رفته‌ها بازگردند و این همه خود را خسته‌ی مسیر اشتباه نکنند.

آن‌ها که به بیراهه رفته‌اند، حتی لحظه‌ای درنگ نمی کنند برای ایستادن و گوش کردن! راه خودشان را می‌روند و روز به روز و لحظه‌به‌لحظه خسته‌تر و فرسوده‌تر می‌شوند، تا جایی که دیگر توان ادامه برایشان نمی‌ماند. خسته و افسرده، بی‌رمق و ناتوان با حسرتی که تمامی ندارد بر جای می‌مانند.

حسرت چشم داشتن و بهره‌نبردن از بینایی، حسرت گوش داشتن و بهره‌نبردن از شنوایی، حسرت لجاجت و انکار و... ولی با چشم‌هایمان باید حقیقت و مقصد را همان‌گونه که بود می‌دیدیم و با لب‌هایمان دیده‌های حقیقی را به زبان می‌آوردیم.اما چه دیر است آن هنگام برای حسرت خوردن و بازگشت؛ و چه سخت است عمری سختی کشیدن و برای تا ابد در این آتش ماندن.