آیتالله ناصر مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیات 18 تا 20 سوره مبارکه «غافر» به توصیف قیامت اشاره کرده است که متن آن در ادامه میآید؛
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ کاظِمِینَ ما لِلظّالِمِینَ مِنْ حَمِیم وَ لاشَفِیع یُطاعُ* یَعْلَمُ خائِنَةَ الأَعْیُنِ وَ ماتُخْفِى الصُّدُورُ* وَ اللّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لایَقْضُونَ بِشَىْء إِنَّ اللّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ؛ و آنها را از روز نزدیک بترسان، هنگامى که از شدت وحشت دلها به گلوگاه مىرسد، و تمامى وجود آنها مملو از اندوه مىگردد براى ستمکاران دوستى وجود ندارد، و نه شفاعت کنندهاى که شفاعتش پذیرفته شود. او چشمهایى را که به خیانت مىگردد، و آنچه را سینهها پنهان مىدارند، مىداند. خداوند به حق داورى مىکند، و معبودهایى را که غیر از او مىخوانند، هیچگونه داورى ندارند خداوند شنوا و بیناست». (غافر/ 18 تا 20)
روزى که جانها به لب مىرسد!
این آیات، همچنان ادامه توصیف قیامت است و در حقیقت در این آیات، هفت ویژگى دیگر، از ویژگىهاى قیامت و حوادث هولانگیز و دهشتزاى آن که هر انسان مؤمنى را عمیقاً در فکر فرو مىبرد بیان شده است: نخست مىگوید: «آنها را از روز نزدیک بترسان»! (وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ).
«آزفة» در لغت به معنى «نزدیک» است، و چه نامگذارى عجیبى است که به جاى «یوم القیامة»،«یوم الازفة» بیان شده، تا بىخبران نگویند: هنوز تا قیامت، زمان بسیار زیادى است، فکر خود را مشغول قیامت نکنید که وعدهاى است نسیه!
و اگر درست بنگریم، مجموعه عمر دنیا در برابر عمر قیامت، لحظه زود گذرى بیش نیست، و چون هیچ تاریخى از سوى خداوند، براى آن به کسى حتى به پیامبران اعلام نشده است، باید همیشه آماده استقبال از آن بود.
دومین توصیف این که: «در آن روز، از شدت هول و ترس، دلها به گلوگاه مىرسد»! (إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ).
به هنگامى که انسان در تنگناهاى سخت قرار مىگیرد، احساس مىکند گویى قلبش دارد از جا کنده مىشود، مىخواهد از حنجرهاش بیرون پرد، عرب از این حالت، تعبیر به «بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ» مىکند، و شاید معادل آن در فارسى این باشد: «جانش به لب رسید»، و گرنه روشن است که قلب به معنى مرکز پخش خون، هرگز از جاى خود حرکت نمىکند و به گلوگاه نمىرسد.
و نیز ممکن است «قلب» کنایه از «جان» باشد، یعنى، جانش به گلوگاه رسیده بود، گویى روح از بدنش تدریجاً خارج شده، و تنها کمى از آن باقیمانده است.
به هر حال، چنان هول و اضطرابى از حساب و کتاب دقیق الهى، و بیم از رسوایى در حضور جمیع خلایق، و گرفتارى در عذاب دردناکى که خلاصى از آن ممکن نیست، به انسان دست مىدهد که با هیچ بیانى قابل شرح نیست.
در توصیف سوم مىگوید: «وجود آنها مملو از غم و اندوه مىشود اما توانایى اظهار آن را ندارند» (کاظِمِینَ).
«کاظم» از ماده «کظم» در اصل به معنى «بستن دهان مشکى است که پر از آب باشد» سپس در مورد کسانى که از خشم و غضب پر مىشوند، اما به دلایل مختلفى آن را اظهار نمىدارند، اطلاق شده است.
وقتی نمیتوان در غمی فریاد زد
اگر انسان گرفتار اندوه و غم جانکاهى شود، اما بتواند فریاد کند، ممکن است کمى آرام گیرد، اما افسوس که در آنجا حتى جاى فریاد و نعره زدن نیست، آنجا صحنه بروز همه اسرار نهان و پیشگاه داورى حق، و محضر عدل پروردگار، و حضور جمع خلایق است، فریاد چه سودى دارد؟!
چهارمین توصیف این که: «براى ستمکاران دوستى وجود ندارد» (ما لِلظّالِمِینَ مِنْ حَمِیم).
آن گروه از دغل دوستان، که همچون مگسان گرد شیرینى، به هنگام قدرت اطراف آنها را گرفته بودند، و با تملّق و چاپلوسى خود را یارانى وفادار و جانثار، و یا غلامانى خانه زاد، معرفى مىکردند، همه گرفتار کار خویشند، و به دیگرى نمىپردازند، آرى در آن روز نه دوستى براى انسان وجود دارد، و نه غمخوارى براى درد دل کردن.
در پنجمین توصیف مىفرماید: «و نه شفاعت کنندهاى که شفاعتش پذیرفته شود» (وَ لاشَفِیع یُطاعُ).
چرا که شفاعت شافعان راستین، مانند انبیاء و اولیاء نیز به اذن پروردگار است، و به این ترتیب، قلم بطلان بر پندار بتپرستان که بتها را شفعاى خود در پیشگاه خدا مىدانستند مىکشد.
چشمهایى که خیانت مىکند
در ششمین توصیف، یکى از اوصاف خدا را بیان مىکند که در ضمن، توصیفى براى چگونگى قیامت است، مىگوید: «خدا چشمهایى را که به خیانت گردش مىکند مىداند، و از آنچه در سینهها پنهان است با خبر است» (یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِى الصُّدُورُ).
آرى خدایى که از حرکات مخفیانه چشمها، و اسرار درون سینهها، آگاه است در آن روز، درباره خلایق دادرسى و قضاوت مىکند، و با این علم و آگاهى دقیق او، روز گنهکاران سیاه و تاریک است.
در حدیثى، از امام صادق(علیه السلام) مىخوانیم: هنگامى که از معنى این آیه از آن حضرت سؤال کردند، فرمود: أَلَمْ تَرَ إِلَى الرَّجُلِ یَنْظُرُ إِلَى الشَّىْءِ وَ کَأَنَّهُ لایَنْظُرُ إِلَیْهِ، فَذلِکِ خائِنَةُ الاَعْیُنِ: «آیا ندیدهاى گاه انسان به چیزى نگاه مىکند اما چنین وانمود مىکند که به آن نگاه نمىکند؟ این نگاههاى خیانت آلود است»!
آرى، این نگاهها خواه به نوامیس مردم باشد، و یا امور دیگرى که نگاه کردن به آن ممنوع است، بر خداوندى که ذرهاى از آنچه در آسمانها و زمین است از علم او مخفى نیست، پنهان نمىماند: «لایَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّة فِى السَّمواتِ وَ لا فى الاَرْضِ».
در حدیث دیگرى آمده است: یکى از یاران پیامبر، در کنار یکى از مخالفان سرسخت اسلام، در محضر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نشسته بود، بعد از آن که آن مرد مخالف از محضر پیامبر(صلى الله علیه وآله) امان گرفت و بیرون رفت، عرض کرد: چرا اشارهاى نفرمودید تا برخیزیم و گردنش را بزنیم پیش از آن که از شما امان بگیرد؟! رسول خدا فرمود: إِنَّ النَّبِىَّ لاتَکُونُ لَهُ خائِنَةُ الاَعْیُنِ: «پیامبر نگاه مخفیانه و خائنانه ندارد»!
البته خیانت چشمها، اشکال مختلفى دارد: گاه به صورت نگاههاى دزدکى و استراق بصر نسبت به زنان بیگانه است، و گاه به صورت اشاراتى با چشم، به منظور تحقیر یا عیبجویى از دیگران، و یا اشاراتى که مقدمه توطئهها و نقشههاى شیطانى است.
راستى اگر انسان، به یک چنین حسابرسى دقیقى در قیامت مؤمن باشد که حتى نگاهها، و اندیشهها، با انگیزههایى که دارند، همگى زیر سؤال مىروند، و دقیقاً بررسى مىشوند، حد اعلاى تقوى در وجود او زنده خواهد شد، و چه اثرى دارد این ایمان به معاد، و مراقبت الهى و حسابرسى قیامت، در تربیت نفوس انسانها؟!
مىگویند: یکى از علماى بزرگ، پس از پایان تحصیلات خود در «حوزه علمیه نجف»، هنگامى که مىخواست به کشورش باز گردد، ضمن خداحافظى با استادش از او تقاضاى پند و موعظهاى کرد، او گفت: بعد از تمام این زحمتها آخرین اندرزم کلام خدا است، این آیه را هرگز فراموش مکن! أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللّهَ یَرى: «آیا انسان نمىدانست که خدا همه چیز را مىبیند».
آرى، از دیدگاه یک فرد مؤمن واقعى، تمام عالم محضر خدا است، و همه کارها در حضور او انجام مىگیرد، همین شرم حضور براى دورى از گناهان کافى است.
در هفتمین توصیف از قیامت، که آن نیز به صورت توصیف خداوند مطرح شده مىفرماید: «خداوند، به حق داورى مىکند» (وَ اللّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ).
«و معبودهایى را که غیر از او مىخوانند، هیچگونه قضاوت و داورى ندارند» (وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لایَقْضُونَ بِشَىْء).
آرى، آن روز مقام داورى، مخصوص به خدا است، و او هم جز به حق داورى نمىکند، چرا که داورى به ظلم، یا از جهل و عدم آگاهى ناشى مىشود، که او بر همه چیز، حتى اسرار ضمائر احاطه دارد، و یا از عجز و نیاز است، که همه اینها از ساحت مقدسش دور است.
ضمناً، این جمله، دلیلى است بر «توحید معبود»، زیرا کسى شایستگى عبودیت دارد، که سرانجام داورى به دست او است، اما بتهایى که نه در این جهان خاصیتى دارند و نه در قیامت مرجع داورى هستند، چگونه ممکن است شایسته عبودیت باشند؟
این نکته نیز قابل توجه است که، داورى به حق، از ناحیه خداوند معنى گستردهاى دارد، که هم «عالم تکوین» را شامل مىشود، و هم «جهان تشریع» را، همان گونه که تعبیر «قضا» در آیات قرآن نیز، در هر دو مورد به کار رفته است، در یک جا مىخوانیم: وَ قَضى رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ: «پروردگارت حکم کرده که جز او را پرستش نکنید».
و در جاى دیگر مىفرماید: إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُوُن: «هنگامى که حکم درباره چیزى صادر کند، به آن مىگوید: موجود باش! بلافاصله موجود مىشود»!
سرانجام به عنوان تأکید بر آنچه در این آیات گذشت، سخن را با این جمله پایان مىدهد: «خداوند شنوا و بینا است» (إِنَّ اللّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ).
بلکه، بینایى و شنوایى به معنى واقعى کلمه، یعنى حضور همه مسموعات و مبصرات و تمام شنیدنىها و دیدنىها نزد او، منحصر به ذات پاک خدا است، و این تأکیدى است بر علم و آگاهى او بر همه چیز، و داورى او به حق چرا که تا کسى سمیع و بصیر مطلق نباشد، داور حق نخواهد بود.