اشعاری زیبا به مناسبت ولادت امام جعفر صادق(ع)

 هفدهم ربیع الاول سالروز ولادت امام جعفر صادق(ع) است؛ شاعران کشورمان، همواره توجه خاصی به اهل بیت (ع) داشته اند و اشعاری در وصف آنان سروده‌اند که در ادامه به مناسب ولادت این امام بزرگوار برخی از اشعار را بخوانید.

 

غلامرضا سازگار

ای دو صد یوسف صدّیق به صدق تو گواه

ای علوم همه با کوه کمالت پر کاه

دو جهان زنده ی چشم تو به یک نیم نگاه

تا زمان هست تو از گردش چرخی آگاه

شهریاران سر کوی تو گدای سر راه

شیخ والای ائمّه ولی امر الّه

صدق تابنده چراغی بود از مکتب تو

علم تا علم شود بوسه زند بر لب تو

عرشیان دسته ای از خاک نشینان تواند

فرشیان از همه سو دست به دامان تواند

علم ها گوهری از لعل دُر افشان تواند

حلم ها ذکر خوشی بر لب خندان تواند

بحرها تشنه ی یک قطره ی باران تواند

سرو قدّان جهان سر به گریبان تواند

علم از روز ازل سائل دیرینه ی تو است

آنچه در سینه خلق است در آیینه ی تو است

لاله ای نیست که از دامن بستان تو نیست

طایری نیست که در باغ ثنا خوان تو نیست

آیه ای نیست که محتاج به برهان تو نیست

گوهری نیست که از بحر خروشان تو نیست

ذرّه ای نیست که از مهر درخشان تو نیست

پدر شیمی جز جابر حیّان تو نیست

علم تو مشعل و خلق و دو جهان انجمنی

آیة الکرسی از کرسی درست سخنی

سرّ سروّ علن از تو است امام صادق

فیض هر انجمنی از تو است امام صادق

حسن خلق حسن از تو است امام صادق

سبزی این چمن از تو است امام صادق

سیر چرخ کهن از تو است امام صادق

همگان را سخن از تو است امام صادق

تا که این چار ام و هفت اب و نه طاق است

مؤمن طاق تو در عالم هستی طاق است

دهر دانشگه و استاد سخن دانش تو

کلّ قرآن سخن داور و برهانش تو

حق به دور تو کند گردش و میزانش تو

مؤمن پاک بود پایه ی ایمانش تو

درد جان نیز طبیبش تو درمانش تو

علم نور است ولی مشعل تابانش تو

تا زمان است و به هر مرحله می تازد علم

از تو می گوید و دائم بتو می نازد علم

پشرو تر بسی از دور زمان مکتب تو است

ثمر خون حسین ابن علی بر لب تو است

راه حق مذهب تو مذهب تو مذهب تو است

آسمان شیفته ی زمزمه های شب تو است

نفس سوختگان شعله ی تاب و تب تو است

نور قرآن ز درخشنده گی کوکب تو است

اهل توحید که این قدر مجلّل دارند

هر چه دارند ز توحید مفضّل دارند

باغبانی و بود ملک جهان گلزارت

گرم تا دامنه ی حشر بود بازارت

گوهر وحی فرو ریخته از گفتارت

بوسه ی علم بود بر لب گوهر بارت

دیدن روی خداوند بود دیدارت

ای طبیبانِ همه خلقِ جهان بیمارت

ای خوش آن یار که تو یار و طبیبش باشی

خوشتر آن درد که تنها تو طبیبش باشی

ای که خوانده است خداوند به قرآن نورت

نوری و سینه خوبان دو عالم طورت

ملک جان خانه ی دلها همگان معمورت

انس و جنّ و ملک و حور و پری مأمورت

چه جفاها که رسید از ستم منصورت

کرد از خانه و از شهر پیمبر دورت

بود آگاه عدو از محن جانکاهت

برد با فرق برهنه سوی قربانگاهت

کثرت سنّ تو و این همه آزار ای وای

آفتاب حق و بیداد شب تار ای وای

برق شمشیر و رخ حجّت دادار ای وای

دوست در سلسه ی دشمن غدّار ای وای

خانه ی حجّت حقّ و شرر نار ای وای

صدمۀ خار ستم بر گل بی خار ای وای

پاسخ آنهمه خوبی شرر آذر بود

بیت آتش زده ارثیّه ای از مادر بود

آخر از زهر جفا رفت وجودت در تاب

جگر خونجگر پاره ی زهرا شد آب

ریخت از دیده ی یاران به عزای تو گلاب

جگر موسی جعفر شد از این داغ کباب

بعد از آن غریب و مظلومیت و رنج و عذاب

بوتراب دگری باز نهان شد به تراب

در عزای تو جهان صحنه ی محشر گردید

تازه در ماتم تو داغ پیمبر گردید

ای سلام همه بر تربت بی زوّارت

غم بسیار محبّان ز غم بسیارت

به چه تقصیر عدو این همه داد آزارت

وامصیبت که چه کردند به قلب زارت

برد سر بر فلک از خانه شرار نارت

ریخت اعجاز خلیل از لب گوهر بارت

شد خموش آتش و بهر تو دل عالم سوخت

بیشتر از همه زین غم جگر «میثم» سوخت

 

قاسم رسا

چون از افق برآید انوار صبح صادق

در پاى سبزه بنشین با همدمى موافق

 شد موسم بهاران پرلاله کوهساران

بستان پر از ریاحین صحرا پر از شقایق

 بلبل که در غم گل مى کرد بى قرارى

شکر خدا که معشوق آمد به کام عاشق

 یک سو نشسته خسرو در بزمگاه شیرین

یک سو نهاده عذرا سر در کنار وامق

 ابر بهار گسترد دیباى سبز در باغ

باد از شکوفه افکند بر روى آب قایق

 بر آستان معشوق تسلیم شو که آن جا

صاحبدلان نهادند پا بر سر علایق

 زد بلبل سحرخیز فریاد شورانگیز

کاى مست خواب غفلت و اى بنده ی منافق

 شد وقت آن که خوانند حمد و ثناى معبود

شد گاه آن که نالند در پیشگاه خالق

 از بوستان احمد بگذر که بلبل آن جا

بر شاخ گل سراید وصف جمال صادق(علیه السلام)

 نور جمال صادق چون از افق برآمد

شد صبح عالم آراش بر شام تیره فایق

 از شرق و غرب بگذشت نور فضایل او

چون آفتاب علمش طالع شد از مشارق

 تن پیکر فضایل، جان گوهر معانى

دل منبع عنایات رخ مطلع شوارق

 همچون صدف ز دریا دُرهاى حکمت اندوخت

چون گوهر وجودش شایسته بود و لایق

 بر پایه کمالش محکم اساس توحید

از پرتو جمالش روشن دل خلایق

 خورشید برج ایمان، شمشاد باغ امکان

گنجینه کمالات، سرچشمه حقایق

 هادى شوند یکسر گر لحظه اى بتابد

نور هدایت او بر جسم هاى عایق

 بر لوح سینه اوست آیات حق هویدا

وه! وه! عجب سوادى است با اصل خود مطابق

 افکار تابناکش روشن تر از کواکب

اندیشه هاى پاکش خرّم تر از حدایق

 آیین جعفرى را بگزین که دردمندان

درمان خویش جویند از این طبیب حاذق

 شاها «رسا» ندارد جز اشتیاق رویت

بنماى رخ که خلقى است بر دیدن تو شایق

 در عرصه قیامت دست از تو برنداریم

کاندر شفاعت توست ما را رجاى واثق

یوسف رحیمی

تو آمدی و جهان غرق در خِرَد می شد

 دلیل ها همه با عشق مستند می شد

 تو آمدی پر و بالی دهی به دلهامان

به پای درس تو هفت آسمان رصد می شد

 خوشا به حال دلی که عروج را فهمید

مسیر روشن تو از بهشت رد می شد

میان آن همه شاگرد شد سعادتمند

کسی که مذهب عشق تو را بَلَد می شد

نفس زدی و جهان را حیات بخشیدی

 تجلیات الهی الی الابد می شد

 جهان نشسته سر سفره‌ی روایاتت

 شهود می چکد از جلوه زار میقاتت

 

وحید قاسمی

پیر بزرگ طایفه بود و کریم بود

در اعتلای نهضت جدّش سهیم بود

مسند نشین کرسی تدریس علم ها

 شایسته ی صفات حکیم و علیم بود

نوح و خلیل جمله مریدان مکتبش

استاد درس حکمت و پند کلیم بود

بر مردمان تب زده ی شهر شرجی اش

 عطر مبارک نفسش چون نسیم بود

زحمت کشید و باغ تشیّع شکوفه داد

مسئول باغبانی باغی عظیم بود

قلبش شبیه شیشه ی تُنگ بلور بود

عمری به فکر نان شب هر یتیم بود

از ابتدای کودکی اش تا دم وفات

نزدیکی محله ی زهرا مقیم بود

منّت نهاد و آمد و ما پیروش شدیم

امروز اگر نبود، شرایط وخیم بود

تازه سروده ام غزل مدحتش ولی

یادش میان قافیه ها از قدیم بود

  [بسته شعر ویژه ولادت امام جعفر صادق(ع)]

سید هاشم وفایی

شب تجلی عشق و عقیده است امشب

شب ظهور هزاران سپیده است امشب

گلی به گلشن یاسین شکفته شد که فلک

نظیر چهرۀ او را ندیده است امشب

دمید صادق آل رسول همچون ماه

مهی که آینه دار سپیده است امشب

سپهر علم و فضیلت دوباره نورانی است

ستارۀ سحر ما دمیده است امشب

حضور حضرت باقر فرشتۀ رحمت

برای عرض تهیت رسیده است امشب

به "ام فروه" بیا تهنیت بگو که گلش

به مهد مهر و وفا آرمیده است امشب

به پاس مقدم این گل نثار کن صلوات

که درخور صلواتی حمیده است امشب

همان گلی که خدا را ستود و مرغ سحر

صدای زمزمه اش را شنیده است امشب

خوشا کسی که خداوند عاشقانش را

برای خدمت او برگزیده است امشب

ز باغ دانش او سوی تشنگان علوم

نسیم رحمت و دانش وزیده است امشب

همیشه پیرو  این مکتب پر از نور است

کسی که جام ولایت چشیده است امشب

چو یاد اوست عبادت به یاد حضرت او

دلم به سوی خدا پر کشیده است امشب

بیا و سر به حریم مقدسش بگذار

که مرغ دل به مدینه پریده است امشب

بگو به خلق «وفائی» چراغ دانش را

خدا ز جلوۀ او آفریده است امشب