نهج البلاغه با گذشت قرنها نه تنها تازگی و جذابیت خویش را حفظ کرده که فزونتر هم شده است و این اعجاز نیست، مگر به سبب ویژگی هایی که در شکل و محتوای آن است. این امتیاز را جز در مورد قرآن نمی توان یافت که در کلام امام علی (ع) درباره قرآن آمده است: «ظاهره انیق و باطنه عمیق، لاتفنی عجائبه و لاتنقضی غرائبه » قرآن کتابی است که ظاهری زیبا و باطنی عمیق دارد، نه شگفتی های آن پایان میپذیرد و نه اسرار آن منقضی میشود.
در سخن مشابهی نیز آمده است: «لاتحصی عجائبه و لاتبلی غرائبه» نه شگفتیهای آن را میتوان شمرد و نه اسرار آن دستخوش کهنگی میشود و از بین میرود.
سخنان امام علی (ع) در فاصله قرن اول تا سوم در کتب تاریخ و حدیث به صورت پراکنده وجود داشت. سید رضی در اواخر قرن سوم به گردآوری نهج البلاغه پرداخت و اکنون بالغ بر هزار سال از عمر این کتاب شریف میگذرد. هرچند پیش از وی نیز افراد دیگری در گردآوری سخنان امام علی (ع) تلاشهایی به عمل آوردند، اما کار سید رضی به خاطر ویژگی هایی که داشت درخشید و ماندگار شد؛ چون سید رضی دست به گزینش زده بود.
شرح و تفسیر حکمت 216 نهج البلاغه
امام علی (ع) فرمودند: َمنْ نَالَ اسْتَطَالَ. کسى که به نوایى رسد، طغیان مى کند.
امام علی (ع) در این گفتار حکیمانه به شرح حال بسیارى از مردم اشاره مى کند که از مواهب مادى سوء استفاده مىکنند و مىفرماید: «کسى که به نوایى رسد طغیان مى کند و برترى مى جوید»; (مَنْ نَالَ اسْتَطَالَ).
«استطال» از ریشه «طول» بر وزن (قول) به معناى قدرت و برترى است و هنگامى که به باب استفعال مى رود، مفهوم برترى جویى دارد.
عبارت امام علی علیه السلام مفهوم وسیع و گسترده اى دارد و تمام کسانى را که به مال یا مقام و یا هرگونه قدرت دیگرى مى رسند، شامل مى شود و این سیره اى ناپسند در بسیارى از مردم است. کسانی که وقتی مال و ثروت فراوانى پیدا مىکنند، مىکوشند خود را برتر از دیگران نشان دهند و هنگامى که مقامى پیدا کنند، اصرار دارند دیگران را زیر سلطه خود قرار دهند. همچنین هنگامى که علم و دانشى به دست مى آورند، دیگران را نادان مى پندارند و شاگرد خود مى دانند.
به ویژه اگر پیش از این محرومیت هایى کشیده باشند; فقیر بوده و به نوایى رسیده، ضعیف بوده و به قدرتى دست یافته، جاهل مطلق بوده و به علم و دانش مختصرى رسیده است. کبر و غرور و برترى جویى این گونه افراد بیشتر و شدیدتر است و تاریخ گذشته و حتى حوادثى که امروز با چشم خود مى بینیم، شاهد این گفتار امام است.
در واقع مى توان گفت: این کلام حکیمانه از آیه شریفه 6 و 7 سوره «علق» برگرفته شده که مى فرماید: «(کَلاَّ إِنَّ الاِْنسَانَ لَیَطْغَى * أَنْ رَّآهُ اسْتَغْنَى); چنین نیست به یقین انسان طغیان مى کند،؛ از این که خود را بى نیاز ببیند». گرچه بعضى از مفسران، انسان را در آیه مورد نظر، مخصوص «ابو جهل» دانسته اند که مرد ثروتمند و طغیانگرى بود و به مبارزه با پیغمبر اسلام پرداخت; ولى به یقین، انسان در اینجا مفهومى کلى دارد که به گروه کثیرى از نوع بشر اشاره مى کند و ابوجهل و امثال آن مصداق هاى روشنى از آن هستند.
در کلمات قصار گذشته نیز کراراً به این حقیقت با تعبیرات دیگرى اشاره شده است; از جمله در گفتار حکیمانه 150 که در مقام موعظه به نکته هاى مهمى اشاره مى کند، مى فرماید: «لاَ تَکُنْ مِمَّنْ… إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَفُتِنَ».
اگر غنى و بى نیاز شود، مغرور و مفتون مى گردد و در گفتار 160 نیز مى فرماید: «مَنْ مَلَکَ اسْتَأْثَرَ; کسى که دستش به حکومتى رسد استبداد پیشه مى کند». و مى توان گفت: کلام مورد بحث جامعیت بیشترى دارد، زیرا کلمات گذشته یا در مورد غنى و ثروت بود و یا مقام; اما گفتار حکیمانه مورد بحث، رسیدن به هر نوع توانایى مالى و مقامى و علمى را شامل مى شود. البته این امر در مورد افراد کم ظرفیت و بى شخصیت است که تغییر وضع زندگى آنها را به کلى دگرگون مى سازد; ولى مردان باایمان و پرظرفیت و باشخصیت اگر تمام عالم را به آنها بدهند تغییرى در زندگى آنان پیدا نمى شود. نمونه اتم آن خود امام امیرمؤمنان(علیه السلام) است.
دلیل آن روشن است، زیرا آنها این مواهب را مال خود نمى دانند و به عنوان امانتى از سوى خدا براى خدمت به خلق و پیمودن راه قرب حق حساب مى کنند. از اینجا روشن مى شود دعاهاى پیوسته بعضى که می خواهند به مال و مقام و قدرت برسند و مستجاب نمى شود، چه بسا به علّت همین است که خدا مى داند اگر آنها به نوایى برسند، طغیان مى کنند و برترى جویى را پیشه مى سازند. لطف پروردگار شامل آنها مىشود و آنها را از رسیدن به این امور محروم مى سازد.
داستان معروف ثعلبة بن حاطب انصارى که در ذیل آیه 75 سوره «توبه» آمده است، نشان مى دهد که او مرد فقیرى بود و با اصرار زیاد از پیغمبر اکرم(ص)خواست در حق او دعا کند تا ثروتمند شود و پیغمبر(ص) خواسته او را رد مى کرد. پس از اصرار زیاد دعایى در حقش فرموده و صاحب ثروت عظیمى شد و راه طغیان را پیش گرفت. نه تنها از پرداختن زکات سر باز زد، بلکه حکم زکات را ظالمانه پنداشت و آن را شبیه جزیه یهود و نصارى قلمداد کرد و بر سرش آمد، آنچه آمد. این حالت ـ همان گونه که اشاره کردیم ـ در افراد بى نوایى که به نوایى مى رسند، غالباً شدیدتر است، از این رو در روایتى از امام کاظم (علیه السلام)مى خوانیم: «مَنْ وَلَّدهُ الْفَقْرُ أبْطَرَهُ الْغِنى; کسى که در دامان فقر متولد شده غنا و بى نیازى او را به طغیان وا مى دارد».
در روایات تأکید شده که اگر حاجتى داشتید، هرگز به این گونه افراد مراجعه نکنید. از این رو همان گونه که پیش از این نیز آوردیم در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم که به یکى از یارانش فرمود: «تُدْخِلُ یَدَکَ فِی فَمِ التِّنِّینِ إِلَى الْمِرْفَقِ خَیْرٌ لَکَ مِنْ طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَى مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَکَانَ; دست خود را تا مرفق در دهان اژدها کنى، براى تو بهتر از آن است که حاجت از کسى بطلبى که چیزى نداشته و سپس به نوایى رسیده است».
ابن ابى الحدید در تفسیر این گفتار حکیمانه غیر از این تفسیر معروف احتمال دیگرى داده است و آن این که منظور از «مَنْ نالَ» کسى است که جود و بخششى بر دیگران مى کند و به موجب جود و بخشش راه برترى جویى را پیش مى گیرد. گرچه «نالَ» گاه به معناى بخشیدن چیزى به دیگران آمده است; ولى سیاق کلام نشان مى دهد که در اینجا منظور چیز دیگرى است.