یکی از مورخین و تاریخ نگاران بزرگ بشریت، پروردگار عالم و کتاب مقدس قرآن کریم است که با بیان روایت های مختلف، تاریخ اسلام را ورق می زند.
پس از آنکه پیامبر اکرم (ص) از مکه به میدنه هجرت کرد، یکی از مسلمانان به نام صُهیب رومی که پیرمرد بود، مقداری مال اندوخته بود، دلش میخواست پر درآورد و به مدینه هجرت کرده و خودش را به پیامبر برساند، ولی مشرکان از او و امثال او جلوگیری میکردند و نمیگذاشتند هجرت کنند.
صُهیب به مشرکان گفت: «من یک نفر سالخورده هستم، اگر با شما باشم ماندن من برای شما سودی نخواهد داشت، و اگر با شما نباشم نمیتوانم ضرری به شما برسانم، بنابراین بیایید یک معامله وتجارتی کنیم، و آن اینکه همه اموال مرا بگیرید و مرا آزاد بگذارید تا به مدینه هجرت کنم.»
مشرکان موافقت کردند، اموال او را گرفتند و او را آزاد نمودند، صُهیب با دست خالی هشتاد فرسخ بین مکه و مدینه را پیمود و خود را به رسول خدا (ص) و مهاجران رساند. بعضی از مسلمانان گفتند: «ای صُهیب! معامله پرسودی کردی.» آیه ۴۱ تا ۴۴ سوره نحل در تمجید این گونه مهاجران دل از دنیا بریده و به دین بسته نازل شد.
قصه های قرآن به قلم روان، محمد محمدی اشتهاردی