قرآن کریم پایان دائمی برای عالم را قبول ندارد

حجت‌الاسلام استاد حسین انصاریان، محقق، مفسر و پژوهشگر قرآنی در ادامه مجالس سخنرانی‌های خود، در ماه صفر به سخنرانی در مسجد جامع ایلام پرداخته است. بخشی از مهمترین سخنان این استاد فرزانه را در ادامه می‌خوانیم؛

 

 

پنج حرکتِ مثبتِ جسمی، روانی و روحی که در روایتی از پیامبر(ص) مطرح شده است، حرکتْ واقعیتی است که وجود مقدس پروردگار مهربان عالم بر کل موجودات -چه ملکی، چه ملکوتی، چه ظاهری و چه باطنی- حاکم کرده و دانشمندان مسلمان تا پانصدسال قبل، حرکت را فی‌الجمله قبول داشتند؛ ولی کسی که حرکت را در کل موجودات عالم با دلیل، با برهان و با استدلال ثابت کرد، دانشمند شیعی، صدرالمتألهین شیرازی است. او قانون حرکت جوهری را ارائه کرد و من خبر ندارم که دانشمندان اروپا بعد از او در قرن‌ها قبل هم به این واقعیت پی برده‌اند، ولی امروز برای همهٔ دانشمندان غربی هم مسئلهٔ حرکت در کل موجودات -البته با ابزارهای علمی- ثابت شده است.

صدرالمتألهین از طریق ایمان و عبادت و اندیشه و عرفان و استدلال به این حقیقت رسید. حرکت در هر کجا که تعطیل شود، رشد و کمال و طهارت و نتیجه پیدا نخواهد شد؛ اگر شما پنج‌ دانهٔ گردو، چهار هستهٔ هلو، 10 هستهٔ کوچک پرتقال، دو نخود، دو عدس و امثال اینها را در خانه بگذارید، رشد نمی‌کند، حرکت نمی‌کند، ساقه‌ بیرون نمی‌دهد، ریشه بیرون نمی‌دهد و در همان حال می‌ماند؛ سال‌ها هم بگذرد، می‌ماند تا بپوسد و شما هم دور بریزید؛ اما همین یک‌دانه گردو را وقتی در آغوش حرکت بیندازید، یعنی در زمین بکارید و عوامل تحرک مثل نور، خاک، هوا و آب به کمک آن بیایند، به یک درخت عظیمی با چندهزار شاخه تبدیل می‌شود که سالی ده-بیست‌هزار هم گردو می‌دهد.

قرآن مجید در سورهٔ بقره می‌فرماید: یک حبه را بکارید، این حبه اگر زمینهٔ برای آن جور باشد، خودش را به هفتصد عدد تبدیل می‌کند و اگر به رحمت من هم وصل شود، اضافه‌تر هم می‌شود. در حال حاضر در ژاپن یک بوتهٔ کوچک گوجه‌فرنگی را می‌کارند و به گونه ای برای آن استعداد بستر فراهم می‌کنند که یک بوته شانزده‌هزار عدد گوجه‌فرنگی تحویل می دهد. در حقیقت این برکت حرکت است.

تمام فرشتگان و جن در حرکت هستند، بدن‌های انسان‌های زنده در همهٔ کشور بدن -همه‌چیزشان- در حرکت است؛ کلیه حرکت دارد، ریه حرکت دارد، قلب حرکت دارد، خون جریان دارد، دستگاه تنفس حرکت دارد، حرکت قلب هم باید مداوم باشد. خدا به جسم انسان‌ها اجازهٔ خواب‌رفتن داده، اما به قلب اجازه نداده و او باید تا هفتاد، هشتاد، نود، صد و در بدن حضرت نوح تا 950سال بیدار بماند؛ چون اگر یک پلک به‌هم‌زدن خوابش ببرد، باید آن انسانی که قلبش به خواب رفته، ببرند و دفن کنند؛ چون دیگر نمی‌ماند و این حرکت قلب هست که او را نگه داشته است.

تمام موجودات و کهکشان‌ها و زمین به سوی خالق در حرکتند

از کوچک‌ترین جزء عالم در حرکت است تا عظیم‌ترین کهکشان‌هایی که از میلیاردها عدد ستاره تشکیل شده و جالب است که در درون خودشان هم در حرکت‌ هستند؛ خورشید دارای حرکت است، زمین و مریخ و زهره و زحل و اورانوس و نپتون و پلوتو، همه در حرکت‌اند. نُه‌تا هستند که دور خورشید می‌چرخند. زمین ما در مدت یکسال یکبار به ‌دور خورشید می‌گردد، پلوتو هر 83سال یکبار به دور خورشید می‌گردد. این مجموعهٔ منظومهٔ شمسی هم همه با همدیگر از زمانی که آفریده شده‌اند، به‌طرف جلو در حرکت‌اند.

من عمر منظومه را دقیق نمی‌دانم، اما خورشید را می‌گویند شش‌میلیارد سال از عمرش گذشته و زمین را دیگر یقین دارند که چهارمیلیاردوپانصد‌میلیون سال از عمرش گذشته است. این مجموعه باهم، غیر از حرکت درونی و غیر از حرکتی که زمین و سیارات دیگر به دور خورشید دارند، از زمانی که آفریده شده‌اند، رو به جلو در حرکت‌اند؛ یعنی میلیاردها سال است در این فضا می‌روند و به مانعی هم برنمی‌خورند. نهایتاً خدا برای اینکه ما را قانع کند و گیج نشویم و فکرمان پریشان نشود، فرموده است: کل اینهایی که در حرکت هستند، «الی ربک منتهاها»، نهایت حرکتشان پروردگار است. نمی‌گوید «الله»، بلکه می‌گوید: «الی ربک»، یعنی به‌سوی آن که خلقشان کرده و مالکشان است و آنها را تدبیر می‌کند، در حرکت هستند.

قرآن کریم پایان دائمی را برای عالم قبول ندارد

ما دیگر آن نقطهٔ پایانی را اکنون نمی‌توانیم درک بکنیم که کجا به توقف می‌رسند و در رسیدن به توقف، قرآن می‌گوید: «ان زلزلة ساعة شیء عظیم»، کل‌ آنها منفجر می‌شوند و به شکل دیگری به‌صورت آسمان‌ها و زمین دومرتبه رخ نشان می‌دهد. این را من در کتاب‌های دانشمندان غرب هم خواندم، اما به حرف دانشمندان غرب خیلی اهمیت ندادم؛ چون آیهٔ تقریباً صفحهٔ آخر سورهٔ مبارکهٔ ابراهیم می‌فرماید: این آسمان‌ها و زمین فعلی از هم می‌پاشند، «و برز السماوات و الارض لله الواحد القهار» و تمام این آسمان‌ها و زمینِ به‌هم‌پاشیده و درهم‌ریخته، خودشان را به‌صورت سماوات و ارض جدید در پیشگاه پروردگار نشان می‌دهند. این یک بحث معجزه‌آمیز قرآن کریم است که پایان دائمی را برای عالم قبول ندارد و فقط تغییر  و تحول را قبول دارد و سکون را قبول ندارد.

بدون حرکت، هیچ رزق‌وروزی به‌وجود نمی‌آید، متأسفانه مردم عالم از این حقیقت الهیه بی‌خبر زندگی می‌کنند، همه‌چیز سرِ سفره می‌چینند و همه‌چیز در صبحانه و ناهار و شام می‌خورند؛ یکبار هم فکر نمی‌کنند که خدا چندمیلیارد چرخ در عالم طبیعت می‌گرداند تا «تو نانی به کف آری و به غفلت مخوری»! خداوند در سورهٔ نحل می‌ فرماید: من حرکتی در بدن این حیواناتِ شیرده و در این شکمبه ایجاد می‌کنم که وقتی از معدهٔ گاو و گوسفند بیرون می‌ریزید، بینی‌تان را می‌گیرید که بوی تعفن به شما نخورد و از آن خونی که از گلوی گاو و گوسفند در قصاب‌خانه می‌ریزد، من این شکمبه را که زرد است، با آن خون قرمز مخلوط می‌کنم و به این شکمبه و خون حرکت می‌دهم و برای شما «لَبَنًا خَالِصًا سَائِغًا لِلشَّارِبِینَ» عنایت می‌کنم.

از ترکیب آن خون قرمز و این شکمبهٔ زردِ بدبو به شما شیرِ گوارای خوش‌خوراکِ سپیدرنگ می‌دهم. این شیر در بدن شما هم که می‌آید، یک حرکت دیگری را شروع می‌کند؛ سپیدی چشمتان را به چشم شما می‌دهد، سیاهی چشم را شیر به چشم شما می‌دهد، رنگ مو را به تناسب موی شما‌ به موی‌تان می‌دهد؛ رنگ پوست، رنگ عضلات، رنگ دندان، رنگ غضروف‌ها همین‌طور، یک‌ذره نان و شیر و پنیر که می‌خورید، آن‌هم در بدنتان همه را به حرکت می‌آورم که این اعضا و جوارح شما کهنه نشود، پژمرده نشود، بی‌ریخت نشود و شما هم نیفتید و بمیرید. من با حرکت، شما را زنده نگه داشته‌ام.

کجای عالم ایستایی دارد؟ هیچ‌جا! یک وجود است که اصلاً حرکت در او نیست؛ یک وجود است! ازلاً یعنی گذشتهٔ ناپیدای بدون اول؛ البته تصورش خیلی مشکل است! ازلاً گذشتهٔ ناپیدای بدون اول و آیندهٔ ناپیدای بدون آخر؛ همواره یک وجود است که در گذشته و پیوسته در آینده حرکت ندارد و آن‌هم وجود مقدس پروردگار مهربان عالم است که خالق حرکت‌هاست؛ ولی خودش حرکت ندارد و حق است. حق یعنی ثابت و حرکت از عوارض موجودات و ممکنات است، چیزی به پروردگار عارض نمی‌شود.

هر انسانی که در حرکت نباشد، میّت است

هر انسانی در هر مقام و حدّی که باشد، اگر برابر با طرح پروردگار در عرصهٔ معنویت حرکت نکند و متوقف باشد و فقط بدنش در حرکت باشد، اما جهت انسانیت او در حرکت نباشد، صریحِ قرآن مجید می‌گوید: او میّت است، این نکته دو بار در قرآن آمده، یکی در اوائل سورهٔ انفال که می فرماید: بی‌حرکت‌های روحی میّت هستند و آن دمی که آنها را به حرکت می‌آورد، دو دم است: یکی دم ربوبی است و یکی دم نبوت است: «یا ایها الذین آمنوا استجیبوا»، مردم! پاسخ خدا را بدهید، نسبت به پاسخ خدا و نسبت به دعوت پیغمبر، ندای پیغمبر بی‌حرکت نباشید، لال، کر و کور نباشید، «یٰا أَیهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِسْتَجِیبُوا لِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذٰا دَعٰاکمْ لِمٰا یحْییکمْ»﴿الأنفال، 24﴾، من شما را برای زنده‌شدن شما و حرکت روحی و معنوی و عقلی‌تان دعوت می‌کنم و پیغمبرم هم شما را برای همین کار دعوت می‌کند؛ اگر دعوت ما دوتا را گوش ندهید، میّت هستید. وقتی میّت بودید، چند نمی‌ارزید.

دیگر جایی که قرآن به صراحت می گوید که اگر انسان در حرکت نباشد، میّت هست، در سورهٔ فاطر است که به پیغمبر می‌گوید: حبیب من! دیگر برای یک عده‌ای زحمت نکش، به کلی مرده‌اند؛ نه صدای دعوت تو را می‌شنوند و نه صدای حق را می‌شنوند، «ما انت بمسمع من فی القبور»، اینها در قبر بدن دفن شده‌اند، گوشی نمانده که صدای تو را بشنوند، چشمی نمانده که تو را ببینند! «تراهم»، نگاهشان کن! «ینظرون الیک» چشمشان دارد تو را می‌بیند، «ولا تبصرون»، اما نبوت تو و مقام معنویت تو و این را که تو فرستادهٔ من هستی، نمی‌بینند.

شخصی به یک اهل دلی گفت: سلمان مگر دهاتیِ ایرانی نبود؟ گفت: چرا بود! گفت: به‌محض اینکه به مدینه آمد، در همان سفر اول و آخرش، چطور از پیغمبر معجزه نخواست و واقعاً مؤمن شد؟ اما ابوجهل قبل از اینکه پیغمبر به‌دنیا بیاید، یک کامله‌مرد بود و 53سال هر روز پیغمبر را در مکه دید، غیر از وقت‌هایی که پیغمبر مسافرت بود؛ چطور به پیغمبر ایمان نیاورد؟ گفت: سؤال خوبی کردی؛ سلمان وقتی به مدینه آمد، پیغمبر را پیغمبر دید؛ اما ابوجهل 53سال، یتیم عبدالله را می‌دید و نه پیغمبر. هرکسی به او می‌گفت ایمان بیاور، معجزه دارد! می‌گفت: من به یک بچهٔ یتیم ایمان بیاورم! چون یتیم در مکه بسیار ذلیل و حقیر بود و به این خاطر، خدا 23 بار در قرآن فریاد ایتام را زده است: وای به حال مردمی که یتیم در آنها زندگی کند و دهانشان برای گرسنگی باز بماند و کسی این دهان را با تغذیه‌کردن نبندد! وای بر همسایه‌ای که یتیم داشته باشد و به یتیم نرسد! یتیم سفیر پروردگار در شهرها و بین مردم است. خدا خیلی برای یتیم احترام قائل است.

یک‌جا که اسم یتیم را در قرآن برده، اینجاست: «فَأَمَّا اَلْیتِیمَ فَلاٰ تَقْهَرْ»﴿الضحی، 9﴾، اصلاً در مقابل یتیم قیافه به‌هم نکشید که جریمهٔ سختی خواهید داشت. یتیمی که در مکه ذلیل و بی‌ارزش بود، این در ذهن ابوجهل مانده بود که من بیایم و به یتیم عبدالله ایمان بیاورم و او را سرور خودم قرار بدهم! از یک یتیم حرف بشنوم! اما وقتی سلمان به مدینه آمد، یتیم ندید، بدن ندید، شخص معمولی ندید و اولین‌باری که نگاهش به پیغمبر افتاد، در یک حرکت روحی، فکری، اعتقادی، اخلاقی و عملی شدید قرار گرفت.

این اعتقاد، عمل و اخلاق، دین خداست که به آدم نازل کرد و همین دین تا زمان پیغمبر جریان داشت؛ زمان به زمان، چون تعداد جامعه زیادتر می‌شد، مقررات زیادتری به تناسب جمعیت زیاد به این دین اضافه می‌شد تا روز غدیر خم شد: «اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی».

برخی از دین‌ها، ساخته زمین هستند

خدا یک‌ دین دارد و همانی است که سفارش آن را به همهٔ انبیاء کرده است؛ یعنی دین پیغمبر با آدم، با نوح، با ابراهیم، با موسی، با عیسی و با نوح فرقی جز اضافه ‌داشتن نمی‌کند؛ یعنی ماهیت یک حقیقت است و شما از اول تا آخر قرآن، هر جا کلمهٔ دین است، دین مفرد است؛ یعنی تک کلمه است، یک دین است و خدا دوتا دین ندارد. دینی که خدا به پیغمبر ارائه کرد، اسلام است و همین دین را به اهل‌بیت سفارش کرده و دین خدا همان دین علی و حسن و حسین تا امام عصر است و دین‌های دیگری که از سقیفه ساخته شد و اکنون هم به آن اضافه کرده‌اند، دین داعشی، دین طالبانی، دین القاعده‌ای، دین حنفی، دین مالکی و... هیچ‌کدام دین خدا نیست و همه ساختهٔ زمین است.

صندلی‌داران، کار به ‌درد خوری انجام نمی‌دهند

توقف در حرکت را در میان بسیاری از افراد کشور نیز ملموس است، عده‌ای در شکم متوقف هستند و جلوتر نمی‌آیند؛ عده ای در شهوت متوقف هستند و جلوتر نمی‌آیند؛ یک عده هم که خیلی هم تعدادشان در کشور ما زیاد شده، در چندکیلو تخته متوقف هستند که اسم آن را صندلی گذاشته‌اند. اولین نجاری که این را اختراع کرده، برای پَست‌ترین عضو بدن اختراع کرده است! برای کلّه اختراع نکرده که مردم با کله روی این صندلی بنشینند؛ یعنی با عقل و چشم و گوش و هوش. برای پَست‌ترین عضو که به درد بُردن در دستشویی می‌خورد تا کثافات اضافهٔ بدن را خالی کند و یک عده‌ای هم متوقف در حضرت صندلی هستند، تکان نمی‌خورند؛ نه کاری برای خودشان و زن و بچه‌شان می‌کنند و نه کاری برای این ملت کتک‌خوردهٔ شهیددادهٔ ظلم کشیده؛ اگر کاری می‌کردند که در زندگی همهٔ مردم گرهی وجود نداشت. کل مردم اکنون در زندگی گره دارند، پس معلوم می‌شود که صندلی‌داران کار به‌دردخوری انجام نمی‌دهند و حرکت به‌دردخوری ندارند؛ حالا یکی هم که دلسوز است و می‌خواهد حرکتی کند، در میان این‌همه متوقفین چه‌کاری از دست او برمی‌آید؟

انسان در حرکت، حیات الهی پیدا می‌کند

انسان در حرکت، حیات الهی پیدا می‌کند؛ انسان وقتی در این حرکت می‌رود، به قرب‌الله، به رضایت‌الله، به جنت‌الله و به لقاء‌الله می‌رسد؛ یعنی این نتیجهٔ حرکت دینی، حرکت اعتقادی، عملی و اخلاقی در هر روز است.