در قرآن مجید، آیات زیادی در مذمت ظلم و نیز در معرفی این گروه بیان شده است که به برخی از آن ها اشاره می شود ...
یکی از گناهانی که به حکم عقل و شرع بسیار مذمت شده است؛ ظلم است. این رفتارهای ظالمانه به نوع های مختلفی در زندگی افراد نمود دارد و می توان برایش مصادیق فراوانی را در یک نوع تقسیم بندی به دو حیطه ی ظلم های فردی و اجتماعی و در یک تقسیم بندی دیگر در بیان علمای اخلاق؛ ظلم به خدا، ظلم به خود و ظلم به دیگران تقسیم کرد.
نکته ای که همه ی ما انسان ها باید مد نظر داشته باشیم این است که در همه ی این مصادیق و اقسام ظلم، در حقیقت انسان ظالم بیش از این که به دیگران ظلم کند؛ به خود ظلم کرده است. چرا که اگر انسان کار خوبی انجام دهد؛ در اصل به خودش خوبی کرده است. کسی که مثلا دست فقیری را می گیرد، به خویشتن لطف کرده است؛ بله فرد کمک کننده به فقیر کمکی رسانده است؛ ولی در واقع، دنیا و آخرت خود را آباد کرده است. در دنیا دوست پیدا می کند؛ خدا چند برابر در دنیا به او می دهد و در آخرت هم بهره ای صد چندان دارد.
کسی هم که در حق دیگران بدی می کند؛ در اصل به خودش ستم کرده است. زیرا در دنیا و آخرت ضرر می کند. اولین ضرر دنیوی او این است که دوست شفیقی را از دست داده و یا دشمنی برای خودش ساخته است و دومین آن، تقاص است در همین دنیا؛ زیرا یکی از گناهانی که نتیجه اش در همین دنیا دیده می شود، ستم به دیگران است و نتیجه شوم دیگرش در آخرت است.
ریشه ی ظلم کردن به دیگران در چیست؟
اگر بخواهیم ریشه و علت ظلم را در رفتارهای افراد بدانیم، متخصصان تا حدودی این عوامل را روشن کرده اند و بیان کرده اند که علّت ظلم را بیش از هر چیز باید در کمبودها و نارسایی های روحی و روانی و خود کم بینی ها و حقارت های نفسانی مشخص ظالم جستجو کرد، زیرا کسی که دارای نفس مطمئنّه و روح آرام و شخصیت قائم به صفات کاملة وجود خویش باشد، هیچ گاه ستمی به دیگران روا نخواهد داشت.
چنانچه بررسی زندگی بزهکاران اجتماعی که مرتکب جنایات بزرگ و ستم های هولناک نسبت به افراد شده اند، نشان می دهد که خود مجرمین مورد تهدید و ستم های مکرّر واقع شده اند. گاهی هم جهالت و نادانی انسان موجب ظلم و جور ناخواسته ای می شود که معمولاً دامنة آن فراتر از خود و خانواده می شود. غفلت از یاد خدا و بی ایمانی به مبدأ و معاد نیز زمینه ساز انواع ستم ها می شود.