سیصد و هشتاد و هفتمین جلسه درس اخلاق آیتالله قرهی با موضوع رذائل و فضائل قوه غضب، در تاریخ ۹۶/۰۵/۲۳ درمحل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد.
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
پادزهری، برای زهرمهلک گناهان و بداء در ظهور!
قبل از شروع بحث نکتهای را بیان کنم و آن، این که دعا را کم نگیرید، «إِنَّ الدُّعَاءَ یَرُدُّ الْقَضَاء»، وقتی دعا بیان میشود، آمینها را بلند بگویید، خیلی اثر دارد. به خصوص وقتی راجع به فرج آقا و مولایمان دعا میشود، جدّی اگر کسی با اخلاص دعا کند و با اخلاص، آمین بگوید، بداء برداشته میشود. چون به هر حال به واسطهی گناه و اعمال زشت ما، امکان بداء در فرج آن حضرت هست، امّا وقتی آمینها را بلند و با اخلاص گفتید، این دعا که «یَرُدُّ الْقَضَاء» هست، اثر میگذارد. آن اعمال زشت ما که یحتمل بداء برای ظهور وجود آورد، این آمینها و دعاها از روی اخلاص و با تمام وجود بیان کردن، پادزهری برای آن زهرمهلکی است که به واسطهی گناهان ما سبب بداء شده است.
لذا وقتی دعا میکنیم، آمین را جدّی بگیریم، این آمینها اثر دارد. اگر انسان با اعتقاد کامل و با اخلاص از عزّوجلّ درخواست کند، عزّوجلّ مرحمت کرده و دعا را مستجاب میکند.
ببینید من چقدر تأکید دارم که دعای سلامتی آقا جان را هر ساعت بخوانید، شما هم واقعاً این مطلب را جدّی بگیرید. اوایل ساعت و تلفن همراهمان را تنظیم میکنیم، امّا بعد از مدّتی بدنمان خودش تنظیم میشود و سر ساعت یادمان میافتد.
خیلی جالب است که در این دعای سلامتی، ما از خدا درخواست میکنیم، «اللهم کن لولیک» خدایا تو باش برای ولیّات، آن ولیّای که «الحجّةبنالحسنالمهدی» است، «ولیّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً» از حضرتش میخواهیم که تو سرپرستش باش، تو حافظش باش، تو به عنوان پیشوایش در امور باش، تو یاریش کن تا بتواند قائد کلّ عالم باشد، تو دلیل و برهان برای او باش، او عین الله الناظره است، تو چشم بینای او باش.
من و شما از خدا میخواهیم. سؤال: آیا خود خدا نمیتواند؟ جواب: لا شک و لا ریب که پروردگار عالم میتواند، امّا میخواهد من و شما بخواهیم.
لذا حسب روایات شریفه و آنچه انسان در حالات اولیاء و عرفا سیر میکند، به نظر میرسد که آنچه از ذوالجلال و الاکرام تبیین شده، این است که حضرت حقّ دوست دارد که بندههایش بخواهند، «ادعونی استجب لکم». لذا در دعا، غفلت نکنیم و آن را جدّی بگیریم.
آن مرد الهی و عظیمالشّأن، علّامهی عسگری، مجلس روضهای داشتند، یکی از آقایان دیر رسید و دیگر به دعاهایش رسید. گفت: آقا ما دیر رسیدیم. ایشان مزاح کردند و فرمودند: اتّفاقاً میگویند به تهدیگش رسیدیم، همین است؛ چون اصل، دعاست.
حالا میبینیم بعضی موقع دعا بلند میشوند میروند و فکر میکنند مطلب را گرفتم، روضه را گوش دادم، دیگر دعا چیزی نیست که بنشینم. البته گاهی کسی قراری دارد و عجله دارد که در جایی حاضر شود و خلف وعده، درست نیست و باید برود. امّا دعا را جدّی بگیریم، خدا میخواهد حتّی برای حجّتش، آن عین الله الناظره هم من و تو دعا کنیم و از او بخواهیم، «اللهم کن لولیک»، پس این مطلب، خیلی مهم است. اتّفاقاً مبنای عقلی و نقلی دارد و بحثش مفصّل است که در اینجا، در همین حد کفایت میکند.
بیباکی و غضب غیر عقلایی، به هلاکت و یا ترس میرسد
بیان کردیم: اگر قوّهی غضب تحت سیطرهی عقل قرار گرفت و آن ناظم القوا و مبصر، بر او فرمان داد؛ دیگر نامش در روایات، شجاعت است و غضب نیست. امّا اگر این قوّهی غضب، یله و رها شد، تهوّر نام دارد و دیگر بیعقلی محض است و رشدی برای انسان به وجود نمیآورد و در آخر هم او را به هلاکت میاندازد.
امّا اگر کسی قوّهی غضب نداشت، گرفتار جبن و ترس است. البته این مطلب بدان معنا نیست که این قوّه در وجود انسان نیست، بلکه آنجا هم یک دلیل دارد و آن، این است که وقتی این قوّهی غضب تحت سیطرهی قوّهی عقل الهی (همان عقل بما هو عقل که «العقل ما عبد به الرّحمن» است، نه آن عقلی که دیگران به ظاهر اسم آن را عقل میگذارند، امّا به قول قرآن، مولیالموالی و معصومین، مکر است) قرار نگرفت، در آخر به ترس کشیده میشود.
به عنوان مثال معاویهای که مکّار است و به صورت ظاهر مبارزه هم میکند، وقتی با امیرالمؤمنین تک به تک میشود، ترس او را فرامیگیرد. یعنی حتّی آن تهوّر، در جایی امکان دارد انسان را به ترس بیاندازد. معاویه، به صورت ظاهر شجاع است و شجاعتش هم در باب تهوّر رفته و بیباک شده است، امّا وقتی در مقابل مولیالموالی قرار میگیرد، از ترس جانش، کشف عورت میکند که کشته نشود. پس میبینید که تهوّر امکان آوردن جبن را هم دارد.
امّا آن غضبی - که بیان کردیم اسمش دیگر غضب نیست و شجاعت است - که تحت سیطرهی عقل الهی است، وقتی در اوج غضب هم هست، تا مولا به او بگوید: قِف، بایست، میایستد. نمونهاش را مالک اشتر بیان کردیم.
امّا سؤال این است: اگر کسی این شجاعت را آرام آرام در حال تهوّر قرار داد، حال او چه حالی است؟ بعضی از بزرگان و اعاظم بیان میفرمایند: نفس امّاره بر وجود او غلبه پیدا کرده و لذا چون تحت سیطرهی نفس قرار گرفته، خصوصیّت نفس امّاره این است که انسان را به هلاکت میرساند. در حالی که خصوصیّت نفس مطمئنّه این است که انسان را به قرب پروردگار عالم میرساند، پروردگار عالم به او خطاب میکند: «ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی»، آنقدر او را بالا و بالا میبرد، تا جایی که او و خداست.
لذا وقتی انسان تحت سیطرهی نفس امّاره قرار گرفت، کشته هم میشود، امّا بیخود و بیجهت. البته بعضی مواقع جبن برای او میآورد، مانند معاویه، برخی مواقع هم به هلاکت میرساند. هر چند که هر دو هم هلاکت است و باید بدانید که خود ترس هم نوعی هلاکت است، «الخوف اخو الموت»، ترس، برادر مرگ است. همانطور که در اصطلاحات روانکاوی هم بیان میشود که آنها که میترسند، چند بار میمیرند، مدام میمیرند و زنده میشوند؛ چون میترسد. مرگ یک بار تمام است، امّا آن کسی که میترسد، دائم در حال مرگ است و این خصوصیّت ترس است. پس خود این هم یک نوع هلاکت است.
آن مرد الهی و عظیمالشأن، صاحب کتاب کلمات المکنونه، ملّا محسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به زیبایی تبیین میفرمایند: «نفسه اصلب من الصلد کما قال مولیالموالی، علیبنأبیطالب و لکن هو فی هلکه»، اینقدر قلبش، سخت و سنگین میشود که دیگر هیچ چیزی متوجّه نمیشود و خود را در هلاکت میاندازد.
جهادگر مؤمن و کنترل در اوج غضب!
مؤمن، خودش مانند کوه مقاوم است، «کجبل الراسخ»، امّا هیچ موقع قلبش، سخت و سنگ نمیشود. امیرمؤمنان است، یعنی اوّل کسی که خود مؤمن است و در اوج ایمان است و بالاترین مؤمن است. جورج جرداق مسیحی میگفت: اگر یک کتاب در مورد عواطف، قلب رئوف، یتیمنوازیها و محبّتهای امیرالمؤمنین بنویسید و به شخصی بدهید تا این را بخواند و بپرسید: شخصیّت این آقا را چگونه میبینید؟ میگوید: بعید است در عمرش، شمشیر دیده باشد، چه برسد بخواهد شمشیر به دست بگیرد.
امّا از آن طرف بیان میکند: اگر راجع به مجاهدتها و جهادهای مولیالموالی، کتاب بنویسی، به کسی بدهی بخواند و بپرسی این شخص را چگونه مییابی؟ میگوید: بعید میدانم اصلاً قلبی داشته باشد که محبّت کند.
لذا وجود مؤمن کجبل الراسخ هست، ولی قلبش، رئوف است و تحت سیطرهی پروردگار عالم است. هر چه پروردگار عالم بگوید، از همان جا هم اتّفاقاً دستور میدهد که هم خوب میجنگد، هم خوب عبادت میکند و هم در اوج غضب، اگر گفتند: بایست، بلافاصله میایستد. چون خیلیها هستند که نمیتوانند در اوج غضب، خودشان را کنترل کنند و خیلی سخت است.
در غضب کردن، شتاب نکنید تا عادت نشود
در جلد پانزدهم وسائل الشیعه هست که امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه)فرمودند: مردی خدمت پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آمد، عرضه داشت: یا رسول الله علّمنی، چیزی یادم بده. فقال النبی اذهب فلا تغضب، برو، هیچ موقع غضب نکن. «فاء» را بر سر «لا» آورد، یعنی پس تحقیقاً همیشه اینگونه باش. من بارها بیان کردم: در نوع بیان حضرات معصومین، نکته نهفته شده است. «فلا تغضب» پس هیچ موقع غضب نکن، برو و همین جمله برای تو بس است. چون وقتی بعضی در اوج غضب قرار میگیرند، دیگر نمیتوانند خودشان را کنترل کنند.
مولیالموالی، امیرالمؤمنین، علیبنأبیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «لَا تُسْرِعَنَ إِلَی الْغَضَبِ فَیَتَسَلَّطَ عَلَیْکَ بِالْعَادَة»، هرگز در خشم گرفتن شتاب نکن و سرعت نده.
نکتهای در «فألهمها فجورها و تقواها» هست که ملّاصدرای عظیمالشأن براساس روایتی، آن را توضیح دادند و گفتند: خصلتی از شیطان در وجود انسان هست و آن هم یک نوع خصلت جنسی است، نه صفاتی. تمام وجود شیطان از آتش است و در آن فجور که پروردگار عالم در انسان قرار داده، آتش هم هست. لذا میگویند: گاهی که انسان غضب میکند، آتش میگیرد، گر میگیرد، چشمانش خونی میشود و ...، همان آتش است.
حضرت میفرمایند: در خشم گرفتن، سرعت نده و مواظبت کن. آن را یله و رها نکن. چون به صورت عادت بر تو مسلّط میشود. کسی که دائم خشم میکند و از کوچکترین چیزی، به خشم میآید، دیگر نمیتواند بر غضب خود مسلّط شود و به صورت عادت برای او درمیآید.
شاید کسی که به خشم درمیآید، بگوید: حقّ با من است. امّا باید بداند که اتّفاقاً انسان در مواردی خشم میکند که حقّ با اوست (البته گاهی که خسم به صورت عادت برای او درآمده، وقتی حقّ هم برای او نباشد، خشم میکند و غضبناک میشود). لذا میگویند: در همین جا که به ظاهر حقّ با توست، خشمت را کنترل کن. نو: حقّ با من بود و باید عصبانی میشدم. اگر اینجا که حقّ با تو بود، توانستی کنترل کنی، مهم است. چون اگر در مورد هر چیزی به سرعت غضبناک شویم، برایمان عادت میشود و دیگر نمیتوانیم خودمان را کنترل کنیم و با کوچکترین مطلبی، از کوره درمیرویم.
لذا حضرت میفرمایند: در غضب کردن مراقب باش تا تبدیل به عادت نشود. اگر عادت شود، بیچاره هستی.
غضب، از آتش و هم جنس شیطان است
وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) از پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نقل میکنند که حضرت فرمودند: دلیری در این است که موقعی که شما خشمگین میشوید و به واسطهی این شدّت غضب، چهرهتان سرخ شده، موهایتان به لرزه درمیآید؛ بتوانید خودتان را کنترل کنید.
ذیل این روایت ملّاصدرا میگوید: معلوم میشود که غضب، آتش است و در انسان وجود دارد.
در نهجالفصاحه هست که پیغمبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «أَلاَ وَإِنَّ الغَضَبَ جَمْرَةٌ فِی قَلْبِ ابْنِ آدَمَ». «جمرة» تکههای آتش است که بر سر گرزها میگذاشتند و در جنگها پرتاب میکردند. بدانید غضب، پارهی آتشی است که در قلب بنیآدم وجود دارد. «أَمَا رَأَیْتُمْ إِلَی حُمْرَةِ عَیْنَیْهِ وَانْتِفَاخِ أَوْدَاجِهِ»، مگر نمیبینید (همزه استفهامیّه بر سر «ما»، یعنی لا شک و لا ریب که حقیقتاً اینگونه هست) به حقیقت موقع غضب، چشمانشان سرخ میشود و رگهای گردنشان باد میکند. «فَمَنْ أَحَسَّ بِشَیْءٍ مِنْ ذَلِکَ فَلْیَلْصَقْ بِالْأَرْضِ» هر کسی چنین احساسی پیدا کرد، بر روی زمین بنشیند.
بحث ما چیز دیگری است، امّا حضرت در اینجا دستورالعملی میدهند و آن این که میفرمایند: اگر غضبناک شدید و در حال ایستاده هستید، به طرف دیگری بروید و بنشینید. یک مطلب هم که وضو گرفتن است که در جلسهی گذشته بیان کردیم. امّا مطلب دیگری هم که بسیار عجیب اثر دارد، صلوات فرستادن است. قدیمیهای ما این مطلب را زیاد به کار میبردند و میگفتند: صلوات بفرستید، تمام شود که شاید بعضیها هم بگویند: حالا چه وقت صلوات فرستادن هست، میخواهم حرفم را بزنم و ...! در حالی که این مطلب در باب روایات هم بیان شده است و بسیار اثرگذار است.
لذا معلوم میشود که غضب از نفس امّاره است و این نفس امّاره انسان را بدبخت و بیچاره کرده و به هلاکت میاندازد. من وامثال من که هنوز به نفس مطمئنّه نرسیدیم، اگر غضب در اختیار نفس مطمئنّه باشد، شجاعت است. امّا ما غضب کردیم، بدانیم که از نفس امّاره است. شیطان هم که هم جنس خودش، آتش، را میبیند، خیلی خوشش میآید.
اتّفاقاً شیطان وقتی به ابراهیم خلیل رسید، گفت: من در باب ملوک و کسانی که کار در دستشان هست (مانند افرادی که در جایی مدیریتی دارند و ...)، با چیزی از جنس خودم یعنی غضب وارد میشوم، «فسلطهم بالغضب فان الغضب کیدی عظیم»، من بر اینها به واسطهی همان غضب، مسلّط میشوم و کید بزرگ من برای اینها، غضب است.
گاهی ما هم در این مطالب گرفتار میشویم. مثلاً پدر در خانه فکر میکند چون ولایت دارد باید غضب کند. لذا این مطلب برای ما و شما هم هستیم. خدای ناکرده بیادبی و بیتربیتی میکنیم و به همسر و فرزندمان حرف زشت میزنیم، چون احساس میکنیم ما مالکشان هستیم و بر آنها تسلّط داریم.
انسان الهی و اعضاء و جوارح بیاختیار!!!
لذا غضب از نفس امّاره است و اگر به حرکت دربیاید، انسان را بیچاره میکند. حضرت فرمودند: «أَلاَ وَإِنَّ الغَضَبَ جَمْرَةٌ فِی قَلْبِ ابْنِ آدَمَ». بدانید غضب، پارهی آتشی است که در قلب بنیآدم وجود دارد. یعنی حضرت میفرمایند: همه اینگونه هستند، ابن آدم. امّا تسلّط داشتن بر این غضب خیلی مهم است که تا وقتی غضب میآید، انسان، مصداق «و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس» شود و غضب خودش را فروبخورد و جز برای خدا خشم نکند.
انسان باید برای خدا غضب کند و آنقدر جلو برود که حتّی کشته هم بشود. وقتی هم که اسیر میشود، محکم و استوار بایستد. مانند شهید بزرگوار، محسن حججی. البته امثال این شهید زیاد هستند و ما فقط ایشان را دیدیم. به نظر من این داعش ملعون ناراحت است که چرا این فیلم را نشان داد. همهی این شهدا اینگونه هستند و با آرامش پیش میروند. البته تا قبلش با خشم با دشمنان خدا میجنگند، امّا وقتی اسیر میشود دیگر آرام است. میداند «عند ربهم یرزقون» خواهد بود. لذا آن کسی که غضبش برای خدا هست، چنین خصوصیّتی دارد و غضبش، شجاعت میشود.
امّا کسانی که الهی نیستند، میترسند. شما نگاه کنید آمریکاییها را گرفتند، چه کار کردند؟ گریه میکردند. بعد وقتی به کشورشان رفتند رجز خواندند، بچّههای سپاه باعظمت ما بیان کردند که اگر رجز بخوانید، فیلمش را نشان میدهیم که وقتی شما را گرفته بودیم، گریه میکردید. لذا بعد از آن دیگر خفه خون گرفتند.
حالا در جلسات بعد بیان میکنیم که چه کنیم این غضب را تحت سیطرهی عقل ببریم و نسخههای آن چیست. چون بنا شد رذائل و فضائل را بیان کنیم. پس معلوم شد اگر غضب تحت سیطرهی عقل سلیم و الهی قرار بگیرد، شجاعت میشود و دیگر به آن، غضب نمیگویند. لذا هر چه در روایات، غضب دیدیم، منظور آنجایی است که دیگر تحت سیطرهی شیطان شده و تهوّر نام دارد. از آن طرف اگر این غضب در وجود انسان نباشد که هست، امّا آن را تعطیل کند، دچار جبن و ترس خواهد شد و گرفتار میشود. نه تهوّر و نه جبن. نباید افرط و تفریط باشد. آنچه که هست، باید انسان الهی باشد.
خلّص کلام، بدانید اعضاء و جوارح انسان باید در مقابل فرامین الهی بیاختیار شود، اینگونه است که عبدالله میشود. عبد همین است، از خودش اختیاری ندارد، هر آنچه اختیار است، تحت تسلّط مولاست. مولا اختیار دارد و او بیاختیار است. وقتی شجاعت شد، یعنی اختیار از کف داده و به دست مولا سپرده و هر آنچه مولا بگوید، انجام میدهد. در همهی مطالب همینگونه است، خیلی باید از زبان، چشم، گوش و ... مواظبت کرد. انسان باید تمام اعضاء و جوارح، درون و بیرون را به دست خدا بسپارد، جدّی اگر اینطور شد عبدالله میشود، اگر اینطور بشود، چه میشود! خداگواه است اگرهزار مطلب و هزار دشمن تراشی کنند، او آرام است و برای خدا کارش را انجام میدهد و جلو میرود. خیلی مهم است که انسان بداند و عبد خدا بشود و همه چیز را به خدا بسپارد، چیزی برای خود نخواهد و اوضاع و احوالش الهی میشود.
یاد او؛ همهی هستی ما
منتها یک راهی هم که دائم تذکار میدهم و تکرار میکنم و جدی بگیریم عزیزان! خوش به حال کسی که جدّی بگیرد و آن این است که انسان خودش را به حضرت حجّت (روحی له الفداء) بسپارد. در این دنیای وانفسا، با این نامردیهایی که یک عده انجام میدهند، امام المسلمین چرا انقدر آرام است؟ با اینکه از خیلی از مسائل ناراحت هست و اگر کسی ناراحت نباشد که انسان نیست، چه برسد به اینکه ایشان نایب امام زمان (روحی له الفداء) هست، امّا با همهی این مشکلات آرام است.
علیرغم اینکه گاهی ما نگرانیم که چه شد؟ آخرش به کجا میرسد و چه خواهد شد؟ و بعضی حواسشان نیست که در دنیا مسائل مختلفی هست و دشمن هم خیلی کار میکند، در عراق کار میکند و بعضی از روحانیون انقلابی که به ظاهر شیعه هم هستند را به سعودیها نزدیک میکند و مطالب دیگر... امّا ایشان امورش را به دست مولا سپرده است.
اینکه من عرض کردم حداقل، هر ساعت یک دعای سلامتی بخوانید، چرا؟ اینکه خودمان را به آقاجان بسپاریم، عبد همین است وقتی امورش به دست مولا قرار گرفت، مولا هم عنایت می کند.
عزیزان من! باور کنیم کسی را جز آقاجان در عالم نداریم، باور کنیم باید دائم، یاد آقاجان باشیم، زیارت آل یس را بخوانید، چقدر زیارت عجیبی است! سلام هایی که دارد و در نهایت میگوییم: السلام علیک بجوامع السلام، ائمه را در این زیارت شاهد میگیریم، این سپردن امور به حضرت، خیلی به انسان آرامش میدهد. ولو به صورت ظاهرو در ابتدا لفظی هم یاد آقا باشیم، اثر دارد. کم کم این الفاظ در قلب نفوذ پیدا میکند و کم کم عشقهای دیگر کنار میرود و کم کم انسان جمال آقا را میبیند و کم کم شب و روزش آقا میشود، چه چیزی بالاترازاین؟
طبیعی است آنهایی که آقاجان را میبینند ادعا نمیکنند، مدّعی کذاب است. اما حال انسان اینطور میشود که میبیند، چون اصلا بعید است از کریم که کرامت فعل دائمی اوست، کرامت نکند..
کسی یک روز، دو روز تا یک ماه و تا یک سال، دائم یاد آقا باشد، اصلا دنیا برایش تنگ میشود، به دنیا و ما فیها دل نمیبندد، دنبال جمع آوری و ازدیاد مال نمیرود، این خصوصیت یاد است، دنیا و مافیها رو طلاق میدهد، با مردم هست و مهربان با مردم هست امّا دل و فکر و ذکر یک جای دیگر است، یک حال دیگر است، با همسرش، با فرزندش هست، مهربانی هم میکند وچون با یک مهربانی دیگر برخورد کرده مهربانی بیشتر هم میکند، امّا دل یک جای دیگر است...
اصلا خودی نمیبیند، چیزی نمیبیند، کسی نمیبیند، همه را آقا میبیند، دنیا را آقا میبیند، اینکه گفت: در نمازم خم ابروی تو بر یاد آمد... کجاست که دیگر آقا نبیند؟! اینجاست که فارق از خود شدم و کوس انا الحق بزدم...
چه چیز بالاتر از یاد؟ اصلا ما را به ذکر دعوت کردند، ذکر یعنی یاد، انسان یاد که بود تمام است؛ یعنی همه چیز هست، اصلا ببینید بعضی با یاد و خاطره زنده هستند...