در داستان صلح حدیبیه که مقدمه فتح مکه بود سهیل ابن عمر نماینده مشرکان حضور داشت.پیامبر برای نوشتن پیمان صلح به امام علی (ع) رو کرد و فرمود بنویس:بسم الله الرحمن الرحیم.در اینجا سهیل گفت:من با چنین جمله ای آشنا نیستم بنویس:باسمک اللهم.
در این هنگام نقل است که پیامبر(ص) انعطاف نشان داد و فرمود مانعی ندارد.سپس پیامبر فرمود:این نوشته ای است که محمد رسول خدا با سهیل بن عمر نماینده قریش مصالحه کرده است.
سهیل گفت:ما اکر تو را فرستاده خدا می دانستیم با تو جنگ نمی کردیم.تنها باید اسم خودت و پدرت را بنویسی.در اینجا بازهم پیامبر (ص) فرمود: مانعی ندارد.
در ادامه این صلح نوشته شد که انعقاد این قرارداد به منزله این است که 10 سال متارکه جنگ شود تا مردم امنیت خود را بازیابند.به این ترتیب رسول خدا (ص) در تنظیم پیمان صلح ستیز نکرد و با کمال متانت به تکمیل آن پرداخت و امر مهم را فدای جزییات ننمود.
گرچه گستاخی های سهیل برای مسلمانان ناگوار بود اما روش متین پیامبر و کمک خداوند دلهای آنها را آرامش بخشید و در این موقعیت حساس عقل را بر احساسات مقدم داشتند و برای دستیابی به کار مهمتر از برخی مسایل چشم پوشی کرد.
از امام علی (ع) نقل است که فرمود:سهیل با دو یا سه نفر به نمایندگی از مشرکان به حضور پیامبر آمدند در ضمن مذاکره گفتند:اگر افرادی از قوم ما به تو پیوستند باید آن را به ما برگردانید.در اینجا امام علی (ع) نقل می کند:رسول خدا(ص) در این لحظه بسیار ناراحت شد و به سهیل فرمود:ای گروه قریش از این مطلب دست بردارید وگرنه مردی را به سمت شما می فرستم که گردن یکایک شما را بزند در حالی که خداوند قلب او را سرشار از ایمان کرده است.در این لحظه ابوبکر و عمر گفتند آیا آن شخص ما هستیم.پیامبر (ص) فرمود:نه بلکه او هم اکنون کفش مرا پینه می زند.امام علی(ع) می فرماید:در آن هنگام من بودم که داشتم کفش های رسول خدا (ص) را پینه می زدم.
منبع:کتاب قصه های قرآنی، نوشته محمد دشتی، ص516