واقعه ی عاشورا ، با همه ی بزرگی مصیبت و بی هماوردی فجایعی که بر بزرگترین انسانهای تاریخ داشت، درسهای فراوانی دارد. توجه به این مسئله که در کنار شور حسینی نباید شعور حسینی فراموش شود و از قطره قطره اشکهایی که بر اباعبدالله (علیه السلام) ریخته می شود باید درس گرفت و در زندگی به کار بست، خود از درسهای عاشوراست. در میان معاصرین یکی از بزرگترین اندیشمندانی که توجه ویژه ای به این مسئله داشته اند مرحوم علامه محمد تقی جعفری(ره) بودند که مجموع سخنرانی ها و مطالب ایشان در این خصوص در کتاب "حسین، شهید فرهنگ پیشرو انسانیت" منتشر شده است. به لطف خدا بعضی از مطالب ایشان در ایام محرم باز نشر خواهد شد که قسمت پانزدهم آن را در ادامه می خوانید...
امام حسین (علیه السلام) قبل از خروج از مدینه به منظور روشنگری اذهان مردم، ذیل وصیت نامه ای اهداف خود از قیام را بیان نمودند. همین امر هدف شوم دشمنان ایشان مبنی بر اینکه هدف امام از قیام را تصاحب حکومت معرفی کنند، خنثی نمود.
عاشورا واقعه ای است که جای جای آن قابل تأمل و حاوی پند و درس الهی برای تمام انسان های جهان است. حادثه ای که پس از گذشت قرن ها همچنان از قدرت و تأثیر بسزایی بر روح انسان ها برخوردار بوده و چراغ هدایت گر زندگی آن هاست.
قطعاً یک هدف دنیایی و مادی نمی توانست، انسانی کامل و وارسته همچون امام حسین «علیه السلام» را به میدان جنگی نابرابر بکشاند که قربانگاه عزیزان و خانواده و فرزندانشان باشد. با توجه به تاریخ می توان علل بسیاری برای این قیام در نظر گرفت اما آنچه برای ما مسلم است این نکته بسیار مهم است که تمام این اهداف برگرفته ازایمانی قوی و در نظر گرفتن رضای خداوند بود. امام حسین (علیه السلام) این اهداف را در وصیت نامه خود بیان نموده اند تا از هرگونه کج فهمی نسبت به علل قیامشان جلوگیری نموده اند.
هدف شوم دشمنان
دشمنان امام از تأثیری که شهادت ایشان بر مردم عراق داشت آگاه بوده و درزمانی کوتاه تبعات این فاجعه بزرگ را در جامعه مسلمین به چشم خود دیده بودند، به همین علت، تمام تلاششان این بود که هدف امام حسین (علیه السلام) از قیام را، کسب خلافت و حکومت بیان نموده و به گوش همگان برسانند. غافل از اینکه امام حسین (علیه السلام) از اهداف آنان آگاه بودند و به منظور جلوگیری و خنثی نمودن اهداف شوم دشمنان، قبل از عزیمت از مدینه به سمت مکه که به علت عدم رضایت از بیعت بایزید بود، وصیت نامه ای کامل و روشنگر آماده نموده و آن را به برادر خود، محمد بن حنفیه که امین و امانت دار مناسبی می دانستند سپردند. متن این وصیت نامه هیچ جای شک و شبهه ای نسبت به هدف امام از قیام و عدم بیعت بایزید باقی نمی گذارد.
وصیت نامه امام حسین (علیه السلام)
امام «علیه السلام» در ابتدای وصیت نامه خود شهادت می دهند به اینکه هیچ معبودی جز خداوند یگانه وجود ندارد و اوست خداوند یکتا و بی شریک و شهادت می دهند که پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» بنده و فرستاده خداوند است، از طرف حق برحق آمده است و اینکه بهشت و دوزخ و آمدن روز قیامت حق است و هیچ تردیدی در آن نیست و خداوند تمام مردگان را زنده خواهد کرد.
ایشان هدف خود از قیام را اصلاح امت جدشان، امربه معروف که همان خیر و صلاح مردم است و نهی از پلیدی ها، رفتار با مردم به روش جدشان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و پدرشان علی ابن ابی طالب (علیه السلام) بیان کرده، سپس حکم میان خود و کسی که ایشان را بر مبنای حق نپذیرد، به خداوند واگذار نموده اند. ایشان در متن وصیت نامه خود چنین بیان فرموده اند:
«من حسین ابن علی، بزرگ شده در دامان پیغمبر و تربیت شده در مکتب پدرم علی ابن ابی طالب «علیه السلام»، با این قیام برای ایجاد شر و فساد و اخلال گری برنخاسته ام. من در خاندانی پرورش یافته ام که تجلی گاه عدالت و حق و دیگر اصول ارزش های انسانی بوده است. من برای تحکیم ارزش ها و محو پلیدی ها و ستمگری ها و حق کشی ها حرکت کرده ام. من برای اقامه دین همان برگزیده خداوندی، محمد ابن عبدالله «صلی الله علیه و آله و سلم» حرکت کرده ام که فرمود: اگر آفتاب را در یکدستم بگذارید و ماه را در دست دیگرم که دست از تبلیغ و اشاعه این دین بردارم، دست بر نخواهم داشت. این است هدف من و این است رفتار من. برای وصول به این هدف از هیچ سعی و کوشش و فداکاری دریغ نخواهم ورزید. آنچه مرا وادار به این حرکت کرده، حق است. درراه وصول به حق، از هیچ ناگواری و مصیبتی نخواهم گریخت. نابودی حقیقی در دور افتادن از حق و عدم حمایت از آن است، نه پیوستن به حق و دریافتن و حمایت از آن. کسی که قدم در چنین راهی بردارد، نه تنها از سنگلاخ بودن راه هراسی به خود راه نمی دهد، بلکه پیروزی را در قطعه قطعه شدن در این راه می بیند که مسیر منزلگه مقدس پاکان اولاد آدم است.»
با توجه به سخنان خود امام «علیه السلام» چگونه می توان ایشان را فردی در پی حکومت دانست، درحالی که خودشان بارها و بارها انگیزه و هدف خود را بیان نموده اند و در عمل نیز حرکتی جز برای رضای خداوند و زنده نگه داشتن دین اسلام از ایشان دیده نشد؟ آیا این تلاش و تکاپو در مسیر الهی جز از انسانی کامل و وارسته انتظار می رود؟