حبیب ابن مظاهر اسدی از خاندان بنیاسد چهارده سال قبل از هجرت پیامبر اسلام (ص) در یمن به دنیا آمد. حبیب، همگام با اسمش دوستدار و محب اهلبیت (ع) و محبوب و مورد توجه ایشان بود. نام او همیشه در کنار یاران برجسته امیرالمؤمنین علی (ع) چون میثم تمار و رشید هجری بود، طوری که در جنگهای جمل، صفین و نهروان در رکاب مولایش با دشمنان مبارزه کرد. (حسین انصاریان، با کاروان نور)
او از جمله افرادی بود که به امام حسین (ع) در کوفه نامه نوشتند و هنگامی که مسلم ابن عقیل وارد شهر شد، در خانه مختار به حمایت از او سخن گفت. قبیله حبیب و مسلم ابن عوسجه قبیلههایی بودند که مسلم را پنهان کردند تا به او آسیبی نرسد. اما زمانی که کوفیان به عهد خود وفا نکردند، حبیب مولای خود را یاری کرد؛ «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُواما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ؛از میان مؤمنان مردانیاند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند.برخی از آنان به شهادت رسیدند...» او به سمت کاروان امام حسین(ع) حرکت کرد تا در کنار مولایش حسین (ع) قرار بگیرد و جان خود را فدای ایشان کند؛
«مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است؛ در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است».
حبیب ابن مظاهر همراه با مسلم بن عوسجه شتابان به سوی کربلا و به یاری امام خود رفتند، طوری که روزها مخفى مى شدند و شبها به مسیر ادامه میدادند تا اینکه به کاروان امام حسین(ع) رسیدند. (سماوی، ابصارالعین فی انصارالحسین، ص) حبیب سوار بر کشتی نجات حسین(ع) باید از طوفان بلایا عبور کند تا به درجاتی برسد که بسیاری از خوبان بشر در حسرت آن به سر میبردند. او مسیر (إلیه راجعون) را با کشتی نجات حسین میپیمود و حاضر نبود لحظهای از این کشتی جدا شود. همسفر شدن با سواران سفینةالحسین چقدر زیباست! از یک سو عباس ابن علی، از سوی دیگر علی اکبر، از سوی دیگر قاسم ابن حسن (ع) و بسیاری دیگر از اصحاب امام حسین (ع) در این کاروان حضور داشتند.
پیر میدان نبرد مانند طفلی که مادر خود را پیدا کرده است و لحظهای حاضر نیست از او جدا شود، امامش را همراهی میکرد و دیگر سن و تجربۀ جهاد در رکاب امیرالمؤمنین (ع) و بسیاری از افتخاراتش حجاب بین او و مولایش نبود. چه خوش توفیقی است همراهی با بهترین خوبان عالم در بیابانی خشک و برهوت و دور از دغدغههای دنیا و در پی لقای خدا بودن.
شرط ورود به کاروان امام حسین(ع)
او همراه کاروان لحظه به لحظه دارد به کربلا نزدیک میشود؛ چون یاران امام را اندک دید با اذن امام اقوامش را از قبیله بنیاسد که در آن اطراف منزل داشتند به کمک آورد، آنها نیز قبول کردند، اما سربازان سپاه بنیامیه مانع پیوستن آنها شدند و بعد از جنگ سختی که پیش آمد، بنیاسد شبانه به قبیله خود برگشتند.(الامین، اعیان الشیعه، ج4، ص) حبیب در این صحنه و در کلاس درس امام حسین(ع) این درس را گرفت: ورود به سفینةالحسین اذن میخواهد.
«در بزم وصالش همه کس طالب دیدار ؛ تا یار که را خواهد و میلش به که باشد».
حبیب ابن مظاهر روز به روز تعلق خاطرش به امام بیشتر میشود و به سرعت مسیر رشد را طی میکند و این را به راحتی میتوان از طرز برخوردش با حجت زمانش متوجه شد. او خود را تسلیم امام خود کرد تا همانی شود که امامش میخواهد.
وفاداری حبیب بن مظاهر
حبیب بن مظاهر در صحنههای مختلف حمایت و وفاداری خود را نسبت به امام حسین(ع) و خاندان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) نشان میداد و در این مسیر عزم راسخی از خود نشان میداد. شب عاشورا نگرانی زینب(س) نسبت به عدم وفای یاران امام حسین(ع) و تنها گذاشتن حضرت به اوج رسیده بود. امام حسین(ع) که نگرانی ایشان را متوجه شده بودند، وارد خیمه زینب(س) شدند. نافع بن هلال در مقابل خیمه در انتظار امام ایستاد، شنید زینب به برادر میگوید: آیا اصحاب خود را امتحان کردهای؟ من ترس آن دارم که هنگام خطر تو را تنها بگذارند. امام فرمود: «سوگند به خدا آنها را آزمودم دیدم همه آماده و استوار هستند و مانند اشتیاق کودک به پستان مادرش، اشتیاق به مرگ دارند».
نافع میگوید وقتی که این سخن را از زینب علیهاالسلام شنیدم، گریه کردم و نزد حبیب بن مظاهر آمدم و آنچه را شنیده بودم به او گفتم. حبیب گفت: سوگند به خدا اگر انتظار فرمان امام نبود هم اکنون با شمشیر به سوی دشمن حمله میکردم. حبیب، اصحاب را جمع کرد و سخن نافع را به آنها گفت. همه گفتند: اگر انتظار فرمان امام نبود، هم اکنون به دشمن حمله میکردیم، چشمت روشن و خاطرت آرام باشد که ما استوار هستیم. حبیب برای آنها دعا کرد و با هم کنار خیام بانوان آمدند و صدا زدند «ای گروه بانوان و حرمهای رسول خدا(ص) این شمشیرهای جوانمردان شماست که سوگند یاد کردهاند در غلاف نکنند مگر اینکه گردن دشمنان را بزنند و این نیزههای جوانان شماست که قسم خورده اند به زمین نیفکنند مگر اینکه به سینههای دشمن فرو کنند».
بانوان با گریه و ندبه از خیمهها بیرون آمدند و گفتند «ای پاکبازان، از حریم دختران رسول خدا و بانوان منسوب به امیرمؤمنان علیهالسلام حمایت کنید و دریغ نکنید». اصحاب همه صدا به گریه و شیون بلند کردند (که آری ما عاشقانه از شما حمایت میکنیم و اشک شوق میریزیم). (مقتل الحسین مقرم ص 262 - 263)
مشاجره حبیب با حصین ابن تمیم
اما هنگام نماز شد، هنگامى که امام حسین (ع) براى اداى نماز ظهر از سپاه کوفه مهلت خواست، حصین بن تمیم گفت: نماز از شما پذیرفته نیست! حبیب در پاسخش گفت: گمان مىکنى نماز از آل رسول خدا پذیرفته نشود و نماز تو اى احمق نادان قبول شود؟! حصین بن تمیم به او حمله کرد و حبیب نیز به طرف او حملهور شد و ضربهاى بر صورت اسب وى زد و بر اثر همین ضربه، حصین از اسب بر زمین افتاد. یارانش آمدند و او را نجات دادند و حبیب به آنان حمله کرد و رجز مىخواند و مىگفت: «اَنَا حَبیبٌ وَاَبی مُظهرٌفارِسُ هَیجأ وَ حَربٍ تَسعُرُ انتم اعدّ عدٌ؛ و أکثرَ و نحنُأو فِى مِنکُم واصبِر»؛«همانا من حبیب و پدرم مظهر است، سواره صحنه پیکار در حالى که آتش جنگ شعلهور شود. شما هم سلاحتان بهتر و هم تعدادتان بیشتر است و ما هم از شما باوفاتر و هم از شما شکیباتریم.»
شهادت
حبیب در مقابل دیدگان محبوبش و عزیزترین فرزند رسول گرامی اسلام(ص) با دشمن به مقابله پرداخت. او دیگر از خود بیخود شده بود طوری که یک چشم به دشمن و چشم دیگر به مولایش داشت، زیرا دست خودش نیست، جاذبه محبت حسین او را فرا گرفته است. پس گروهى را به قتل رساند تا این که بدیل بن صریم با شمشیر به حبیب حمله کرد و ضربهاى بر او زد و مردى از تمیم نیز با نیزه بر او حملهور شد. حبیب از اسب بر زمین افتاد و چون خواست بلند شود، حصین بن تمیم با شمشیر ضربهاى دیگر به سر او زد و آن مرد تمیمى سر از تن او جدا کرد، رضوان و بهشت خداوند بر او مبارک باد.