روزی امام صادق(ع) با فرزندش اسماعیل در مجلسی بودند، یکی از دوستان امام وارد شد، سلام کرد و نشست و چون حضرت برخاستند او هم به اتفاق امام(ع) حرکت کرد و در راه با امام بود تا درب خانه ی امام(ع) از امام جدا شد.
چون امام وارد خانه شدند، اسماعیل گفت: ای پدر چرا به آن شخص تعارف نکردید و نفرمودید داخل منزل شود؟
حضرت فرمود: آمدنش در خانه مورد نداشت.
اسماعیل گفت: شما اگر تعارف می کردید او خودش نمی آمد.
حضرت فرمود: فرزندم دوست ندارم که خداوند مرا از کسانی که عرضه می دارد چیزی را که به آن قصد ندارد ثبت فرماید.
منبع: گناهان کبیره، ص302.