به گزارش افکارخبر، از نقطه نظر جهان بینی الهی، جهان مجموعهای از نظام علی و معلولی مادی و معنوی است. نظام علّی مادی در رابطه با پدیدههای طبیعی و محسوس به حواس ظاهری انسان است. و نظام علّی معنوی درباره پدیدههایی است که از دسترس حواس ظاهری انسان خارج میباشد. علل مادی تخلف بردار بوده وممکن است در برخی از موارد، تأثیری راکه از آن انتظار داریم، نداشته باشد. ولی علل معنوی تأثیرآن قطعی است.
«پس زندگی انسان تحت دو نظام اداره میشود: یکی نظام فطری که موافق با شعور باطنی است. و دیگری نظام خیالی که طبق ادراکات ظاهری تنظیم میشود. در نظام فطری هیچ گونه خطایی روی نمیدهد، در صورتی که خطا و اشتباه در نظام خیالی فراوان است.»[۱]
علل معنوی حاکم بر علل مادی هستند، به این معنا که علل معنوی بر جریان تأثیربخشی علل مادی اثرگذار است و ممکن است مانع جریان یک امر طبیعی شود، یا شکل جریان آن را عوض کند. خداوند از مجموعه نظام هستی به عنوان «سنت الهی» یاد کرده و میفرماید که چنین سنتی نه قابل تبدیل است و نه قابل تغییر: «فلن تجد لسُنّت اللهِ تبدیلاً و لن تَجِدَ لسُنّت اللهِ تحویلاً.»[۲]
از جمله عوامل بسیارمهم معنوی، دعا میباشد. دعا حلقه اتصال انسان خاک نشین با عالم بالاست. تمام ادیان به دعا به عنوان سرچشمه توجه به مبدأ هستی، عنایت ویژه دارند. انسان با دعا به مرحلهای از جذبۀ روحی دست مییابد که با قطع امید از اسباب مادی، به مطلوب خود نائل میآید.
با توجه به این مقدمه دلیل اول درباره علت استجابت دعای کافر به دست میآید و آن این که دعا به عنوان علتی معنوی است که از هر کسی صادر شود، تأثیرخود را که همانا اجابت است به دنبال دارد. خداوند در این باره میگوید: «و اذا سألک عبادی عنّی فانّی قریبٌ اجیبُ دعوةَ الدّاعِ اذا دَعان.[۳] و هر گاه بندگان من، از تو درباره من بپرسند،(بگو) من نزدیکم، و دعا کننده را - به هنگامی که مرا بخواند - اجابت میکنم.»
و نیز میفرماید: «و قال ربّکم ادعونی استجب لکم.[۴] پروردگار شما گفته است: مرا بخوانید تا(دعای) شما را بپذیرم». در تفسیر آیه اخیر گفته شده در این آیه دعوتی است از خدای متعال به همه بندگانش، دعوتی است به دعا و خواندن او، و وعدهای است به استجابت آنان، و به طوری که ملاحظه میکنید هم دعا را مطلق آورده و هم مستجاب کردن آن را».[۵] پس دعا از هر کس صادر شود، باید منتظر تأثیر آن باشد. این تأثیر در وجوه مختلفی پدیدار میشود که بعضاً بر ما ناشناخته است.
دلیل دوم درباره اجابت دعای کفار، مطلبی است که حکمای الهی درباره واجب بالذات بودن خداوند بیان کردهاند. آنها گفتهاند معنای وجوب بالذات خداوند این است که از هر جهت و حیثواجب باشد. و یکی از این جهات، فیاض بودن خداست. یعنی خداوند فیّاض به طور مطلق میباشد.
بنابراین هر کس، چیزی را از خدا درخواست کند، خدا به وی میبخشد.(البته به شرط این که اوّلاً دعا، دعا باشد و طلب حقیقی باشد، نه بازی و شوخی، و ثانیاً ارتباط آن حقیقتاً به خدا باشد، یعنی دعا کننده تنها از خدا حاجت بخواهد و در این خواستنش، از تمامی اسبابی که به نظرش سبب هستند منقطع گردد.)[۶]
خدا هم مسلمان و هم کافر را از فیض خود بهرهمند میسازد: «کُلاً نُمدّ هؤلاء و هولاء من عطاء ربّک و ما کان عطاء ربّک محظوراً.[۷] ما همه را، هم این گروه و هم آن گروه(طالبان دنیا و طالبان آخرت) را از فیض پروردگارت مدد میبخشیم. و عطای پروردگارت(از کسی) منع نشده است.»
علی(علیه السلام) در ضمن کلامی میفرماید: «… و لا لیفتحَ علی عبدٍ بابَ الدعاء و یُغلَقَ عنهُ باب الاجابة.[۸] و چنین نیست(که خدا) در دعا را بر کسی بگشاید، اما در اجابت را به روی او ببندد.»
در تفسیر ابوالفتوح رازی آمده است: «اگر گویند خدای تعالی دعای کافر و فاسق را اجابت کند؟ گوییم جماعتی اهل علم روا ندانستند، زیرا آن کس که او مستجاب الدعوة باشد در دین مسلمانی، مستحق مدح باشد و کافر نشاید که مستحق مدح بود، و این اختیار ابوعلی الجبّایی است. ابن الاخشاد گفته است: «روا بود که خدای تعالی اجابت دعای کفار کند، بر وجه استصلاح، چنان که روا بود که رسول(علیه السلام) اجابت کند، بعضی کفار را، چون از او چیزی التماس کنند که قبیح نباشد و این وجه نیکوتر است.»[۹] و شیخ طوسی نیز در تفسیر التبیان پس از بیان مطالب فوق، همان درجه دوم که اجابت دعای کافر است را اقرب به صواب میداند.[۱۰]
البته از این نکته نباید غفلت کرد که یک رحمت و عنایت مخصوص برای اهل حقیقت وجود دارد که از آن به رحمت رحیمیه، تعبیر میشود. شهید مطهری در این باره میگوید: «به نظر میرسد دخالت ایمان به انبیاء و اولیای خدا در پذیرش اعمال، از دو جهت است. یکی این که معرفت آنان بر میگردد به معرفت خدا. در حقیقت شناختن خدا و شؤون او بدون معرفت اولیاء خدا کامل نمیگردد، به عبارت دیگر شناختن خدا به طور کامل، شناختن مظاهر هدایت و راهنمایی است. دیگر این که شناختن مقام نبوت و امامت از این نظر لازم است که بدون معرفت آنان، به دست آوردن برنامه کامل و صحیح ممکن نیست.»[۱۱]
دلیل سوم درباره اجابت دعای کفار، این است که حکمت الهی اقتضا میکند هر موجودی به کمال شایسته خود برسد. منع موجودی از دستیابی به کمالی از کمالات، نوعی ظلم است. و ساحت خداوند از چنین ظلمی مبرا است. خداوند میفرماید: «ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی.[۱۲]
پروردگار ما کسی است که هر چیزی را خلقتی که در خور اوست داده، سپس آن را هدایت فرموده است». و دعا برترین کمال روحی است که انسان میتواند از آن برخوردار شود. و منع چنین کمالی از انسان با حکمت الهی منافات دارد. دکتر کارل میگوید: «انسان همانند اکسیژن و آب، به خدا نیاز دارد. همراه با اشراق و حس اخلاقی و حس جمالی و تابناکی هوش، حس قدسی، شخصیت آدمی را به اوج شکوفائیش میرساند.»[۱۳]
با توجه به این سه دلیل روشن شد که چرا خداوند متعال دعای غیرمسلمان را مورد اجابت درگاه خود قرار میدهد.
البته یک حالت اضطرار نیز وجود دارد که در آن وضعیت نه تنها پیروان ادیان، بلکه حتی انسان مشرک نیز دعایش مستجاب میشود.[۱۴] و آن زمانی است که انسان به یکباره دست خود را از روابط تکوینی(قدرت و ابزاری که انسان کار خود را با آن انجام میدهد) و روابط اجتماعی و اعتباری(از قبیل دوست و آشنا و قبیله و نژاد) کوتاه میبیند. و تنها به تکیهگاهی دل میبندد که منشأ همه قدرتهاست. در این حالت است که دعایش مورد قبول خداوند واقع میشود.[۱۵]
این وضعیتی است که در آن پرده غفلت از روی فطرت انسان به کنار رفته، و با توجه به وجود علت معنوی، حصول معلول آن که اجابت است حتمی است. هر چند که پس از رفع گرفتاری، انسان مشرک چون به دنبال نعمت بوده نه صاحب نعمت، بار دیگر به همان حال سابق خود باز میگردد. [۱۶]
چرا دعای کفار به اجابت می رسد؟
زندگی انسان تحت دو نظام اداره میشود: یکی نظام فطری که موافق با شعور باطنی است. و دیگری نظام خیالی که طبق ادراکات ظاهری تنظیم میشود.