شهیدی که بدون وداع رفت

سرویس مذهبیافکارنیوز- پس از اینکه همه اصحاب و یاران شهید شدند حضرت عباس(ع) آمد پیش امام حسین(ع) اجازه میدان خواست. امام فرمود: حالا که عزم میدان کرده ای پس مقداری آب برای بچه ها بیاور.

به روایت «اکسیر العبادات» عباس(ع) هنگام وداع با برادر، رو به آسمان نمود و عرض کرد: خدایا! می خواهم به وعده ام(در مورد آبرسانی) وفا کنم و این مشک را برای کودکان تشنه کام، پر از آب نمایم»

سپس پیشانی امام حسین(ع) را بوسید و به سوی دشمن شتافت، آنها را موعظه کرد، و از عاقبت بد ترسانید، ولی نصایح آن حضرت در آن کوردلان اثر نکرد، نزد برادرش حسین(ع) بازگشت، شنید صدای العطش کودکان بلند است.

خیمه ای مخصوص مشک های آب بود، حضرت ابوالفضل داخل آن خیمه شد دید اطفال آن مشک های خالی را برداشته و شکم های خود را بر جای مشکهای نم دار گذاشته اند تا بلکه از عطش آنها کاسته شود، به آنها فرمود: «نور دیدگانم صبر کنید اکنون می روم و برای شما آب می آورم.»

در همین هنگام سوار بر اسب شد و نیزه و مشک خود را برداشت، و به سوی فرات رهسپار گردید. چهارهزار یا ده هزار نفر نگهبان آب فرات بودند، به آنها حمله کرد و پس از کشتن هشتاد نفر از آنها، خود را به آب رسانید.

دشمنان شش بار به او حمله کردند تا نگذارند او خود را به آب برساند، ولی آن حضرت ضربات سنگین بر آنها وارد ساخت و خود را به آب رسانید نزدیک آب شد، کفی از آب برداشت … به یاد لب تشنه ی برادرش امام حسین(ع) افتاد، آب را به روی آب ریخت مشک را پر از آب نمود، آری عباس(ع) مشک را پر از آب کرد، ولی از آب نیاشامید و به خود خطاب کرد و گفت:

«ای نفس! بعد از حسین زندگی تو ارزشی ندارد و نباید بعد از او باقی بمانی، این حسین است که لب تشنه و در خطر مرگ قرار دارد می خواهی آب گوارا و خنک بیاشامی، سوگند به خدا دین من اجازه ی چنین کاری را نمی دهد.»

و به نقل بعضی فرمود: «والله لا اذوق الماء و سیدی الحسین عطشانا» عقل می گوید: آب بیاشام تا نیرو بگیری و بتوانی خوب بجنگی ولی عشق و وفا و صفا می گوید: برادرت و نور دیدگان برادرت تشنه اند، چگونه تو آب بنوشی و آنها تشنه باشند؟

منبع: ویژگی ها و فضایل حضرت عباس(ع)،ص۹۶و۹۷.