سرویس مذهبی افکارنیوز-عدی بن حاتم نزد معاویه آمد در حالی که سالها از شهادت مولا گذشته بود. معاویه می دانست که عدی یکی از یاران قدیمی مولاست. خواست کاری بکند که این دوست قدیمی بلکه یک کلمه علیه حضرت سخن بگوید. گفت: عدی! این الطرفات؟ پسرانت چه شدند؟
عدی گفت: در رکاب مولایشان علی(علیه السلام) با تو که در زیر پرچم کفر بودی جنگیدند و کشته شدند. گفت: عدی! علی درباره ی تو انصاف نداد. گفت: چطور؟ گفت: پسران خودش را نگه داشت و پسران تو را به کشتن داد.
عدی گفت: معاویه! من درباره علی انصاف ندادم، نمی بایست علی امروز در زیر خروارها خاک باشد و من زنده باشم. ای کاش من مرده بودم و علی زنده می ماند. معاویه دید تیرش کارگر نیست.
گفت: عدی! الآن دیگر کار از این حرفها گذشته است. دلم می خواهد چون تو زیاد با علی بودی یک قدری کارهایش را برایم توصیف بکنی که چه می کرد. گفت: معاویه! مرا معذور بدار. گفت: نه حتما باید بگویی. شروع کرد به صحبت کردن درباره ی علی.
گفت: معاویه! من می خواهم منظره ای را که با چشم خودم دیدم برایت بگویم. در یکی از شبها علی را در محراب عبادت دیدم. دیدم مستغرق خدای خودش است و محاسنش را به دست مبارک گرفته می گوید: آه آه از این دنیا و آتش های آن. می گفت: «یا دنیا غرّی غیری»
آن چنان عدی علی(ع) را وصف کرد که دل سنگ معاویه تحت تاثیر قرار گرفت به طوری که با آستینش اشک های صورتش را پاک می کرد. آن وقت گفت دنیا عقیم است که مانند علی بزاید.
علی مردی است که دشمنانش درباره فضل و فضیلت او گواهی می دادند.
پی نوشت: طهارت روح، ص۱۹۳.