افکار نیوز - تعابيري كه اشو از خدا دارد و توصيفاتي كه از خالق هستي ارائه مي دهد گوناگون است. اما بيشترين تعابير و واژه هايي كه درباره مبدا عالم به كار مي برد به شرح ذيل است. در اينجا نمونه هاي از توصيه هاي اشو بيان خواهد شد تا تفاوت هاي اساسي نگاه او به خدا با ديدگاه اسلام و قرآن بر ملا گردد. قضاوت با خوانندگان.
اگر خداوند سکس را گناه بداند، بنابراین در این دنیا هیچ گناهکاری بزرگتر از او نیست! در تمامی کائنات گناه کار بزرگتری از او وجود ندارد.
او می گوید:
در هنگام سکس شما به جهان هستی از همیشه نزدیک تر هستید. توسط سکس است که الوهیت می تواند تولید زندگی کند و زندگی جدیدی را خلق کند. بنابراین در سکس ما به خالق از همیشه نزدیک تر هستیم… اگر ما با قداست به سکس روی بیاوریم، با بازیگوشی می توانیم به آسانی لمحه ای از الوهیت را دریافت کنیم.
او می گوید:
رهروان من باید زندگی زیبا، جذاب و سرشار از شعر، آواز و ترانه و جشن را در پیش بگیرند. برقص، زیرا از راه رقصیدن است که … آواز بخوان، زیرا از راه آواز خواندن است که… تو پذیرای خدا می شوی. به روی او باز می شوی. پای بحثو جدل در میان نیست؛ موضوع اثبات کردن خدا، طرح مسائلی فلسفی در مورد او و یا دانش خداشناسی مطرح نیست.
و
عشق بیافرین و همه چیز را در مورد خدا فراموش کن تا ناگهان روزی در همه جا با خدا روبه رو شوی.
و
رقص آنگاه ناب است که رقصنده در آن نیست شده باشد. آنگاه که دیگر رقصنده ای وجود ندارد و نمی توانی رقصنده را بیابی. تنها رقص است که باقی است. این همان مراقبه است. همان رهروی، همان شور و سرمستی و در نهایت همان خداست.
اشو می گوید:
همه خدا هستند. هیچ کس نمی تواند غیر از این باشد.
اشو در موردی با کمال صراحت وجود عینی را نسبت به خدا انکار و او را تنها یک نام معرفی می کند. او می گوید:
هستی دم دست توست و خدا فقط در ذهنت وجود دارد. یک مفهوم است و وجود عینی ندارد.
باز اشو مثل همیشه سخن از رقص به میان می آورد و راه تجربه خدا را رقاصی، آوازخوانی، ترانه و پایکوبی معرفی می کند.
«تا زمانی که به رقص در نیایی و آواز نخوانی، تا زمانی که زندگی را جشن نگیری، آماده پذیرش خدا نخواهی بود. خدا جشن شادی است. خدا رقص و پایکوبی و آواز و ترانه است. خدا بر کسانی که غمگین و جدی هستند ظاهر نمی شود. خدا نمی تواند بر انسان های بدبخت ظاهر شود.»
اشو مسئولیت تمام هستی را به دوش خدا می اندازد. او معتقد است انسان ها هیچ مسئولیتی ندارند و تنها خداست که مسئول تمام خوبی ها و بدی هاست.
«خدا خود مسئول آفرینش است. من مسئول نیستم. تو مسئول نیستی. هیچ کس دیگر نیز مسئول نیست. مسئولیت کامل بر عهده خدا یا هستی است. هر چیزی که خوب یا بد است از اوست.»
این در حالی است که خداوند در کتابش با کمال صراحت می فرماید که هر انسانی مسئول اعمال خویش است: «کلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَه»، همچنین می فرماید که احدی حق سوال از خدا ندارد: «لا یُسئل عَما یَفْعَلَ وَ هُمْ یُسْئَلُون» و نیز می فرماید که نه تنها انسان مسئول است، بلکه تمامی اعضا و جوارح او مسئول اند: «اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُوادَ کُلُّ اولئِک کانَ عَنهُ مَسئوُلا» و از سوی دیگر می فرماید از خدا جز خیر و رحمت ناشی نمی شود و نزد او جز خیر و جاودانگی چیز دیگری نیست: «وَ ما عِنْدَالله خَیْرٌ وَ ابقی اَفَلا تَعقِلوُن»
اشو می گوید:
مرشد واسطه ای برای خداست. خدا نمی تواند مستقیماً با تو سخن بگوید لازم است کسی را واسطه خود کند.
در اینجا دو نکته قابل ذکر است. اولاً اشو در سخنی متناقض لزوم واسطه را نفی می کند.
وقتی ببینید که خداوند در همه هستی حضور دارد، خودتان می توانید مستقیم با او صحبت کنید… دیگر در این موقع نیازی به هیچ واسطه بین شما و هستی نیست، حتی استاد… وقتی دعا می کنید، نیازی نیست نمایشی از دانش معنوی تان ارائه دهید. یا متون را از حفظ بخوانید.
ثانیاً خدا با بندگانش دوگانه رابطه دارد: گاهی با واسطه یا به کمک وسیله: «وَ ابْتَغُوا اِلَیهِ الْوَسیلَه» و گاهی رابطه ای مستقیم میان او و بندگان برقرار می شود: «اُدْعُونی اَسْتَجِبْ لَکُم».
از نظر اشو در عالم تنها یک چیز باقی است و آن تنها رقص است.
و رقص ادامه می یابد ژرف تر، ژرف تر، رقصنده ها محو می گردند و تنها رقص باقی می ماند.
اما از نظر خدا باقی و پاینده آخرت است: «وَالْاخِرَه خَیرٌ وَ اَبْقی» از نظر مبدا عالم تنها وجه خدا باقی است نه رقص: «وَ یَبْقَی وَجْهُ رَبِّک ذُوالْجَلالِ وَ الْاِکرام».
اشو می گوید:
اگر خداوند بخواهد دعاهای تو را بکشد نمی تواند در اینجا او ناتوان است. عشق غایت است.
او می گوید:
شیطان قدرت گمراه کردن شما را ندارد، خداوند هم قدرت هدایت شما را ندارد.
و سرانجام پیام اشو درباره خدا این است که:
اگر از من می پرسید، من به شما می گویم، خدا را فراموش کنید، حقیقت را فراموش کنید. من به شما می گویم فقط به دنبال عشق باشید.
آنچه گذشت تنها نمونه هایی از توصیفاتی بود که اشو درباره خدا به کار برد. خدا از نظر اشو موجودی است که مجوز سکس را صادر کرده است، راه رسیدن به او انجام سکس است، روشی که انسان را در کنار او قرار می دهد آوازخوانی، ترانه، جشن، پایکوبی و رقاصی است، انسان خداست، عشق خداست و خدا عشق است، خدا نامی برای مجهولات و ناشناخته های بشر است، خدا هم نور و هم تاریکی است، همه خدا هستند، خدا یعنی کل هستی، خدا مسئول تمام بدی های موجود در عالم است، انسان مستقیماً توان سخن گفتن با او را ندارد، خدا رقص است، خدا شعر است، کلمه خدا یک بهانه است، خدا تنها یک نام است و خدا واقعیت و عینیت
ندارد.
به راستی از این تعابیر چه چیزی به دست می آید؟ آیا این گونه سخنان جز لفّاضی، شعر گویی، ترانه سرایی، خود بزرگ بینی، نفسانیت، الحاد و راندن کلمات کفر آمیز بر زبان حاصل و نتیجه گیری دارد؟ اما ببینید توصیفی که خالق هستی پروردگار عالم و مبدا جهانیان از خود دارد. او عالم به غیب و شهادت است، رحمت او تمام هستی را فرا گرفته است، او مقتدر، قدوس، ایمنی بخش، نگهبان جهان، قاهر بر همه خلق، عزیز، جبران کننده، خالق، پدید آورنده، صورت بخش و حکیم است. اگر او منزه است هیچکدام از صفاتی که در کلمات اشو بود بر او صادق نیست و این گونه کلمات تنها شایسته بت ها و خدایان هندوهاست.
نفی زهد و توبه
انسان علیرغم تمام جست و جوهایش در معابد، مساجد، کعبه، غارهای دور افتاده و کوهستان ها با زهد و ترک دنیا، هرگز قادر به یافتن او نخواهد بود. توبه شما فقط نفستان را تقویت می کند. زهدتان، تنها شأن و منزلتتان را ارتقا می دهد. خیراتی که می کنید صرفاً برایتان شهرت و نام می آورد.
جواز بت پرستی
اشو می گوید:
بت ساختن از خداوند ممکن نیست زیرا او همه جاست.
سپس می گوید:
این موضوع را از زاویه دیگر هم می توان نگاه کرد. خداوند در همه جا هست پس چگونه می تواند در آن بت ها نباشد. پس او در یک بت سنگی نیز هست. اگر او در یک قطعه سنگ معمولی وجود دارد، چرا در یک سنگ کنده کاری شده نباشد. پس نیازی نیست تا بت دیگری یا پرستش دیگران را تخریب کند.
نفی اعتقادات
یک باور هرگز نمی کامل باشد. چگونه ممکن است اعتقادات یا باورهای یک انسان جاهل کامل باشند؟ آن باورها مانند بنایی است که روی شن ساخته شده است، هر لحظه در معرض سقوط و واژگون شدن است. مثل قصرهای مقوایی که با کوچکترین نسیمی می لرزد و فرو می ریزند. برای همین است که همواره از روبه رو شدن با هر چیزی که به نظر مغایر با باورهایتان است می هراسید و با آن رودررو نمی شوید. از کسانی که می ترسید تفکرتان را بلرزانند اجتناب می کنید. ممکن است آنها در اعتقادات شما رسوخ کنند. چنین اعتقاداتی چه ارزشی می توانند داشته باشند؟ یک شاهی ارزش ندارد.
نفی مذهب
در این زمینه اشو عبارات مختلفی دارد:
همواره گمان بر این بوده که هر چیزی کهنه تر باشد بهتر است. چون وقتی ادعا می شود چیزی کهنه تر است به نظر مطمئن تر جلوه می کند. مغازه ای را که سال ها می شناسید، با اطمینان خاطر از آن خرید می کنید، چون همه می گویند، باید محصولاتش مرغوب باشد، چون نمی توانست این همه سال سر مردم کلاه بگذارد! این طوری است که فروشگاهی اسم و رسم پیدا می کند و معتبر می شود. آن وقت می تواند به راحتی هر آشغالی را بفروشد، علت ادعای قدیمی بودن مذاهب نیز همین است؛ خداوند به تازگی معتقد است و مذهب به کهنه گی.
و به طور خاص نسبت به محدودیت روابط زن و مرد در اسلام با کلامی طعن آمیز به نقد آن می پردازد:
البته مسلمانان معتقدند زنان و مردان نباید با هم مراوده داشته باشند. در حقیقت اگر می توانستند با یکدیگر مراوده داشته باشند از انرژی مثبت و منفی زن و مرد هر دو برخوردار می شدند؛ زیرا زن و مرد هر کدام یک نیمه هستند و در دسترس بودن هر دو انرژی سبب می شود تا کلیت حاصل آید، و ذهنی که حتی ذره ای از کلیت را لمس کند، نمی تواند دیوانه شود. دیوانگی و جنون نشان دهنده تکه تکه بودن و اغتشاش ذهنی است.
اشو حتی مکتب خود را یک مذهب و خودش را مدرس دیانت نو می شمارد.
از مجموع مطالب پیش گفته به دست می آید که محدوده نفی و سلب های اشو فراوان است. در مکتب اشو علم و تکنولوژی نفی می شود، فلسفه نفی می شود، قانون نفی می شود، زیارت، دعا، نیایش، اعتقادات، توسل به واسطه، توبه و زهد نفی می شود. همه چیز تصادفی است؛ لذا تقدیر هم نفی می شود. مذهب هم سرانجام نفی می شود. اما از پی این همه نفی ها و کنار گذاردن ها تنها چیزی که اثبات می شود عشق است. آن هم عشق زمینی و خاکی که در نهایت به شهوت و سکس ختم می شود. تنها چیزی که مقدس است و پل آسمان است و باعثاتحاد با نیروانه است، رابطه جنسی طولانی مدت است و این است «معنویت مدرنِ اشو».
البته یک چیز دیگر هم اثبات می شود و آن خود اشو است، او به صورت مکرر و گسترده درباره خودش و اهمیت و جایگاه نامش سخن گفته است که نمونه ای از آنها گذشت. باید دانست که به طور کلی دعوت انسان ها دو گونه است؛ اگر انسانی به «خدا» دعوت کند و هیچ قدرت و مزیتی را به خود نسبت ندهد، این نشان دهنده آن است که او به خدا نزدیک شده است اما اگر انسانی به گونه های مختلف و با بیان های متنوع به «خود» دعوت کند، این امر چیزی جز شرک، دوری از خدا و سقوط نیست. با این ملاک می توان مدعیان را از موحدان جدا ساخت.
طعن به اسلام
از آنجاد که ارتباط زن و مرد یا به تعبیر دیگر سکس از نظر اشو نه تنها امری قابل قبول بلکه ضروری است و دیدگاه اسلام همه در این زمینه محدودیت روابط است، اشو این حکم اسلامی را با کلامی طعن آمیز و تمسخر وار این گونه بیان می کند:
البته مسلمانان معتقدند زنان و مردان نباید با هم مراقبه داشته باشند. در حقیقت اگر می توانستند با یکدیگر مراقبه داشته باشند از انرژی مثبت و منفی زن و مرد هر دو برخوردار می شدند؛ زیرا زن و مرد هر کدام یک نیمه هستند و در دسترس بودن هر دو انرژی سبب می شود تا کلیت حاصل آید و ذهنی که حتی ذره ای از کلیت را لمس کند نمی تواند دیوانه شود. دیوانگی و جنون نشان دهنده تکه تکه بودن و اغتشاش ذهنی است.
دین اسلام دینی کامل است و تمام احکام و دستوراتش براساس مصلحت واقعی انسان ها می باشد. لذا حکمتی برخلاف حکمت الهی و مصلحت راستین در آن یافت نمی شود. براساس حکم الهی اجتماع زن و مرد اگر نامحرم باشند شیطانی است و شیطان در آنجا حاضر است. اما در صورتی که آن دو محرم باشند حکم خداوند بینشان جاری خواهد بود.
اشو در موردی دیگر اسلام را توجیه برخی پدیده ها عاجز می داند؛ زیرا که اسلام معتقد به تناسخ نیست و خودش سعی می کند براساس اعتقاد به تناسخ پاره ای مسائل را تحلیل کند.
خانواده و هم جنس گرایی
اُشو به گونه ای آشکار خانواده را نفی می کند و آن را پدیده ای تاریخ گذشته می داند. او مدعی است که با از میان رفتن خانواده، قسمت اعظم بیماری های روانی و جنون سیاسی نیز از میان خواهد رفت و عشق، جایگاه خود را باز خواهد یافت. او معتقد است که فرزندان یک خانواده نباید به وسیله پدر و مادرهای آنها تربیت شوند، بلکه کمون یا همان دولت و جامعه مطلوب اشو است که باید آنها را تربیت کند تا پدر و مادرها نتوانند به کودکان ضرری برسانند.
به نظر اشو، بزرگترین بردگی، بردگی و استثمار کودک توسط پدر و مادر اوست. و پدر و مادر، جامعه، آموزگاران و موعظه گران، همگی گروه هایی هستند که کودک به وسیله آنها استثمار شده و در قالب های متناسب با منافع آنان شکل می گیرد. او بر طبیعی بار آمدن کودک اصرار دارد، طبیعی بودن، به معنای طبیعت وحشی و بکر و دست نخورده، یکی از مهم ترین اصول و اندیشه های اشو است.
او برای آنکه نسل و فرزندان بهتری برای جامعه آرمانی اش به دست آید، پیشنهادی کاملاً نامعمول و غیر طبیعی می دهد. او بر این باور است که مرد در هر مقاربت حداقل یک میلیون اسپرم آزاد می کند، اما تنها یک اسپرم، امکان دسترسی به تخمک زن را دارد و این یک رقابت احمقانه است که به احتمال زیاد، اسپرم افراد سبک مغز زودتر به تخمک زن خواهد رسید و برای همین است که دنیا پر از آدم های تهی مغز و نادان است، اما این مشکل قابل حل است و آن راه حل آن است که هر مردی که بچه می خواهد، باید اسپرمش را به بیمارستان اهدا کند تا با بررسی ژنتیکی اسپرم ها، اسپرم مورد نظر و قوی تر در تخمک زن قرار گیرد.
همجنس گرایی را مساله نکنید. هیچ چیز اشتباهی در آن نیست. این ایده های اجتماعی است که چیزی را غلط یا درست می شمارد. خوب است اول آن را بپذیرد. چرا که در صورت رد آن، نمی توانید آن را حل کنید. هر چه بیشتر آن را رد کنید، بیشتر جذب همجنس ها خواهید شد؛ چون هر چیزی که ممنوع می شود، جذابیت بیشتری می یابد و همجنس گرایی یکی از مراحل ضروری رشد انسان اعم از مرد یا زن است. سه مرحله رشد جنسی وجود دارد: رابطه جنسی با خود در کودک، همجنس گرایی، ناهمجنس گرایی.
زن و مرد هرگز دوستان خوبی نیستند و نخواهند بود. عشاق دوستان خوبی نیستند ولی می توانند دشمن هم باشند ولی مردان با مردان و زنان با زنان بهتر می توانند دوستی کنند. رابطه مرد با مرد بسیار راحت تر و قابل فهم تر است تا رابطه زن و مرد. ازدواج دو زن با یکدیگر یا دو مرد با یکدیگر با وجودی که غیر علمی است ولی قابل قبول است و کسی نمی تواند مانع آن شود.
به نظر اشو در جوامع کنونی، هیچ ارتباط یا پیوندی وجود ندارد و با آنکه هزاران نفر در یک آسمان خراش و زیر یک سقف جمع شده اند، از حال همسایگان خود بی خبرند. برای همین او ترجیح می دهد تا به جای آنکه از واژه جامعه و اجماع استفاده کند، برای ترسیم و تصویر وضعیتی بهتر برای زندگی انسان ها از واژه «کمون» بهره بگیرد.
به تعبیری، اشو به جای آنکه در پی اصلاح جامعه باشد، به نفی جامعه پرداخته و راه حل را در انزوای انسان و درون گرایی او جستجو کرده است. اندیشه اُشو نوعی وازدگی در برابر انبوه مسائل اجتماعی است که انسان امروزه را محاصره کرده است. او با وجود اینکه نسبت به وضع موجود با نگرشی انتقادی می نگرد و به ساختارهای تصویر می کشد که برای رهایی از چنبره حلقه های تودرتوی اسارت و ستم، ناگزیر از شکستن حصارهای خانواده است، ولی در نهایت با نسخه و بدیلی که ارائه می دهد دستخوش نوعی محافظه کاری می گردد.
هشت ترویج سکس
اشو به صورت مستقیم و با کمال صراحت درباره سکس و روابط آزاد جنسی و استفاده بی حد و حصر و بی شرمانه از نیروی جنسی سخن به میان می آورد و ضمن مباحثمختلف با اندک بهانه ای از این دست مباحثپرده برداری می کند. گویا رسالت خود را اعلام آزادی سکسی می داند و به این رسالت بسیار پایبند بوده عنایت ویژه ای به آن دارد. مروری بر فرازها و جمله های اشو کافی است که این حقیقت را برملا سازد که معنویت و عرفانی که اشو امروزه مروج و منادی آن شده است چیزی جز معنویت مبتنی بر سکس نیست. لذا مکتب اشو را می توان «عرفان سکس» دانست و نامید. حال به جملاتی از او در این باب اشاره می شود:
می خواهم به شما بگویم که سکس الهی است.
او می گوید:
انرژی سکس، انرژی الهی است.
او می گوید:
فقط سکس باید بخشی از زندگی مذهبی شما باشد، باید چیزی مقدس باشد
اشو می گوید:
سکس نباید چیزی قبیح باشد، نباید به صورت چیزی زشت دیده شود، نباید سرزنش و محکوم شود.
اشو با این تعابیر القا می کند که اساساً سکس امری زشت و ناپسند نیست و از این رو سکس آسیب زا شده است که آدمی آن را امری زشت و قبیح تلقی می کند و این خیانت توسط مردان مقدس و مذهبی صورت پذیرفته است. لذا آموزگاران و انسان های قدیس و پاک خیانت کارند؛ چرا که سکس را زشت اعلام نموده و از این طریق انسان ها را به چالش کشیده اند.
اشو معتقد است که تمامی فرهنگ های انسانی با سکس و با شهوت مخالف بوده اند. این مخالفت برای انسان تاثیر منفی در پی داشته و آن اینکه عشق را در انسان ها خفه کرده است و مانعی بر سر راه بروز عشق شده است. لذا باید عشق را آزاد کرد و رهاسازی عشق تنها از طریق آزادسازی سکس امکان پذیر است. سکس ضد مذهب نیست، سکس سم نیست و اساساً سکس گناه و زشت نیست.
اشو با تاکید فراوان اصرار دارد خیانت بزرگی را متوجه مذاهب کند و چنین وانمود نماید که مذهب انرژی جنسی را به مثابه زهر برای انسان ترسیم نموده است و این باعثتباهی بشریت شده است. در واقع معلوم نیست بی حیایی، بی شرمی، افسارگسیختگی و هرزگی بشر باعثتباهی و انحطاط بشریت شده است یا مذهب و دین که تنها خواسته است انسان ها با محدودسازی روابط جنسی، حریم خانواده را حفظ کنند، بی بند و باری، بیماری و آلودگی ها را کاهش دهند و از آدمی انسان پاک و منزه بسازد.
سخن آخر اینکه اشو بسیار مشتاق است که صاحب دین جدید به حساب آید و به گونه های مختلف خود را به عنوان کسی که رویکرد جدید و نگاه نوینی به دین دارد معرفی می کند یا حتی خود را پدید آورنده دین جدیدی قلمداد می کند. دین او، دین خنده، دین جشن، دین رقص و دین سکس است و این امور است که انسان ها را به مراقبه می کشاند و می تواند راهی برای تجربه خدا به حساب آید.
من می کوشم انسانی جدید بیافرینم و انسان جدید را فقط با نگرش جدید به دین می توان آفرید. من مبلغ دین عشق، خنده و جشن هستم. تجربه من این است که وقتی کسی خوش و شادمان باشد، بین او و هستی پل زده می شود. بنابراین من درس شادمانی می دهم نه چیز دیگر.
او همچنین می گوید:
من مروج رقص، آواز، عشق و خنده هستم. می خواهم که همه عالم را از خنده، از موسیقی، از شعر، از نقاشی، از آفرینندگی و از حساسیتی بیشتر آکنده سازم.
غم نزد اشو جایگاهی ندارد. مذهبی که در آن غم باشد از نظر او مذهبی خودآزار و دیگر آزار به حساب می آید. مذهبی که در آن عقل و منطق وجاهتی داشته باشد مردود است. اشو پیامبر مذهب شادی، خنده، اکنون و رقص می باشد.
من درس مذهب غم نمي دهم. من مخالف تمام مذهب هاي خود آزار و دگر آزار هستم. من نوع جديدي از دينداري را آموزش مي دهم كه در عشق و نه در ترس، در لحظه اكنون و نه در آينده، در قلب و نه در عقل و منطق ريشه دارد.
شناسه خبر:
۱۷۵۰۳۰
تحلیل و بررسی عرفان " اشو "
۰