نفاق برخاسته از عصر نبوی در دورۀ حکومت های پیش از یزید با توجه به شرایط و موقعیتها عمل میکرد. گاه، در شکل حدیثسوزی و گاه در شکل حدیث سازی و زمانی به شکل اسرائیلیات و دورهای دیگر به شکل تفسیر قرآن خود را نشان داد. در همۀ این اشکال، هدف دگرگونسازی با ساختار دگراندیشی بود تا اسلام آن چه را آورده بود در محاق ظاهر و باطن و جبر و اختیار قرار گیرد و بینش و نگرش و کنشهای مردم به شکلی که مطلوب منافقان بود شکل گیرد.
زمانی رسید که امیر مؤمنان، علی(ع)، برای تأویل - چنان که برای تنزیل شمشیر زده بود - برخیزد و شمشیر از نیام برکشد و زمانی دیگر را در سکوت بیست و پنج ساله بنشیند تا اسلام، این درخت شکننده، جان بگیرد و استوار شود هر چند که آمیخته از حق و باطل شده باشد و التقاط آن را دگرگونه سازد، ولی باز میتوان در زمانی دیگر این حق را باز شناخت، زیرا حق آبی است که باطل چون کف بر روی آن نشسته و ظاهرش را پوشانده است، ولی این کف زمانی فرو مینشیند و حق جای خود را بازمی یابد.
زمانی که امام حسین(ع) زمام امور دین و دنیا را به عنوان امامت و ولایت و خلافت الهی در دست گرفت، منافقان دیرزمانی بود که دیگر در محافل زیرزمینی نمی نشستند و نجوا پیشه نمی ساختند، بلکه به صراحت با دین و اصول آن به جنگ برخاسته و کفر و نفاق خویش را آشکار کرده و ولایت و خلافت را به سلطنت تبدیل کرده بودند.
با هشدار علی(ع) نسبت به ورود منافقان در حکومت در دورۀ پیامبر دست برخی از منافقان رو میشود و کسانی که استسلام را بر اسلام ترجیح دادند نیز تحت رأفت و رحمت دولت اسلامی قرار گرفتند.
با این همه، پیامبر(ص) روشی را در پیش گرفت که افراد منافق و سست ایمان، نتوانند در پستهای حساس وارد شوند، اما در دورۀ عمر و به ویژه در عصر عثمان پستهای حساس نه تنها به منافقان و اهل کتاب سپرده شد، بلکه اهل ایمان را از پستهای حساس و امارت و ولایت دور ساختند.
در این دوره، برخی از اهل کتاب مانند کعب الاحبار یهودی به مردم دین اسلام را آموزش می دهند و به عنوان پیش خطبه به بیان اسرائیلیات و قصه های توراتی می پردازند. در این دوره است که منافقان توانستند افزون بر ثروت و منصب سیاسی امور دینی مردم را نیز در دست گیرند.
علی(ع) بارها هشدار میدهد که اهل نفاق مردم را به جای عبودیت به عبدیت می گیرند و به جای آن که بیعت بر عبودیت خدا گرفته شود بر غلامی و عبودیت هم چون یزیدی می گیرند چنان که مسلمبن عقبه با مردم مدینه چنین کرد. دین دگرگونه می شود و حلال خدا حرام و حرام او حلال میشود و ظلم جای عدل را میگیرد و عناصر غیراسلامی به جای عناصر اسلامی وارد و دین تحریف میشود.(نهج البلاغه، دربارۀ فتنههای اموی، خطبۀ ۹۲ فیض الاسلام)
آن حضرت توضیح می دهد که جریان نفاق نخواهد گذاشت تا متفکر و روشنفکری باشد و هر کس فهم و درکی دارد فتنۀ بزرگ اموی آنان را در برمی گیرد و نمی گذارد راحت باشند. از این رو، از خطر خوارج بزرگتر و مهمتر و دشوارتر شمرده میشود.(همان) اسلام را چون پوستینی وارونه به تن مردم میکنند.(همان، خطبۀ ۱۰۷)
در دورۀ حسینی، نفاق آن چنان عمل میکند که حکومت در دست منافقان مستقر میشود. مردم با مردی شرابخوار و نابکار و به تعبیر امام حسین(ع) ظالم و ستمکار بیعت می کنند.
این که آنان مردمی نابکار و ستمگر و ستمکار و شرابخوار بوده اند برای ما امروز روشن است در حالی که در آن عصر مردم کمتر با این مسائل آشنا بودند. کمتر کسی می دانست که یزید این گونه است و شراب میخورد و یا نماز را به سخره می گیرد و حکومت را سلطنت می پندارد. واقعۀ عاشورا موجب شد تا این مسائل آشکار شود.
اهل نفاق که قدرت و حکومت اسلامی را دراختیار گرفته بودند به نام خدا و دین، فرزند پیامبر(ص) و معصومی را می کشند که قرآن عصمت وی را تأیید کرده و مهر بهشتی بودن بر چهرهاش زده، زیرا بر این باورند که یزید خلیفۀ مسلمین است و حضرت امام حسین(ع) بر او خروج و طغیان کرده است و بر طبق فقه سیاسی اسلام خوارج و طغیانگران بر دولت اسلامی می بایست دستگیر و یا کشته شوند. این گونه است که به نام خدا به جنگ حسین(ع) می روند و به قصد شهادت و قرب الهی و تقرب به پیامبر(ص) فرزندش را، که معصوم است، میکشند.
این گونه است که خطر نفاق بیشتر از کفر است و قرآن خطر ایشان را بیشتر مورد توجه قرار میدهد و آنان را تهدید میکند که در " درک اسفل من النار " قرار می گیرند، زیرا می داند که چگونه اهل نفاق می توانند نظام سیاسی و فکری و فرهنگی را از درون دگرگون کنند و به نابودی بکشانند.
جریان نفاق با چیرگی بر حکومت اسلام و دولت اسلامی توانست جریان فکری و فرهنگی خود را بر دین تحمیل کند و جبرگرایی را بر جامعه چیره کند. نقش منفی جبرگرایی، که منافقان در دین پدید می آورند، آن گونه خطرناک است که یزیدیان برای توجیه اعمال زشت و ضد حقوق بشری خود به آن دست می آویزند.
شناسه خبر:
۱۶۶۹۱۱
وقتی نفاق سر فرزند رسول الله را میبرد
چرا خطر نفاق از کفر بیشتر است؟
جریان نفاق با چیرگی بر حکومت اسلام و دولت اسلامی توانست جریان فکری و فرهنگی خود را بر دین تحمیل کند و جبرگرایی را بر جامعه چیره کند. نقش منفی جبرگرایی، که منافقان در دین پدید می آورند، آن گونه خطرناک است که یزیدیان برای توجیه اعمال زشت و ضد حقوق بشری خود به آن دست می آویزند.
افکارنیوز گره مذهبی:
۰