گوشه ای از کرامات حضرت ابالفضل العباس علیه السلام

سرویس مذهبی افکار نیوز- در کتاب معجزات و کرامات ائمه ی اطهار علیهم السّلام تألیف میرزا هادی خراسانی (قدس سره) آمده است که:
حکایت نمود سید أجل ولی الله طبسی آنکه ده سال تقریباً کربلا در بلا و غم مبتلا و اواخر دولت عثمانی و اهالی در مجادله با حکومت در «واقعه ی حمزه بیک» گرفتار بودند، من در نهایت فقر و سختی با چند عائله بسر می بردم ولی هر هفته روز جمعه روضه می خواندم و هر چه میسر می شد ولو خرما در مجلس می آوردم، یک هفته قدری خرمای زاهدی ذخیره برای مجلس کرده بودم، از قضا چند نفر از اعراب «شفاته» به مهمانی منزلمان وارد و از ترس جنگ به حضرت عبّاس پناه آورده بودند، چون منزل ما در جوار آن حضرت بود، چیزی در بساط نبود مجبور شدم خرما را برایشان حاضر کردم.

چند روزی گذشت صبح جمعه شد در فکر روضه و تهیه ی وسایل آن افتادم، بر در خانه ی یکی از رفقا رفتم، گفتم دو قران قرض بگیرم آن هم نداشت، در راه بازگشت وارد صحن سیدالشهداء شدم، گفتم: غنیمت است زیارتی بکنم.

بعد از بیرون آمدن از سمت خیمه گاه هجوم مردم به طرف صحن شد، بر اثر صدای خراب شدن منزل سید علی مسأله گو که از صدمه ی توپ متزلزل گردیده بود و مردم خیال می کردند توپ دیگری زدند، به در و دیوار دالان صحن فشار دادند، پوست ساق پایم خراشیده گردید ناچار از طرف کوچه و بازار به سوی منزل برگشتم با حال زار و نهایت انکسار، گفتم بهتر است که به حرم حضرت اباالفضل علیه السّلام مشرف شوم و عرض حال نمایم.

جراحت را شستم و به حرم محترم پناه جستم، هیچکس جز دو کبوتر در حرم ندیدم، عرض کردم: مولای من پایم مجروح شده است، تا مخارج خود را از آن عالی جناب نگیرم، دست بردار نیستم و بیرون نخواهم رفت مجلس روضه دارم و وسائل آن مهیا نیست.

سپس گفتم: دو کلمه روضه بخوانم شاید فرجی شود، ایستادم و شروع به خواندن نمودم، در همان حال به خود آمدم که اگر کسی بیاید و بگوید که برای کی روضه می خوانی، چه بگویم؟

روضه را ترک کردم و مشغول نماز هدیه شدم، از نماز فارغ گردیده، دیدم متصل به من کنار دیوار یک دسته دو قرانی مانند صراف که روی صندوق خود پول را مرتب می چیند گذارده اند، گفتم: به به!! مولی اباالفضل مرحمت فرمود، زیرا اگر از جیب کسی ریخته شده بود به این وضع دسته کرده بر زمین نخواهد بود، به هر حال به خانه آمدم و میان صندوق گذاردم و به کسی هم نگفتم.

تا یک سال هر وقت پول لازم می شد بر می داشتم و خرج می کردم و مخصوصاً روزهای جمعه مجلس روضه ام خیلی معمور گردید و از صبح تا ظهر طول می کشید و یک حقّه «معادل ۴ کیلوگرم» شیر صرف می شد غیر چایی و نان و سیگار و قلیان.

مؤلّف می گوید: پرسیدم روزی چقدر صرف کردی؟ گفت: نمی دانم لیکن بعضی اوقات می شد سه چهار عدد دو قرانی بر می داشتم و معاش من منحصر به همان وجه بود و خیلی کم از جایی برای من پولی می رسید، بالاخره مدت یکسال هیچ التفاتی نداشتم، یک روز گفتم: خوب این پولها را بشمارم ببینم چقدر است؟ شمردم هفتاد دو قرانی یافتم پس از آن صرف کردم تمام شد.
عبّاس، دلی که پای بست تو بود مشتاق لقای حق پرست تو بود
امروز چه کرده ای که فردا زهرا اسباب شفاعتش دو دست تو بود

منبع:
۱. کرامات حضرت عبّاس علیه السّلام، سید محمّد حسین محمودی، ص ۸۳-۸۴.
2. شعر از شهاب یزدی