یکی از موضوعات چالشی که همواره برای دینداران سؤال برانگیز و بحثبرانگیز بوده است چیستی « ایمان » است. اینکه ایمان چیست و مؤمن کیست ما را بر آن داشت تا پای کلام امام خمینی در کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» بنشینیم و از قول ایشان این موضوع را بررسی کنیم.
شما مشغول مطالعه بخشهایی از این کتاب هستید
معنای ایمان چیست؟
بدان که ایمان غیر از علم و ادراک است، زیرا علم و ادراک حظ عقل است و ایمان حظ قلب است. انسان به مجرد آنکه علم پیدا کند به خدا و ملائکه و پیغمبران و یومالقیامة، او را نتوان مؤمن کند چنانچه ابلیس تمام این امور را علماٌ و ادراکاٌ میدانست و حق تعالی او را کافر خواند.
چه بسا باشد فیلسوفی که به برهانهای فلسفی، شُعَب توحید و مراتب آن را مُبرهن کند و خود مؤمن بالله نباشد؛ زیرا که علمش از مرتبه عقل و کلیت و تعقل به مرتبه قلب و جزئیت و وجدان نرسیده باشد.
مثالی برای تفهیم موضوع
برای نزدیک کردن مقصود به فهم مثالی یاد کنیم: ما به حسب برهان و ادراک عقلی همه میدانیم که مردگان به انسان نمیتوانند آزاری دهند و همه مردههای عالم به قدر مگسی حرکت ندارند و میدانیم که در تاریکی مردگان زنده نمیشوند. با این وصف در شب تاریک از مردگان وحشت داریم و وهم ما غلبه بر عقل میکند. این برای آن است که به این حقیقت عقلیه قلب ایمان نیاورده و این ادراک عقلی به قلب نرسیده. ولی آنها که با تکرر عمل و کثرت اقدام و زیادت مراودت در شبهای تار در قبرستانها این مطلب علمی را به قلب رساندند، از مردگان وحشت نکنند بلکه در قبرستانها منزل کنند و با وادی خاموشان مأنوس شوند.
دسته اول و دوم در علم به اینکه از مردگان به کسی آزار نرسد شریک بودند ولی در ایمان به این مطلب با هم مختلف بودند از این جهت علم آنها در آنها اثری نکرد ولی ایمان دسته دوم آنها را از وحشت خیالی موهوم بیرون آورد پس معلوم شد که علم غیر از ایمان است و این مطلب به حسب لغت نیز مناسب با معنی ایمان است زیرا که ایمان در لغت به معنی وثوق و تصدیق و اطمینان و انقیاد و خضوع است. در فارسی به معنی گرویدن است و پرواضح است که گرویدن غیر از علم و ادراک است.
مراتب حصول ایمان
بدان که ایمان به معارف الهیه و اصول عقاید حقه صورت نگیرد، مگر به آن که اولاً آن حقایق را به قدم تفکر و ریاضت عقلی و آیات و بینات و براهین عقلیه ادراک کند و این مرحله به منزله مقدمه ایمان است و پس از آن عقل حظ خود را استیفا نمو؛د به آن قناعت نکند؛ زیرا که این قدر از معارف اثرش خیلی کم است و حصول نورانیت از آن کمتر شود پس از آن باید سالک الیالله اشتغال به ریاضات قلبیه پیدا کند و این حقایق را با هر ریاضتی شده به قلب رساند تا قلب به آنها بگرود.
پس در اینجا مراتب فرق کند و شاید معنای حدیث شریف که میفرماید: «علم نوری است که خدای تعالی در دل هر کس که خواهد افکند.» همین باشد زیرا علم بالله تا در حد عقل است نور است و پس از ریاضات قلبی خدای تعالی آن را در قلوب مناسبه افکند و دل به آن بگرود. مثلاً حقیقت توحید که اصل اصول معارف است و اکثر فروع ایمانیه و معارف الهیه و اوصاف کامله روحیه و صفات نورانیه قلبیه از آن منشعب شود تا در ادراک عقلی است هیچ یک از این فرو بر آن مترتب نشود و انسان را به هیچ یک از آن حقایق نرساند.