پاسخ پیامبر(ص) به اعتراض عایشه درباره حضرت خدیجه(س) چه بود؟

شب شعر «مادر امت» به‌مناسبت وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها شب گذشته با حضور شاعران آیینی برجسته کشور در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد. در این مراسم هم‌چنین از یک عمر خدمتگزاری شاعر پیشکسوت، عباس براتی‌پور تقدیر شد. جمعی از فعالان قرآنی منطقه 7 نیز هدایایی به‌رسم یادبود گرفتند.

حجت الاسلام جواد محمدزمانی سخنران این جلسه بود. او با اشاره به جایگاه والای زن در اسلام گفت:‌ بانوهای فداکار زیادی در اسلام داریم که از آن جمله می‌توان به حضرت خدیجه(س)، حضرت زهرا(ع)، حضرت زینب(س)، حضرت ام‌البنین و... اشاره کرد، اما بین آنان حضرت خدیجه جایگاه و مختصات ویژه‌تری دارد. به‌صورت کلی، نگاه اسلام به زن بسیار والاست. بزرگان عرفان اسلامی فرمودند که بزرگترین شهود پروردگار در زن متجلی شده است. در روایتی از حضرت پیامبر اسلام(ص) آمده است که؛ از دنیای شما 3 چیز برای من محبوب شده است: زنان، عطر و نماز.

وی ادامه داد: جالب است بدانید که پیامبر نفرمودند «دوست دارم» بلکه از عبارت «احببتُ» استفاده کردند که به‌معنای این است که «از جای دیگری برای من محبوب شده است.»، بنابراین، این موضوع امر الهی و اراده اوست. خداوند خواسته است که این 3 چیز برای پیامبر محبوب شود و با خواستی آسمانی روبه‌رو هستیم. در قرآن می‌خوانیم: «برای شما از نفس خودتان زوجی آفرید.»، هم‌چنین در روایت دیگری می‌خوانیم که «هر کس نفس خود را بشناسد، پروردگار خود را می‌شناسد.»، این دو عبارت چه معنایی دارد؟ یعنی اگر کسی می‌خواهد نفس خودش را بشناسد تا از این رهگذر پروردگارش را بشناسد باید زن را بشناسد، بنابراین در دایره خلقت، زن جایگاه بسیار والایی دارد.

او با اشاره به روایت یکی از نظریه‌پردازان غربی درباره جایگاه زن در اسلام گفت: هانری کربن می‌گوید شیعیان اعتقاد راسخی دارند و آن هم این است که حضرت فاطمه زهرا را «ام‌ابیها» می‌دانند، این عبارت، یک تعبیر عاطفی نیست، بلکه ناظر بر این است که زن محل تجلی مرد است. زن از محل تجلی پروردگارش خالقیت را به‌ارث می‌برد. وقتی زن فرزندی را به دنیا می‌آورد محل تجلی خلقت خداوند متعال است.

این شاعر آیینی درباره حضرت خدیجه سلام الله علیها گفت: همه شما می‌دانید که آشنایی حضرت خدیجه با پیامبر اسلام چگونه بوده است؛ او مال التجاره را در اختیار پیامبر قرار داد تا به سفر تجاری برود. در آن سفر غلام خودش را نیز همراه با پیامبر فرستاد و از او خواست تا اتفاقات را برایش گزارش کند. وقتی کاروان برگشت، پیامبر 2 برابر مال التجاره را به خدیجه برگرداند. همچنین غلام تعریف کرد که در این مسیر چه معجزاتی را درباره حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم دیده است. همین موضوعات باعث شد تا خدیجه عاشق پیامبر شود و خود او پیشنهاد ازدواج را داد.

وی تصریح کرد: دقت داشته باشید که اشراف قریش به خواستگاری خدیجه آمده بودند و او نپذیرفته بود اما حالا می‌خواست با یتیم عبدالله ازدواج کند، علاوه براین، مهریه تعیین کرده بودند. خدیجه از مال خودش مهریه‌اش را پرداخت کرد و به پیامبر هدیه داد، اینها جلوه‌هایی از ایثار این بانوی بزرگ است، همه اموالش را هم برای اسلام داد، در شعب ابی‌طالب هیچ چیز برای خدیجه باقی نماند.

محمدزمانی در پایان سخنان خود گفت: جالب است بدانید که سال‌ها بعد عایشه به پیامبر اعتراض کرد که «چرا این‌همه از خدیجه یاد می‌کنید؟»، پیامبر فرمود که؛ «خدیجه نعمت بزرگی برای من بود؛ زمانی که همه مرا تکذیب می‌کردند تأیید کرد. او یاری‌گر من بود. او فرزندی مثل فاطمه زهرا را به من هدیه داد». در روایت آمده است که حضرت خدیجه(س) در فردای قیامت با 70 هزار فرشته که در دستانشان پرچم الله اکبر است وارد صحرای محشر می‌شوند.

در ادامه نوبت به شاعران رسید تا به ساحت مقدس حضرت خدیجه سلام الله علیها عرض ادب کنند.

نغمه مستشار نظامی از جمله بانوان شاعره‌ای بود که در این مراسم شعرخوانی کرد. او قبل از شعرخوانی‌اش در سخنانی کوتاه گفت: در فضلیت محب حضرت خدیجه بودن همین بس است که رسول اکرم(ص) سال‌ها بعد از فوت آن بانوی گرانقدر، زنی را که دوستی و محبتی با حضرت خدیجه داشتند گرامی می‌داشتند. حضرت خدیجه بانویی است که خطاب به حجت زمانه‌اش حضرت رسول خدا می‌گوید: «اگر همه نعمت‌های دنیا از آن من باشد، به‌اندازه بال مگسی نمی‌ارزد اگر چشمان نتواند چشمانت را ببیند.»

بر جبینش دیده بودی طلعت پیغمبری را
برگزیدی از دو عالم شوکت همسنگری را

آفتاب عالم‌آرا، روشنابخش دو عالم
ماهتاب از روی ماهش دارد این روشنگری

بعد از آن روزی که روی دوست بر تو جلوه‌گر شد
دیده‌ی حق‌بین نمی‌بیند به عالم دیگری را ‎

عهد و پیمان بسته‌ای با حضرت خاتم، خدیجه
همسری، همسنگری، یاریگری، حق‌پروری را ‎

آسمان بار امانت را به نیکان می‌سپارد
با تو کامل کرده در دنیا شکوه مادری را ‎

نازم آن عهدی که چون زهرا گلی بخشد به عالم
نازم آن گهواره‌ی ریحانه‌ی نیلوفری را ‎

در سجایای تو هر دم می‌کنم تکرار با خود
قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری را ‎

باغ رضوان نیز مشتاق است بر دیدار رویت
تا مگر یک بار دیگر باز بیند آن پری را ‎

با سلام از جانب حق آمد از معراج احمد(ص)
این‌چنین داده‌است پاسخ اجر نیکومحضری را

احمد علوی دیگر شاعری بود که در این شب شعر برای شعرخوانی دعوت شد. او قبل از شعرخوانی‌اش در سخنانی کوتاه گفت: سلام بر بانویی که خداوند هر روز به محضر او سلام می‌کند. حضرت خدیجه مادر مؤمنین عالم است. هر وقت می‌خواهم برای امیرالمؤمنین شعر بگویم،‌ به ایشان متوسل شدم.

او سپس غزلی را تقدیم حضرت خدیجه(س) کرد.

این زن که مطلع غزلی عاشقانه بود
مانند آسمان خدا بی‌کرانه بود

هرگز قریش مثل خدیجه به خود ندید
او در میان مردم مکه یگانه بود

گوهرشناس بود و بر این باورم که او
سرمست عشق بود، تجارت بهانه بود

در شرح‌حال دختر او می‌توان نوشت
آن بی‌نشانه‌ای که خدا را نشانه بود

در راه دوست با دل‌وجان از خودش گذشت
عمری برای دین خدا پشتوانه بود

رخصت نشد نظاره کند روز فتح را
روزی که روز معجزه‌ی موریانه بود

تنها زنی که عشق رسول خدا شد اوست
تنها خدیجه بوده و باقی فسانه بود

جان‌ها فدای غربت چشمان مصطفی
عالم فدای بی‌کسی جانشین او

با خط خوش نوشته سرانگشت جبرئیل
نام علی و فاطمه را بر نگین او

اسلام بی‌خدیجه به سامان نمی‌رسید
اسلام پایدار شد از پایداری‌اش...

احمد بابایی در بخش دیگری از این مراسم شعرخوانی کرد. او قصیده‌ای به حضرت خدیجه(س) تقدیم کرد.

به نام آنکه دل پر می‌زند در صحن ویرانش
به نام آنکه زانو می‌زند جلوه‌ای بر خوانش

به نام نامی عاشق‌ترین معشوقه
می‌گیرم سراغ ردپای شعر خود را در خیابانش

شب غربت نبی را چهل‌چراغ مهربانی شد
مه که بوده کامل‌تر بوده ز کفر خصم ایمانش

خدا می‌خواست حق مادری بر گردنش باشد
که از شش‌سالگی دست خدا بوده به دامانش

نماند پشت ابر ثروت آن خورشید در چادر
اگر الفقر فخری لقمه داغی است از نانش

حضرت خدیجه(س) , شعر آیینی , شعر , شاعر , پیامبر(ص) ,

نفیسه‌سادات موسوی دیگر بانوی شاعره‌ای بود که در این جلسه برای عرض ادب به ساحت مقدس اهل‌بیت(ع) دعوت شد. او غزلی در وصف حضرت امیرالمؤمنین(ع) خواند.

صدای "فزت و رب ال..." به گوش آمد و آه
به حق رسیدی علی! لا اله الا الله

چگونه بعد تو از هم نپاشد این دنیا؟
چگونه سر کند این خاک با غمی جانکاه؟

تو را چنان که تویی در جهان کسی نشناخت
نبود هیچ‌کس از جایگاه تو آگاه

عزا گرفته برایت در آسمان خورشید
عجیب نیست اگر تا ابد نتابد ماه

سرت اگرچه به شمشیر کین شکافته شد
قسم به وعده حق خون تو نگشت تباه

تو دست عدل خدایی چه با فقیر و یتیم
چه قاتلت که به دامان عدل برد پناه

محبت تو فقط خاص شیعیانت نیست
که داری از همه ادیان چقدر خاطرخواه!

به خون نشسته در اندوه رفتنت دنیا
به انتظار تو صدها فرشته چشم‌به‌راه

سلام زینب و اشک حسین را برسان
به دست دختر دردانه رسول الله

از او بپرس که آن‌روز بین کوچه چه شد
که می‌کند ز بیانش حسن هنوز اکراه

همین که جان عزیزت به عرش اعلی رفت
ز گوشه‌گوشه‌ی دنیا بلند شد ناگاه،

صدای آه یتیمان عالم از یک‌سو
ز سمت دیگر دنیا صدای هق‌هق چاه...

قاسم صرافان نیز در شب شعر «مادر امت» شعرخوانی و غزلی را تقدیم حضرت خدیجه سلام الله علیها کرد.

دلش را برده‌ای هر وقت صحبت کرده‌ای بانو
محمد را چنین غرق محبت کرده‌ای بانو

تو پیش از وحی ایمان داشتی، اعجاز عشق این‌ست
به قلبت اقتدا پیش از نبوت کرده‌ای بانو

به محراب دو ابرویش تماشا کرده‌ای حق را
میان معبد چشمش عبادت کرده‌ای بانو

اگر زر باختی بردی دل محبوب عالم را
چه‌سودی در میان این تجارت کرده‌ای بانو

تو امّ‌المؤمنینی، چون که جای کینه، مالت را
میان مؤمنین، با عشق قسمت کرده‌ای بانو

تمام هستیِ حق، کوثرش سهم تو شد، زیرا
تمام هستی‌ات را نذر امت کرده‌ای بانو

رخ مرضیه را بوسیدی و روح‌الامین شد مست
چنین شیرین که کوثر را تلاوت کرده‌ای بانو

چه دُرّی در دل دلدادگی دیدی؟ که از دنیا
به یک پیراهن کهنه قناعت کرده‌ای بانو

بدان دست کریمت دارم امّیدی که در محشر
ببینم شاعرت را هم شفاعت کرده‌ای بانو!

سعید بیابانکی دیگر شاعری بود که برای شعرخوانی در این مراسم دعوت شد. او غزلی را به مولا امیرالمؤمنین تقدیم کرد.

خرد صغیرترین طفل بادی‌ طلبش
سخن فقیرترین پیر مکتب ادبش

همیشه ساری و جاری است شرط زندگی است
به آبشار به خورشید می‌رسد نسیمش

هزار سال گذشته است و گوشه دالان
هنوز چشم به راه است، کیسه رطبش

شکوه و شوکت تاریخ هجری قمری است
شهادت رمضانش، ولادت رجبش

نماز گوش به زنگ اذان نشسته به‌ناز
مگر که بوسه بچیند ز غنچه دو لبش

ذغال سرخ به دستت اگر گذاشت منال
که مهربانی محض است آتش غضبش

نیامده است از غم و اندوه خم به ابرویش
به خون نشست اگر آفتاب نیمه‌شبش

بلا به‌دور از این سرزمین، از این وادی
که سر به نام علی رسته در وجب وجبش

هرآنکه دست‌درازی کند به ساحت او
حواله داد به تبت یدا ابی‌لهبش

جهان همیشه و هرجا به او بدهکار است
به عدل و داد بگویید چون علی طلبش

فاطمه بیرامی آخرین شاعری بود که در این جلسه شعرخوانی غزلی را در وصف فداکاری حضرت خدیجه خواند.

در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق هم‌صدا بودی

هر شب کنار خانه با یعقوب چشمانت
چشم‌انتظار یوسف غار حرا بودی

آیات کوثر روی دامان تو نازل شد
چون آیه تطهیر بودی، إنّما بودی

وقتی امین مکه را مردم رها کردند
تنها امان جان ختم‌الانبیا بودی

با عشق، با لبخند، با احساس، با اشکت
بر جای زخم سنگباران‌ها دوا بودی

مادربزرگ بی‌کفن‌ها لحظه آخر
جای کفن دنبال یک تکه عبا بودی

شعب ابی‌طالب کجا و طف کجا بانو
ای‌کاش تو همراه زینب، کربلا بودی