به گزارش افکارنیوز به نقل از فارس، بیستم فروردین ۱۳۷۲ بود که انفجار مین در منطقه فکه سید مرتضی آوینی را به آرزوی دیرین او یعنی فوز عظیم شهادت رساند. آوینی مستندساز و روزنامه نگاری بود که اغلب او را به مجموعههای روایت فتح و مجله سوره میشناختند. پیش از انقلاب در دانشگاه تهران معماری خوانده بود و سالهایی را در پی حقیقت راههای دیگری را آزموده بود. وقوع انقلاب و آشنایی با شخصیت امام خمینی نقطهای عطفی برای زندگی او بود تا بعد از آن جهان را با نگاه فطری خویش تعبیر کند.
آوینی در طی سالهای بعد از انقلاب در صف داعیهداران فرهنگ، هنر و تفکر انقلابی پیشرو بود و در این مدت توانسته بود در حلقهی دوستان و همکاران خود نقش محوری ایفا کند. با شهادت او هر یک از دوستانش بر آن شدند تا دِین خود را به طریقی ادا کنند. «علی تاجدینی» کسی بود که تنها یادنامه آوینی را با نام همسفر خورشید منتشر کرد. انتشار این کتاب با تغییراتی آن هم بعد از پانزده سال، بهانهی این گفت و گو با او است.
** اولین دیدار با آوینی؛ اورکت بر دوش و کلاه به سر
آشنایی شما با شهید آوینی به کجا برمیگردد؟
ما با مرحوم آوینی چهار - پنج سال یک جا بودیم. تقریبا به دعوت خود ایشان من به حوزه هنری آمدم. آقای شمس الدین رحمانی دوست و همکار مشترک ما بود. ایشان حکم معاونت پژوهشی را هم در حوزه گرفته بود من با ایشان رفیق بودم و گفتوگو میکردیم. من در مورد شهید مطهری زیاد کار کرده بودم و میدانستم ایشان در مورد حوزه هنر و زیبایی مطالب خیلی خوبی دارد. آقای رحمانی یک روز گفت شما بیا حوزه، آنجا یک آقایی هست اسمش را هم نگفت. گفت من شما را آشنا بکنم با هم، شما طرحت را برای او بگو ببین میپسندد یا نه.
قبلا در حوزه کانکسهایی بود که خیلی هم تابستانهایش گرم میشد رفتیم آنجا پیش آقای رحمانی گپی زدیم. نزدیک ظهر بود. تقریبا بعد از اذان بود. شاید نماز هم خوانده بودم. این اولین دیدار ما بود. آوینی را دیدم که از نماز برمیگشت. اورکت سربازی روی دوشاش و یک کلاه هم گذاشته بود. وارد اتاق شد و آقای رحمانی ما را معرفی کرد. خب خیلی چهره جذاب و زیبایی داشت. برخوردش هم برای من خیلی دلنشین بود.
آقای رحمانی گفت فلانی هستند که در مورد شهید مطهری میخواهند کاری انجام بدهند راجع به زیبایی هنر. این اولین برخورد من با مرحوم بود. بعد من برایش توضیح دادم که چنین مطالبی ایشان دارد. خب ایشان خیلی استقبال کرد. من هم احساس میکردم با یک آدم اهل معنایی رو به رو شدهام. خیلی علاقهمند شدم و بعد از آن من خیلی پیگیری میکردم حتی تلویزیون هم رفتم. بیشتر میخواستم از او کسب فیض کنم. مسائل حوزه تفکر و هنر و خب همین کتاب شهید مطهری هم بهانهای بود که ما همدیگر را میدیدیم.
** زم با کار پژوهشی درباره دیدگاههای هنری شهید مطهری مخالفت کرد
ایشان به من میگفت این فیشها را جمع آوری کن. بعد یک فهرستی تهیه کردیم و یک سری جلساتی داشتیم. من مطالب زیادی را آماده کردم و فهرستی را آماده کردم و ایشان خیلی ذوق زده شد و خودش هم فکر نمیکرد شهید مطهری این همه مطلب جالب داشته باشد. به وجد آمده بود به آقای مطهری هم علاقهمند بود. آقای آوینی حتی به آقای زم رئیس وقت حوزه هنری هم گفته بود که یکی از دوستان ما هست که در مورد هنر و زیبایی در اندیشه شهید مطهری میخواهد کار کند. این را خود آقای زم هم شوخی تلقی کرده بود. گفته بود بعضی افراد از این ادعاها میکنند. شما گول اینها را نخورید.
آقای مطهری آن موقع بیشتر به عنوان چهره سیاسی مطرح بود یا حداکثر در حوزههای جهانبینی و کلام و فلسفه بحثکرده بود. هیچ کس هم باورش نمیشد ایشان پانصد - ششصد صفحه درباره هنر صحبت کرده باشد. همین زمینهای شد که در مورد این کتاب با حوزه قرارداد ببندیم.
کتاب را که من آماده کردم خب ایشان روی علاقه زیادی که به مرحوم مطهری داشت از اول تا آخر کتاب را خواندند. یعنی تمام فیشها را خواندند. بعضیها را به من گفتند که حذف کنیم یعنی چیزی به آن مطالب اضافه نکردند ولی مطالبی بود که بعضی دسته بندیها و بعضی فیشها باید جای دیگری قرار میگرفت. مقدمه را خودم نوشتم. دو تا مقاله هشتاد - نود صفحهای هم نوشته بودم. اینها کارهایی بود که من انجام دادم. فصل اولش یک مقدمهای داشت. فصل دومش هم یادداشتهایی از شهید مطهری بود. حتی روی هر کدام از آن یادداشتها، یعنی در هر فصلی، یک پاراگراف هم ایشان نوشت. یعنی در کتاب احتزاز روح
آنچیزهایی که شما میبینید در هر فصلی آمده است این در واقع به قلم شهید آوینی است. یک مقدمهای هم نوشتند و این را به ما دادند در واقع چیزهایی هم اضافه کردم و خب ما چاپ کردیم. این شد باب آشنایی ما با ایشان.
** تشکیل دفتر مطالعات دینی هنر با حمایتهای آوینی
و این همکاری چطور ادامه پیدا کرد؟
من هیچ وقت عضو هیئت تحریریه مجله سوره نبودم. ولی آوینی گفته بود یک میزی را برای من بگذارند. اخویاش هم شاید خیلی راضی نبود. میگفت ما نمیتوانیم تأمین حقوق کنیم. واقعاخیلی مسئلهام حقوق نبود. دیدم جو خوبی است و در کنار شهید آوینی بودن هم جنبه معنوی دارد و هم از نظر علمی و تجربه هنری برای من خیلی با ارزش است.
بعدتر آن یک میز به فضای بزرگتری تبدیل شد. من یک طرحی نوشتم تحت عنوان دفتر مطالعات دینی هنر. به ایشان گفتم حوزه هنری از نظر مبانی هنری اسلامی خیلی ضعف دارد. من میدیدم کسانی را که به آن دفتر میآمدند و میرفتند. از فیلمساز گرفته تا شاعر از این جهت خیلی ضعیف بودند.
گفتم ما در فلسفه هنر اسلامی چیزی برای عرضه کردن نداریم و خوب است که این دفتر بیاید یک سلسله آثار تولید کند. این طرح را خیلی ایشان پسندید. موضوعاتش را هم خیلی خوشاش آمد. من از این طرح در یک شورایی که آقای زم و دیگران حضور داشتند دفاع کردم. حاجی زم زیر بار نمیرفت اما آوینی میگفت من به فلانی اطمینان دارم. این دفتر کارش خوب است. ایدههای خیلی خوبی در آن است.
آوینی را به نام سرپرست دفتر میشناختند. ولی ایشان واقعا سرپرست اسمی بود یعنی حتی در شورای ما هم خیلی شرکت نمیکرد. سرش شلوغ بود. بیشتر سرگرم مجله سوره و کارهای تلویزیونی و روایت فتح بود. حتی به دلیل آن رابطه اعتمادی که وجود داشت سربرگهایی را از قبل امضا کرده بود و به من میگفت هرچه خواستی در آن بنویس. در مکاتبات رسما ایشان سرپرست دفتر بود ولی عملا ما آنجا را اداره میکردیم. تا اینکه ایشان به شهادت رسید.
** با شهادت آوینی هر مجموعهای تلاش میکرد او را منصوب به خود معرفی کند
«همسفر خورشید» از ابتدا با همین شکل، مد نظر شما بود؟
با شهادت آوینی هر مجموعهای تلاش میکرد آوینی را منصوب به خود معرفی کند. طوری که اصلا سرش دعوا بود در صورتی که همه اینها به او انتقاد میکردند و اصلا حالش را خیلی بد کرده بودند طوری که واقعا روزهای آخر من احساس میکردم انگار دوست دارد از این دنیا برود. به خاطر این فضای بد و حرفهایی که پشت سرش میزدند. حالا این حرفهایی است که حتما یک عده گفتهاند و در تاریخ میماند.
من به رسم رفاقت و قدردانی ایده انتشار مجموعه آثار آوینی را با آقای زم مطرح کردم. خیلی اصرار داشتم و میگفتم الان بهترین موقعیت است. گفتم آوینی در مجله سوره و نشریات دیگر یادداشتهایی دارد، متنهای روایت فتح هم هست، ما بیاییم به سرعت مجموعه آثار ایشان را منتشر کنیم. من خودم از قبل، تجربه نشر داشتم. یعنی قبل از اینکه «احتزار روح» منتشر شود یکی - دوتا کتاب منتشر کرده بودم و در کارهای پژوهشی دستی داشتم. گفتم مجموعه آثاری در را در پنج جلد، ده جلد منتشر کنیم؛ مثل کاری که در مورد آثار شریعتی بلافاصله انجام شد. بعد از شهادت شریعتی دوستانش به سرعت مجموعه آثار ایشان
را منتشر کردند. حالا در مورد آقای مطهری هم انجام شد ولی خب دیرتر.
** مخالفت محمدعلی زم با انتشار آثار مرتضی آوینی بلافاصله پس از شهادت او
ما میخواستیم یک کار خیلی خوب انجام بدهیم. چون جو لازم هم ایجاد شده بود. یعنی اگر این کار میشد چه بسا با فهرستهای خیلی خوب و با نمایههایی که در انتهای کتاب میآمد یک کار به نظرم هفت - هشت جلدی منتشر میشد در یک قطع واحد که قابل استناد باشد. اما آقای زم این کار را نپذیرفت. من هم از این رفتارش خیلی دلخور شدم. حالا نمیدانم دلیلش چه بود. شاید او هم یک مصلحتی میدید و فکر کرده بود خانوادهاش مخالفت کند ولی من حتی خانم آقای آوینی را هم دعوت کردم و گفتم ما یک چنین فکری داریم. خب میدیدند که من عشق و علاقهی زیادی به این کار دارم.
لذا آن سال وقتی این کار انجام نشد من با خودم گفتم باید یک کاری انجام بدهم. نمیدانم به سرم زده بود. رفاقت بود چه بود یک احساس دِینی داشتم. حیف شد این آدم یک دفعه از بین ما رفت. خیلی ناگهانی بود فکرش را نمیکردیم.
** دوستان هنرمند آوینی اهل پژوهش نبودند
دوستان دیگر ایشان ایدهای مشابه این را نداشتند؟
تا آنجایی که اطلاع دارم این فکر به ذهن خود من رسید و کس دیگری چنین ایدهای نداشت. چون دوستان خود آوینی، اغلب هنرمند بودند ولی هنرمندان خیلی اهل پژوهش به این معنا نیستند یعنی ممکن است یک شعری بسرایند ولی اینکه به فکر باشند این آثار جمع آوری بشود، خاطراتشان جمع آوری بشود این طورنبود.
من خودم حس و حال این کار را داشتم. یعنی قبلا برای آقای مطهری انجام داده بودم؛ کتاب «جلوههای معلمی استاد» را در انتشارات مدرسه در آوردیم که بارها هم چاپ شده است. این کتاب را خب فکرش را خودم داده بودم. آقای چینی فروشان که رئیس آنجا بود استقبال کرد. همه کارش را هم تقریبا خودم انجام دادم. سه - چهار مقاله خودم دارم ولی کتاب مدیریت شد. تجربه چنین کاری را داشتم این بود که دست به کار شدم.
بر چه مبنایی کتاب را به شکل فعلی فصلبندی کردید؟
بر اساس شناختی که از شخصیت آوینی داشتم خاطرات را فصلبندی کردم. اول از زبان خودش شروع میشود. بعد شهید در خانواده و بعد از زبان دوستان. بخش دوستان که شاید از دویست صفحه بیشتر باشد کار دسته بندی میشود. سفرهای آوینی، سلوک و …. یک بخشاش هم چون یادنامه بود تولیدی بود. یک بخش را هم مقاله سفارش دادیم. یک بخش هم اشعاری بود که راجع به آوینی گفته بودند. تا چهلم شهید آوینی یک ویژه نامهای درآمد، ویژهنامه خوبی بود که خیلیها در آن اظهار نظر کرده بودند، خیلیها مقاله نوشته بودند. گلچینی از آن را هم در این کتاب آوردیم.
تیم همراهتان چه کارهایی انجام میدادند؟
بخشهای علمیاش با خودم بود. با هر کس هم که میخواستیم مصاحبه کنیم خود من میرفتم مصاحبه را انجام میدادم. چندتا از دوستان هم در پیاده کردن این مصاحبهها به من کمک میکردند. ولی حتی ویرایش کار هم با خودم بود. دوستانی بودند تایپ میکردند. دوباره من میخواندم.
ولی دوستانی هم بودند که در گرفتن مصاحبهها کمک میکردند ولی کار اصلی و طراحی سئوالات با خودم بود. مگر این که مثلا یک روز خودم وقت نداشتم به کسی میگفتم برو این سئوالات را از این شخص بپرس. اما عین مصاحبه را استفاده نکردیم. ما بر اساس فصلبندی که انجام دادیم صحبتها را تفکیک کردیم. مثلاً صحبتهای دوستان را در مورد سفرهای آوینی در فصل سفر استفاده کردیم. یعنی مثلا نیامدیم یک فصل کتاب را به مصاحبه با آقای همایونفر اختصاص دهیم. مصاحبه آقای همایونفر را تکه تکه کردیم از حالت سئوال و جواب خارجاش کردیم. انگار که حرفهای آن دوستان مثل سندی بوده است که این سند را به
عنوان یک فیش در کار مد نظرمان استفاده کردهایم.
** در انتشار کتاب درباره شهید آوینی کسی دست رد به ما نمیزد
گزینههای مصاحبهها را چطور انتخاب میکردید؟
کسانی که آقای آوینی با آنها ارتباط داشتند و سالها با هم مأنوس بودند. تقریباً آدمهایی بودندکه من خودم شناخت داشتم. بیشترشان کسانی بودند که در مجله سوره بودند البته بعداً فهمیدم ایشان دوستان قدیمی دارد که من نمیشناختم و الان هم در یک حال و هوای دیگری هستند. مثلا طرف معمار درجه یک است ولی در گذشته دوست آوینی بوده. ما بعداً اینها را متوجه شدیم ولی همان بچههای مجله سوره بودند، بچههای روایت فتح بودند. کسانی که با ایشان کار کرده بودند اینها مبنای ما در مصاحبه بود. کسانی که شناخت داشتیم. همه هم تقریبا همکاریهای لازم را داشتند فقط در بخش موسیقی
استعارات تأویلی گلایهای را مطرح کردهام و اشارهای داشتهام به اینکه بعضی نخواستند مقالهای بدهند. نخواستند حرف بزنند. اما درمصاحبهها یادم نمیآید کسی بگوید من مصاحبه نمیکنم.
** انجام کارهای پژوهشی آوینی در آثار امام خمینی / جستجوی آیاتی که درباره شعر و شاعری است
فصل پژوهش در آثار شهید را چهطور انجام دادید؟
من کارهای پژوهشی مشترکی با مرحوم آوینی انجام داده بودم از جمله یک کاری بود که در باب امام خمینی و نثر فارسی بود. این کار کتاب خیلی عظیمی بود. یعنی ۹۹ درصد کار را از جمله فیشبرداری از آثار امام خمینی و نثرهای ادبیاش جمع آوری کردیم. بیشتر الفاظ و ترکیباتی که به نظرمان بدیع میرسید و برای اولین بار امام این لفظ را ایجاد کرده، مورد توجهمان بود. یک کاری بود در حوزه زبان شناسی. من یادم است جلساتی با خود آقای آوینی داشتیم و خیلی هم از این نوع کار کِیف میکرد. به این بحثالفاظ دلبستگی داشت؛ خصوصا الفاظ عرفانی. خیلی او را به وجد میآورد. مثلا زمزم نور که امام گفته بود
به خصوص در پیام حج. پیامهایی که راجع به شهدا میدادند. خب در آن تعابیر جنبههای هنری خیلی وجود داشت.
ما به ترتیب حروف الفبا اینها را مرتب کردیم از الف تا ی. بعد ایشان شروع کرده بود یکی یکی اینها را زیرش شرح مینوشت. مثلا زمزم نور چرا این ترکیب آمده است. نور اشاره به چیست و زمزم برای چه اینجا با نور ترکیب شده است. خیلی دلبستگی عجیبی داشت.
حرف «آ» در همان ویژهنامه مجله سوره به صورت مشترک چاپ شد. یعنی اسم من و ایشان آمده است. ولی آن توضیحات مال آوینی است و پژوهش مال من. یا یک کاری را من انجام دادم شرحهای امام خمینی را بر حافظ و مولانا را در آثار ایشان جمع کردم. آن هم به صورت مشترک چاپ شد. مقدمهای نوشت ولی خود آن مقاله کار من بود. یا به من گفتند ذیل آیات قرآن که بحثشعر و شاعری مطرح شده است، تفاسیر را بگرد ببین دیدگاه مفسرین در این زمینه چیست. من این کارهایش را انجام میدادم. پژوهشها را انجام میدادم بعد میدادم به ایشان که دو تا مقاله شد. شعرا و روح القدس، شعرا و شیاطین که اینها در مجله سوره به
صورت مشترک چاپ شدند.
من در همسفر خورشید عین این کاری را که اینجا انجام شده بود روی آثار خود شهید آوینی انجام دادم. ایشان هم به هر حال خیلی از نظر نثر و واژگانی که به کار میبرد، واژگان خیلی قشنگی بود. یک فصل از همان کتاب همسفر خورشید همین الفاظی است که مال آوینی است و بعضیهایش را هم من توضیح دادهام. یک فصل دیگر هم روی کلمات قصاری که در آثار شهید آوینی بود کار کردم. مثلا در مورد آزادی. کلماتی که خیلی کوتاه و زیبا بود را انتخاب و به ترتیب حروف الفبا تنظیم کردم. این دو فصل هم باز کار خودم بود که در کتاب همسفر خورشید چاپ شد. این مجموعه کارهایی بود که در همسفر خورشید اولی انجام شد.
چهطور نشر قبله را برای انتشار انتخاب کردید؟
بعد از شهید آوینی مسئولیت دفتر مطالعات دینی به عهده آقای رجبی گذاشته شد. نشر قبله هم مال آقای رجبی است. ایشان هم علاقهمند بود و به ما گفت بیایید آنجا چاپ کنید. چون ایشان با آقای مسجدجامعی هم روابطی داشت و آن سالها مشاور آقای مسجد جامعی بود، یک حمایتی هم خود آنها از ناشر کردند. اینها دست به دست هم دادند و کتاب چاپ شد.
به هر حال کتاب این طور منتشر شد و طی دو - سال بعد به چاپ سوم هم رسید که تیراژ هر چاپ حدود دو هزارتا بود. سه تا چاپ خورد اما چاپ بعدی را من دنبالش نبودم ببینم ناشر چقدر از این کتاب دارد. این ماجرای همسفر خورشیدی است که در ابتدا چاپ شد.
استقبال عموم از کتاب چهطور بود؟
تبلیغاتی برای فروش نکردیم اما غرفهای که در نمایشگاه زدیم خیلی در فروش کتاب موثر بود. یادم نمیآید که آن سالها تلویزیون آن کتاب را تبلیغ کرد یا نه اما بعد از چاپ سوم انتشارش دیگر ادامه پیدا نکرد. چون نشر قبله هم چندان سر و سامان درستی نداشت. آقای رجبی که کار داشت کتابخانه ملی بود و نمیرسید. برادرش هم خیلی در این کار همکاری نمیکرد. یک بابایی را به عنوان سرپرست نشر آنجا گذاشته بودند. دنبال چاپ کتابهای حمایتی بودند یا مثلا دنبال کتابی در مورد پدرشان.
شاید هم چاپ سومش یک تعدادی مانده بود و فروش نرفته بود. من خیلی انگیزهای برای پیگیری نداشتم. یا اینکه وقتش را نداشتم یا نمیدانم به چه دلیلی بود که نرفتم بپرسم که چرا این کتاب را چاپ نمیکنید؟ چقدر مانده است در این جا؟
تا اینکه پارسال که با این ناشری که علاقهمند بود و من با آن مطرح کردم گفتم که خب خوب است دیگر این دوتا کتاب را کار میکنیم. استعارات تأویلی که همان سال به چاپ دوم هم نرسید. من یک نسخه داشتم برداشتم و مجددا این دوتا را حروفچینی کردیم و حاصلش شد کتاب «همسفر خورشیدی» که الان در بازار موجود است. معمولا کتابهایی که شکل یادنامهای دارد تجدید چاپ نمیشود اما همسفر خورشید این توفیق را داشت که به چاپ سوم رسید.
شناسه خبر:
۹۵۵۵۶
ناگفتههایی از همکاری با آوینی در سوره
علی تاجدینی گفت: بعد از شهادت آوینی ایده انتشار مجموعه آثار اورا با آقای زم مطرح کردم. آوینی در مجله سوره، متنهای روایت فتح هم هست، ما بیاییم به سرعت مجموعه آثار وی را منتشر کنیم. اما زم این کار را نپذیرفت.
۰