«ابر بارانش گرفته»؛ آزمون تصویری برای مواجهه با مرگ در سینما

مجید برزگر بعد از ساخت چند فیلم سینمایی و کسب جوایز مختلف از جشنواره‌های خارجی برای اولین بار با فیلم سینمایی "ابر بارانش گرفته" به بخش اصلی سی و هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر آمده است. به مناسبت نمایش این فیلم با مجید برزگر گفتگو کرده‌ایم.

فیلمنامه چگونه شکل گرفت و آیا داستان آن واقعی‌ست؟

اخبار فرهنگ و هنر - داستان واقعی نیست. بعد از ساخت فیلم «یک شهروند کاملا معمولی» چند فیلمنامه نوشتم و بعد طرحی نوشتم به نام «رعد و برق بی‌باران» که براساس آن فیلمنامه «ابر بارانش گرفته بود» شکل گرفت. البته فیلمنامه این فیلم با آرمان خوانساریان نوشته شد و حدود یک سال نگارش آن طول کشید. شاید موضوع اصلی که باعث شد این فیلم را بسازم خبر خودکشی چهار خواهر در نظام‌آباد بود.. این موضوع ذهنم را درگیر کرد. خبرِ کوتاه و تکان دهنده‌ای بود برایم. اینکه چرا و در چه شرایطی به زندگی خود پایان می‌دهیم. آیا ما حق داریم به زندگی خود پایان دهیم؟ و در تحقیقاتم حتی به این موضوع برخوردم که در برخی بیمارستان‌ها با قطع داروها و تزریق مسکن‌ها، درد و عذاب و رنج بیماران لاعلاج را کم می‌کنند.

چرا اسم فیلم «ابر بارانش گرفت» انتخاب کردید؟

خب، تکه‌ای از شعر نیماست. در خانه‌ام ابری‌ست. بغض و شاعرانگی دارد که فکر کردم برای فیلم مناسب است. البته که آقای شمیم بهار داستان کوتاهی به همین نام دارند که این فیلم ربطی به آن قصه ندارد و هر دو در حقیقت از نیما وام گرفته‌ایم.

فیلم درباره مرگ و زندگی است. آیا مرگ پدیده بدی است؟

مرگ چه بد باشد و چه خوب، حقیقت و واقعیت زندگی ما است و همه ما ترجیح می‌دهیم که سراغش نرویم و حتی از مرگ نیز می‌ترسیم. حتی اگر هیچ امیدی به زندگی نداشته باشیم، اگر به ما بگویند که از فردا حق نفس کشیدن ندارید، در ما ایجاد ترس می‌کند و ندیدن فردا همیشه ترسناک به نظر می‌رسد مگر برای کسی که واقعا در انتهای درد ایستاده باشد و فکر کند که با مرگ به آرامش می‌رسد. در مجموع تصور مرگ از خود مرگ ترسناکتر است. فیلم درباره مرگ، میل به خودکشی و امید است.

براساس داستان فیلم ما چقدر در قبال زندگی خود و دیگران مسئول هستیم و آیا این حق را داریم که هر زمان دوست داشتیم زندگی خودمان را پایان بدهیم؟

به هر حال مسئولیت داریم. در فیلم نقش اصلی فیلم یک پرستار است که شاید نشانِ مسئولیت در قبال جان بیماران است و همه تلاشش کمک به بیماران برای کم کردن درد آنهاست. اما سوال مهم این است که آیا این پرستار حق دارد برای کم کردن درد بیمار به عمر او پایان بدهد تا عذابش از بین برود یا چنین کاری عذاب او را بیشتر می‌کند؟ آیا کسی که شرایط را می‌داند، می‌تواند و حق دارد مرگ آدم‌ها را طولانی کند؟

تعریف درست زندگی چیست وقتی ما در فیلم افرادی را می‌بینیم که با عقل خود زندگی می‌کنند و گروهی را می‌بینیم که کاملا با احساس زندگی می‌کنند؟

همه ما زنده هستیم و برخی چیزهای عجیب را در زندگی می‌بینیم که نه خرافه‌اند نه اوهامند و نه تصورات ما اما وجود دارند و عجیب هستند. تنها عجیبند. در فیلم، پرستار را می‌بینیم که با یک نیمه براساس عقل خود به بیماران کمک می‌کند و با نیمه دیگر براساس احساس خود با آنها رفتار می‌کند و به نوعی زندگی، تجربه کردن عجایب آن است که در این صورت زندگی چیز خوشایندی است حتی در تلخ‌ترین زمان آن. در کمک کردن مثلا به یک بیمار مرگ مغزی و نگه داشتنش برای زندگی، باید دید سیستم پزشکی زندگی او را طولانی‌تر می‌کند یا مرگ او را؟ سارا معتقد است تنها مرگ این بیماران را طولانی‌تر می‌شود.

ما در فیلم افرادی را داریم که در جامعه قهرمان محسوب می‌شوند مانند موتورسوار، ورزشکار و... که به دلیل مشکلاتی که به بیمارستان آمده‌اند و دیگر نمی‌توانند آن فعالیت خود را انجام بدهند و به نوعی انگار مرگ ما زمانی می‌رسد که نتوانیم به وظیفه خود و آنچه که دوست داریم عمل کنیم، حتی اگر در ظاهر زنده باشیم.

زندگی بسیار طولانی، خیلی از ما را اگر معلول نکند، از پا می‌اندازد و رو به زوال می‌برد، وضعیتی که شاید بدتر از مرگ نباشد اما محروم‌کننده است و خلاقیت و توانایی مشارکت ما را در کار، جامعه و جهان می‌دزدد. مواجهه و هم‌نشینی مردم را با ما تغییر می‌دهد، ما دیگر به عنوان آدمی سرزنده و فعال در یادها نمی‌مانیم و تصویر آخرین روزهای زندگی ما، تصویر آدمی عاجز، بی‌ثمر و حتی تاثرآور خواهد بود.

اگر نگوییم فیلم، خودکشی را توجیه یا آن را تایید می‌کند اما در این باره است که وقتی فردی به شرایطی دچار می‌شود که دیگر نمی‌تواند بهبودی پیدا کند و خود فرد نیز این مسئله را می‌داند، برای آنکه مزاحم دیگران نباشد به زندگی خود خاتمه می‌دهد و اینکه آیا خواسته قابل احترام است؟ آیا ما تا زمانی زنده هستیم که مفید باشیم؟

خودکشی، اغلب به عنوان کاری بزدلانه یا خودخواهانه توصیف شده اما به نظر من؛ آنها که خودشان انتخاب می‌کنند که زندگی‌ای را که در کهنسالی کامل شده، با پایانی باوقار تمام کنند و از دوره کوتاهِ دردناک، بیهوده و تحقیرآمیز و وبال گردن دیگران چه نزدیکان و چه سیستم پزشکی بودن، دوری کنند و به آنها که دوستشان دارند، رهایی می‌رسانند، برای شهامت و از خودگذشتگی‌شان شایسته احترام و تحسین‌اند. این می‌تواند یک فرضیه یا نگاه باشد. دست‌کم در نیمه اول فیلم این فرضیه مطرح می‌شود.

شما در سه فیلم قبلی خود بیشتر به نقش افراد در اجتماع می‌پرداختید ولی در این فیلم بیشتر به احوالات شخصی انسان‌ها پرداخته‌اید و به این مسئله رسیده‌اید که اصلا چرا ما زنده‌ایم؟

هر فیلمی که ساختم براساس شرایط روز بود. مثلا فیلم پرویز واکنش به یک دوره از شرایط اجتماعی بود و من باید این مراحل را رد می‌کردم و در این فیلم نخواستم شرایط اجتماعی را بررسی کنم. یکی از دلایل آن این است که گمان می‌کنم امروز سینمای اجتماعی ما به مرزی از اشباع رسیده است. سینمای اجتماعی می‌خواهد مسائل و مشکلاتی را مطرح کند که خوب هم هست اما این حجم و بعضی تحلیل‌ها راستش به نظرم در حد همان فیلم‌ها می‌ماند. به همین دلیل در فیلم آخرم سعی کردم فضای تازه‌ای را تجربه کنم که شاید به فیلم‌های کوتاهم نزدیک‌تر باشد اما و بالاخره فیلمی‌ست همراه با دغدغه‌هایم.

چرا در فیلم‌ها اکثرا از بازیگران ناشناخته استفاده می‌کنید؟

استفاده از بازیگران کمتر شناخته شده اغلب این فرصت را برای من و آنها مهیا می‌کند که بتوانیم آزادانه‌تر شکلی از بازیگری را تجربه کنیم. ضمن اینکه می‌توانیم کمی بی‌واسطه‌تر با تماشاگر ارتباط بگیریم. البته که بازیگران این فیلم بازیگران توانایی هستند و در حوزه‌هایی مثل تئاتر و سینما باتجربه‌اند. خانم نازنین احمدی بازیگر بسیار خوبی هستند که پذیرفتند این شکل از بازیگری را تجربه کنند. یا آقای ثانی‌فر که همیشه خوبند و اینجا در این مسیر با من همراه شدند. همچنین مزدک میرعابدینی و دیگر دوستان و همکارانم. نکته دیگر فرصت کار و احیانا معرفی بازیگران تازه هم هست. برای من همیشه این یک فرصت و امکان است و البته معنی‌اش این نیست که هیچ وقت با بازیگران شناخته شده‌تر نمی‌شود و نباید کار کرد. هر فیلمی حدود خودش را تعریف می‌کند.

با همه احترامی که برای بازیگران حرفه‌ای سینما قائلم اما به نظرم برای مدل فیلم‌هایی که من می‌سازم چهره‌های تازه می‌توانند طراوتی به فیلم بدهند. از سوی دیگر من وظیفه دارم تا چهره‌های جدید را معرفی کنم. یکی از مشکلات ما در سینما این است که تا حضور زوجی در یک فیلم موفق می‌شود همه می‌خواهند آن را تکرار کنند و مخاطب را خسته می‌کنند و ساخت فیلم‌هایی مانند «ابر بارانش گرفته» ایجاد فرصت برای بازیگرانی است که کمتر دیده می‌شوند و البته این کار بسیار سخت است برای همین انتخاب همین بازیگران، ماه‌ها طول می‌کشد.

آیا تصور می‌کردید این فیلم در جشنواره امسال حضور داشته باشد و به‌نظرتان چه اتفاقی برای آن می‌افتد؟

واقعیت این است که من چنین تصوری نداشتم. سه فیلم قبلی من در بخش اصلی جشنواره فیلم فجر حضور نداشتند و هیات انتخاب امسال چند فیلم را از جنس فیلم‌هایی همچون « ابر بارانش گرفته » انتخاب کردند که اتفاق خوبی است. در سال‌های گذشته تمام فیلم‌ها مربوط به جریان اصلی و گیشه بودند که در آن بازیگران شناخته سینما حضور داشتند. برای این فیلم سخت کار کردیم. با بودجه‌ای محدود، بسیار محدود و تعداد روز بسیار محدود. اما به نظرم در فیلمبرداری، طراحی صحنه و لباس و بازیگران فیلم نتیجه قابل قبول در همین مدل از فیلمسازی گرفتیم. از همه همکارانم در تولید و بخش‌های دیگر مثل جلوه‌های ویژه بصری، جلوه‌های ویژه میدانی، گروه کارگردانی و بقیه تا همیشه ممنونم.