حسین رفیعی: زمانی به من می‌گفتند استامینوفنِ تلویزیون!

با شنیدن نام حسین رفیعی شاید اولین تصاویری که در ذهن‌تان تداعی می‌شود، قاب تلویزیون، بازی او در نقش «فَ‌فَ» در برنامه «نیمرخ»، «نوید» در برنامه «پسر بابا» در کنار بیژن بنفشه‌خواه، «ساعت خوش» و اجرای ساعت‌ها مسابقه زنده تلویزیونی باشد اما او در کنار همه این‌ها و چیزهای دیگر، سابقه حضور در تئاتر هم داشته است و آن طور که می‌گوید این سابقه به سال‌های دور و شاخص‌ترین آن، همکاری با حمید امجد در نمایش «پستوخانه» برمی‌گردد.

 

اخبار فرهنگ و هنر- رفیعی این روزها با نمایش «محرمانه» به نویسندگی ، طراحی و کارگردانی سیدمحسن میرهاشمی در تماشاخانه سپند روی صحنه است. نمایشی که در خلاصه داستانش چنین آمده است: «جنیان سرای سلطان صمدخان شاهدند، سلطان صمد به دیار باقی شتافت. فروغ‌السلطنه، ملکه دربار پس از به حکومت رسیدن پسرش زمام امور را به دست گرفت. او حضور دو نفر را برای حکومت پسرش مخوف می‌داند، خواجه فرخ و مطلع‌الامور....»

حسین رفیعی در این نمایش که تا ۲۰ بهمن روی صحنه است، نقش خواجه فرخ را بر عهده دارد.

آن‌چه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگویی است با رفیعی که از تئاتر آغاز شده و با کشیده شدن بحث به تلویزیون و سینما، پایان یافته است.

با کمی جست‌وجو می‌توان نمایش‌های «هگزا، شهر دوشیزگان» به کارگردانی محمد حاتمی (اردیبهشت ۹۷) و «قحط‌الرجال» به کارگردانی محمدرضا آزادفر (دی ۹۷) را دید که شما در آن‌ها روی صحنه رفته‌اید. این سابقه تئاتری به سال‌های دورتر هم برمی‌گردد؟

اولین کار تئاتری که انجام دادم در دوران دانشجویی‌ام بود در سال ۷۲. سال ۸۷ در نمایش «پستوخانه» به کارگردانی حمید امجد بازی کردم. در نمایشی از سیاوش طهمورث بازی کردم و در نمایش دیگری جز «هگزا، شهر دوشیزگان» به کارگردانی محمد حاتمی. چند مورد نمایشنامه‌خوانی هم داشته‌ام و در سال‌های ۷۳، ۷۴ تعداد زیادی تله‌تئاتر با محمد رحمانیان. آن‌چه شما به آن اشاره کردید مربوط به بعد از پیدایش اینستاگرام و تلگرام است و موارد قبلی خیلی ثبت و ضبط نشده است.

برای بازی در نمایش «محرمانه» گاردی را که به شکل کلی، فارغ از به حق یا ناحق بودنش، برخی از اهالی تئاتر نسبت به حضور چهره‌های تلویزیونی یا سینمایی روی صحنه دارند، احساس کردید؟

در تمام سال‌هایی که کار تصویر انجام داده‌ام و در کنارش کار تئاتر، متاسفانه این اتفاق همواره افتاده و من به هیچ عنوان تاییدش نمی‌کنم. همواره این گونه بود که بچه‌های تلویزیون برای ورود به سینما با داستان‌هایی مواجه می‌شدند، بعد مُد شد که اگر بازیگر تلویزیون بخواهد مجری باشد بعد از آن نباید سریال بازی کند و در مجموع هر کجا نقش‌های کوچک‌تر و کم‌تری داشتند می‌گفتند به سراغ بچه‌های تئاتری برویم. در حالی که بدنه سینما توسط همین بچه‌های تئاتر ساخت شد و بسیاری از بازیگران بزرگ عرصه سینما که اکنون در بین ما نیستند از فضای تئاتر آمدند.

بچه‌های تئاتر به عشق صحنه و نفس تماشاگر است که کار می‌کنند و متاسفانه کمتر پیش می‌آید که بازیگری در عرصه تئاتر، فقط و فقط از این طریق، بتواند از لحاظ معیشتی موقعیت خوبی پیدا کند مگر این که شانس بیاورد و پیشنهادات تلویزیونی و سینمایی بگیرد. در مجموع می‌خواهم بگویم این گارد متاسفانه دوسویه است.

و تیترهایی مانند «مجری مشهور تلویزیون روی صحنه تئاتر» را چه میزان در جذب مخاطب موفق می‌دانید؟

این یک فاجعه است که همین الان که من در حال صحبت با شما هستم قریب به ۱۷۰ تا ۲۰۰ اثر نمایشی در تهران روی صحنه است و اکثر سالن‌ها با مهمان پر می‌شود. حتی هنرمندان عزیزی هم که خودشان تئاتری‌اند و به تماشای اثری دعوت می‌شوند، حاضر به خرید بلیت نیستند. گویی نذری به نام نذر تئاتر وجود دارد که باید در اختیار مخاطبان قرار بگیرد و در نهایت بشنویم دستت‌تان درد نکند، شما عاشق تئاتر هستید. وضعیت معیشت بچه‌های تئاتر خوب نیست و این گونه است که ناچار می‌شوند کارهای عجیب‌وغریبی هم بکنند.

زمانی از من می‌پرسیدند چرا به سمت اجرا و مجری‌گری رفتی؟ من جواب دادم بالاخره چرخ زندگی من هم باید بچرخد و اگر نچرخد دچار مشکل می‌شوم در نتیجه تلاش می‌کنم زندگی‌ام را و خانواده‌ام را به شکلی مدیریت کنم. همسر و فرزندان من صبحانه نان و پنیر می‌خورند نه سیمرغ بلورین. شما نمی‌توانید با سیمرغ بلورین چیزی بخرید. ظاهرا برخی دوستان فکر می‌کنند هنرمندان غذایشان از جایی دیگر در تیوپ خمیردندان به دستشان می‌رسد! ما هم بنزین می‌زنیم، ما هم دچار دندان‌درد می‌شویم و ما هم باید هزینه زندگی‌مان را دربیاوریم.

ظعزیزی برای برنامه‌ای به من زنگ زده بود و مبلغ را که گفتم گفت مگر بازیگری هم به دلار مربوط است که چنین مبلغی می‌گویی؟ گفتم نمی‌دانم چرا فکر می‌کنید ما حق نداریم بابت هنرمان پول بگیریم. مثل این که از خواننده خوش‌صدایی بخواهید یک دهن برایتان بخواند، او شغلش خوانندگی است و اگر قرار باشد هر جا می‌رود یک دهن بخواند پس زندگی‌اش چطور بچرخد؟!

من خیلی‌وقت‌ها دلم برای بچه‌های تئاتر می‌سوزد چون تهیه‌کننده‌ها یا کسانی که کار تئاتر می‌کنند به سراغ چهره‌های سینمایی و تلویزیونی می‌آیند و باز بچه‌های مظلوم تئاتری‌اند که اتفاق خوبی برایشان نمی‌افتد. کسانی که سال‌ها خاک صحنه خورده‌اند، عاشق تئاترند و به صحنه ایمان دارند در نهایت می‌گویند امسال در فلان تعداد نمایش بازی کردیم اما برای اجاره‌خانه‌مان به مشکل خوردیم. این دردناک است و من آرزو می‌کنم ای کاش متولی‌ای وجود داشت و دسته‌بندی‌ای تا حداقل برای فعالین عرصه تئاتر، تسهیلاتی قائل می‌شد.

خاطرم هست در فوتبال می‌گفتند هر تیمی می‌خواهد بازیکن خارجی بیاورد سقفی دارد و محدودیتی، ای کاش در تئاتر هم این گونه بود و می‌گفتند هر کار تئاتری که قرار است تولید شود ۹۰ درصدش باید از بچه‌های تئاتر باشد و ۱۰ درصدش بازیگرانی که از تلویزیون یا سینما آمده‌اند. این را صادقانه می‌گویم و گمان می‌کنم حال تئاتر این روزها خوب نیست.

در پاسخ به سوال شما نمی‌گویم آوردن یک چهره تاثیری در فروش کار ندارد اما شاید ۲۰ درصد، ۲۵ درصد نه بیشتر. بیش از ۵۰ درصد هر کاری متن، کارگردانی و کل گروهند. ما در تئاتر چیزی به نام کلوزآپ نداریم و همه چیز لانگ‌شات است. مگر می‌شود در تئاتر بگویید یک نفر خوب است و بقیه بدند؟! مگر می‌شود من پارتنری داشته باشم و اگر او کارش را خوب انجام ندهد، ولو این که منِ نوعی بهترین باشم، بر کار من اثر نگذارد؟! در فوتبال هم همین است، شما بهترین بازیکن دنیا را هم که داشته باشی اگر کسی به او پاس ندهد یا دروازه‌بان کارش را درست انجام ندهد، آن بازیکن دیده نمی‌شود. مطمئن باشید شبکه‌های مجازی هم هیچ کمکی به تئاتر نمی‌کنند. ای کاش شهرداری ، ای کاش وزارت ارشاد، ای کاش صداوسیما، ای کاش مطبوعات می‌آمدند و سرپرستی این کودک یتیم هنر ایران، تئاتر را قبول می‌کردند. باور کنید اگر رسانه‌های گروهی تبلیغات تئاتر را در الویت خود قرار دهند شاید بخشی از مشکلات روحی و روانی جامعه هم برطرف شود. بگذارید آدم‌ها به جای این که پول‌شان را در راه‌های دیگر هزینه کنند خرج تئاتر کنند. چرا ما مانند کشورهای پیشرفته هیچ وقت در سبد کالایمان بودجه‌ای برای تئاتر در نظر نمی‌گیریم؟! ما چرا چنین چیزی را در ایران نداریم؟! یا منِ هنرمند مقصرم و یا متولی اصلی این کار که درست مدیریت نکرده است.

در نهایت من به عنوان یک هنرجو هر کجا کاری از دستم بربیاید انجام می‌دهم و خوشحالم از این که در کنار دوستان کاربلدم می‌آموزم.

در مصاحبه‌ای گفته بودید در دوره‌ای بالاترین ساعت پخش زنده را از تلویزیون داشتید، می‌خواهم بدانم این که در حال حاضر شاهد چنین اتفاقی نیستیم به چه عواملی برمی‌گردد و چگونه ارزیابی‌اش می‌کنید؟

همین الان دوشنبه، هفت بهمن که من در خدمت شما هستم، برنامه‌ای زنده از شبکه جهانی جام‌جم روی آنتن دارم به نام «خانه مهر». آقایی از من پرسید فلانی چرا دیگر در تلویزیون نیستی و من گفتم مگر شما تلویزیون نگاه می‌کنی؟ جواب داد من اصلا در خانه‌مان تلویزیون ندارم! گفتم پس حدس زده‌ای که من در تلویزیون نیستم؟!

زمانی که من در سال ۷۲ وارد تلویزیون شدم، مردم پنج انتخاب داشتند که شبکه‌های یک تا پنج بود. آن زمان دوستان به من می‌گفتند استامینوفنِ تلویزیون، می‌گفتند هر شبکه‌ای که می‌زنیم برنامه‌ای از تو در حال پخش است. دلیلش این بود که کاری مربوط به شش ماه پیش، کاری مربوط به سه ماه پیش و کاری مربوط به همان لحظه بود که پخش‌شان همزمان شده بود. کما این که در تابستان امسال من به صورت همزمان سه سریال در تلویزیون داشتم، «شش قهرمان و نصفی»، «محرمانه» و «ناخونک» که اگرچه در زمان‌های مختلفی تولید اما پخش‌شان همزمان شده بود.

در حال حاضر مردم به دلایل شخصی و امکاناتی که در اختیار دارند کمتر سمت برنامه‌های تلویزیونی می‌روند. نه فقط برنامه‌هایی که من یا دوستانم اجرا می‌کنیم که بسیاری از برنامه‌های دیگر هم به همین صورت است. در حال حاضر سریال‌های بسیاری با هزینه‌های هنگفت تولید می‌شود اما راندمان بیننده را که نگاه می‌کنید مانند سابق نیست که سریالی مانند «افسانه سلطان و شبان» توسط ۸۰، ۸۵ درصد از مردم دیده می‌شد. معدود برنامه‌هایی هست که به دلیل نوع ساختار و نوع مهمانانش که جُنگ‌محور یا شومحور است مخاطبانی را جذب می‌کند، مردم می‌بینندشان و فضای مجازی هم به این بیشتر دیده شدن کمک می‌کند.

زمانی که من در سال ۷۲ وارد تلویزیون شدم، مردم پنج انتخاب داشتن که شبکه‌های یک تا پنج بود. آن زمان دوستان به من می‌گفتند استامینوفنِ تلویزیون، می‌گفتند هر شبکه‌ای که می‌زنیم برنامه‌ای از تو در حال پخش است. اما در حال حاضر، مردم به دلایل شخصی و امکاناتی که در اختیار دارند، کمتر سمت برنامه‌های تلویزیونی می‌روند

علی‌القاعده در حال حاضر تلویزیون، سینما، تئاتر و حتی شبکه‌های ماهواره‌ای نسبت به ۱۰ سال گذشته مخاطب کمتری دارند که بخشی از آن به نوع نگاه برنامه‌سازان مربوط است و بخش دیگر به اشباع شدن مردم از دیدن برنامه‌ها. نسل من، دهه چهلی‌ها، پنجاهی‌ها و حتی شصتی‌ها از دیدن برنامه «دیدنی‌ها» شگفت‌زده می‌شد یا از تماشای کارتون «رابین هود» که سالی یک بار در ایام نوروز برایمان پخش و باعث می‌شد گمان کنیم از خوشبخت‌ترین آدم‌های روی کره زمینیم.

در حال حاضر آرشیوی که فرزند من و فرزند کوچک عزیزان دیگر در اختیار دارند از صداوسیما پُر و پیمان‌تر است. تلویزیون‌های هوشمندی آمده است که از طریق اینترنت این امکان را در اختیار افراد می‌گذارد که ۲۴ ساعته فیلم، سریال و آن چیزی را که می‌خواهند ببینند، تماشا کنند.

بخشی از شخصیت هنری شما با برنامه‌های ویژه نوجوانان شناخته می‌شود. در خصوص آن چگونه فکر می‌کنید؟ گمان می‌کنید برنامه‌سازان صداوسیما دیگر اهتمامی در این زمینه ندارند یا ما نمی‌بینیم؟

فکر می‌کنم گزینه آخر درست‌تر است. همین سریال «محرمانه» صددرصد برای نوجوانان بود و حتی ما خوش‌فکری و ۸۰ درصد بازیگران را از بین نوجوانانی که برای اولین بار جلوی دوربین قرار می‌گرفتند، انتخاب کردیم. البته شاید تاریخ مصرف برنامه‌هایی مثل «نیمرخ» هم گذشته است. شاید لازم است تفکرات‌مان را در مورد نوجوانان بازنگری کنیم. نوجوان حالا با نوجوان سال ۷۷ فرق می‌کند. ما باید در نوع تفکرمان هنگام برنامه‌ریزی برای نوجوانان بازنگری کنیم و مثل قدیم نمی‌شود هر چیزی را به عنوان برنامه نوجوان به خورد آن‌ها داد. نوجوانان حالا نه مشکل‌پسند ولی حداقل همه‌چیز پسند هم نیستند.