ماجرای حساسیت علی حاتمی به دکمه لباس جمشید مشایخی

محمد صابری امروز در برنامه «سلام صبح بخیر» میزبان عبدالله اسکندری طراح چهره‌پردازی پیشکسوت سینمای ایران بود تا با او درباره میراثی که زنده‌یاد علی حاتمی به جا گذاشته گفت‌وگو کند.

اخبار چهره ها - اسکندری در ابتدا درباره موقعیت ممتاز حاتمی نسبت به دیگر کارگردانان گفت: من فکر می‌کنم علی حاتمی از نظر تفکر بزرگ بود و متاسفانه ما اندازه‌اش نبودیم. کاش ما آن موقع او را می‌شناختیم و به اندازه در خدمتش بودیم. وقتی «هزاردستان» را می‌ساختیم به من گفت عَبِد هرچه بازیگر قدیمی هست بیاور. گفتم برای چه علی؟ گفت این کار روزی آلبوم سینما می‌شود و شما که حالا بریده‌هایی از این کار را پخش می‌کردید بغض گلویم را گرفت و دیدم به راستی «هزاردستان» آلبوم آدم‌های سینما است. بعدها من فهمیدم کار حاتمی چه دلیلی داشت. کاش ذهنیتی که حالا نسبت به علی حاتمی دارم آن موقع داشتم.
وی ادامه داد: وقتی شهرک غزالی را می‌ساخت خیلی حرص می‌خورد اما دیگران نمی‌دانستند او چه می‌کند. او یک روز آنقدر سر ساخت‌وساز عصبانی و سرخ شده بود که گفتم حالا سکته می‌کند. من خیلی با او راحت بودم و گفتم داری سکته می‌کنی. گفت تو نمی‌دانی، ما نیامده‌ایم فقط یک فیلم بسازیم و برویم ما باید برای سینما کاری بکنیم و اثری به جا بگذاریم. بعدها دیدم این شهرک چه کرد. او چقدر دور را می‌دید کاش ما هم می‌توانستیم جلوتر از خودمان را ببینیم.
 
این گریمور برجسته سینمای ایران درباره نحوه آشنایی با زنده‌یاد علی حاتمی گفت: سال ۵۱ وقتی در تلویزیون استخدام شدم با سینما آشناتر شدم. سال ۵۸ بود که از طرف آقای حاتمی برای سریالی صدایم کردند. من مذاکره کردم و قصه را خواندم که نامش «شش انگشتی» بود که به «هزارداستان» تبدیل شد. حاتمی برایم کاراکترها را تعریف کرد و از آنجا من با او آشنا شدم. فیلمبردار کار قرار بود بهارلو باشد که نشد و اقای فخیمی آمدند و پرتو. با هم آشنا شدیم و به دکوری که داشتند می‌ساختند می‌رفتیم. یکی از اخلاق‌های حاتمی این بود که معتقد بود هنرمندان قبل از همکاری باید با هم دوست و رفیق باشند. از برخوردش با خودم این را متوجه شدم. بعد از مذاکره از من دعوت کرد برویم خانه حرف بزنیم و روزهایی که کار نداشتم به دفتر او می‌رفتم. این رفاقت باعث می‌شد کار بهتر دربیاید تا اینکه گارد دو آدم غریبه باشد. از نظر شخصیتی باید آدمی را بشناسی تا با او کار کنی.
 
اسکندری درباره گرایش حاتمی به فیلم‌های تاریخی توضیح داد: حاتمی عاشق تاریخ بود و خیلی دوست داشت وقتی فیلم می‌ساخت مسائل تاریخی ایران هم به تصویر دربیاید. او کتاب تاریخ دوست داشت و در آثارش آن را به صورت تصویری نوشت. حاتمی خیلی وسواس داشت. سر «دلشدگان» یادم است در کاخ سعدآباد کار می‌کردیم و اکبر عبدی و جبلی بودند و کلاری هم فیلمبردار بود. ما از ۸ بازیگران را گریم کرده بودیم و حاتمی دیر آمده بود. بچه ها به من گفتند به علی بگو زودتر کار را شروع کند. پیراهن آقای مشایخی را که تنش کردند علی گفت این دکمه چرا صدفی نیست؟ آن موقع دکمه این شکلی نداشتیم صدف بود. عباس آقا گفت هرچه گشتیم چنین دکمه ای پیدا نکردیم و حاتمی هم اشاره کرد در منوچهری حتما دکمه مدنظر هست. من به او گفتم مشایخی به این بزرگی را نمی‌بینی دکمه‌اش را می‌بینی؟ او پاسخ داد امروز اگر از این دکمه بگذرم به مرور از چیزهای بزرگتری خواهم گذشت و دیگر فیلم من نیست.
طراح چهره‌پردازی مطرح سینمای ایران یادآور شد: علی حاتمی حساس بود که به چهره آدم‌ها نزدیک‌تر شویم. مثلا درباره کاراکتر فرمانفرما که زنده‌یاد انتظامی بازی می‌کرد، شباهت صددرصدی برایش مهم نبود اما می‌گفت ابهت آن شخصیت را منتقل کن. آدم سیاست‌مدار مدرنی که تاریخ ابهتی از او در ذهن ما جا انداخته است. قبل از شروع کردن کار تختی، یک سال تست زدیم و خیلی کارها کردیم. من حرص می‌زدم بازیگر شبیه تختی شود اما او می گفت عبد جان زیاد شباهت مهم نیست اما هیبت و شکوه تختی را در صورت او پیاده کن و می‌خواست آن کاراکتر دربیاید.
 
اسکندری در ادامه گفت: اینطور آدم‌ها تکرارشدنی نیستند و فقدان او در سینما زیاد احساس می‌شود. او می‌توانست یک سینما به دنیا معرفی کند؛ سینمای مطلق برای ایران. فیلم‌هایش را در هر جای دنیا نشان بدهند آدم‌ها متوجه می‌شوند یک فیلمساز ایرانی است اما خیلی چیزها باعث می‌شد در کارهایش وقفه بیفتد. گریزی هم به میرباقری بزنم او واقعا یک پدیده است. ما باید کمک کنیم تا جایی که می‌شود این افراد کار کنند. «مختارنامه» و «امام علی» در تاریخ سینمای ما ماندگار خواهد بود همینطور سلمانی که شروع کرده اینگونه خواهد شد. اگر عوامل متعددی به این آدم‌ها کمک کنند اینها اثرگذار خواهند بود چه در تاریخ سینما چه در پرورش آدم‌هایی که دورشان هستند.
وی درباره نقش ارتباط گریمور با بازیگر گفت: وقتی شما بخواهید یک کاراکتر را بازی کنید برخی هنرمندان دوست دارند شبیه آن کاراکتر شود اما برخی دوست دارند شبیه خودشان باشند و با گریمور هماهنگ نمی‌شوند. مثل این می‌ماند که من اندازه تن شما را نمی‌دانم اما شما می‌خواهید برایتان کت بدوزم، نتیجه یا تنگ می‌شود یا گشاد یا بر حسب تصادف هم اندازه. بنابراین گریمور و بازیگر هر دو با هم شخصیتی را خلق می‌کنند و آقای انتظامی از این آدم‌ها بود.
 
این هنرمند ادامه داد: سر «هزاردستان» گریم ایشان خیلی سنگین بود. یک روزی سر کار آمدند و گفتند من گریم نمی‌کنم! با هم شوخی داشتیم. بعد دیدم اصلا او آفیش نبوده و گفتم بخواهی هم گریمت نمی‌کنیم! آن پروژه امیری صدابردار سر صحنه بود و صدای انتظامی در سکانسی خوب درنیامده بود و او آمده بود دوباره صدا را تکرار کند. انتظامی بعد از ده، بیست دقیقه برگشت و گفت مرا گریم کنید چون صدایم درنیامده و ۲۵ بار دیالوگ گفتم اما درست نشد فکر می‌کنم به خاطر گریم است. بنابراین وقتی ما چهره بازیگر را به آن آدم نزدیک می‌کنیم خود او هم به آن کاراکتر نزدیک می‌شود و در قالب او می‌رود. انتظامی را گریم کردم و او برای صدابرداری رفت. برداشت دو هم صدا درست شد.
اسکندری درباره اکبر عبدی هم اظهار کرد: او از بازیگرانی است که دوست داشت آدمی را بازی کند که در قصه است و دل می‌داد که گریمور راحت کارش را بکند. از چسباندن ریش نمی‌ترسید و با هم هماهنگ می‌شدیم. 
وی در پایان درباره مهم‌ترین میراث علی حاتمی گفت: میراث فیزیکال او که شهرک سینمایی و فیلم‌هایی است که ساخته است و درباره میراث تفکری او هم چقدر خوب است چندبار فیلم‌هایش را ببینیم. چون هر بار که تکرار می‌کنیم نکته‌ای را برای ما باز می‌کند و برای هنرمند و متفکر این موضوع مهم است و علی حاتمی نکات زیادی در کارهایش دارد.