شاید برای مخاطبان عام،فقط ژانر و بازیگران فیلم مطرح باشد،اما برای آنهایی که دستی بر آتش سینما دارند و سینما را حرفه ای دنبال میکنند،قبل از ژانر و ترکیب بازیگران،نام فیلمساز مهم است و ابوالحسن داوودی،بهرغم کمکار بودنش، فیلمسازکمی نیست.
«هزارپا» فیلم به ظاهر بیسر و صدا و آرامی است که انتقادات تند و تیزی نداشته و خیلی محتاطانه به خط قرمزها نزدیک می شود.
امروزه دهه شصت، آدم ها، اتفاقات، فضا و مسائلش برای سینمای ایران بدل شده به یک تخممرغ طلا که هر از چندگاهی اقتصاد ورشکسته این سینما را مُسکن و مرهمی میشود؛تا زمان و سالی دیگر دوباره فیلمی در این برهه زمانی ساخته شود و بیاید و گیشه را جارو کند.
وقتی تراژدی به نهایت می رسد تازه کمدی آغاز می شود؛ کمدی اگر نه سخت ترین بلکه یکی از دشوارترین ژانرهای هنری است.
این روزها،خنداندن مردم کار آسانی نیست، به خصوص مردمی که با انواع و اقسام مشکلات وگرفتاریها درجامعه درگیرند.اینجاست که هنر کمدی و قدرت طنز،توانایی خود را به نمایش میگذارد و چه رسالتی بهتر از اینکه کمدی قدمی برای بهتر شدن حال این روزهای مردم بردارد. ژانرکمدی در سینمای ایران،تاکنون مسیر پرپیچ و خمی را طی کرده است؛شاید بتوان شاهکارترین کمدی های تاریخ سینمای ایران را در دوران صامت جست و جو کرد و با یادآوری ستاره هایی همچون چارلی چاپلین و باستر کیتون که با طنازی ها و شیرینکاریهایشان،جهان را قدری تحمل پذیرتر میکردند،آسانتر لبخند به لب آورد.
یکی از بهترین آثار از دوران درخشان تاریخ کمدی سینمای جهان را می توان «عصر مدرن» چاپلین قلمداد کرد که در عین عمیق بودن مفاهیم،تلخی تصاویر وپرداخت انتقادی به بحران صنعتی شدن ایالت متحده،در خلق طنزِ موقعیت هوشمندانه عمل کرده و باعث قهقهه مخاطبان هم شده بود.در سینمای ایران اما،چندین سال است که تعریف کمدی از چارچوب همیشگی آن فاصله گرفته و مسیر روتین خود را طی نمیکند.کمدی های امروز سینمای ایران،تکرارمکررات فرمول های اولیه هستند که با بازگشت چندباره به نوستالژی ها،سعی در خلق خنده دارند.
شاید روزگاری،حتی به ذهن کسی هم خطور نمی کرد که فکل،اِپل و پشت مو، از المانهای اصلی بیزینس و سودآوری در سینمای کمدی شوند!در همین راستا به «هزارپا»،پرفروش ترین نماینده کمدی سینمای ایران برمی خوریم،اثری به کارگردانی ابوالحسن داوودی و تهیهکنندگی رضا رخشان که می توان گفت،هر بخش از آن از آثار پرفروش چند سال اخیر سینمای ایران الهام گرفته و اتفاقا درگیشه هم جواب هم داده و توانسته نبض مخاطبان را به دست بگیرد.
محتوای هزارپا
این فیلم در سالهای بعد از جنگ هشت ساله شروع میشود و داستان مردی به نام رضاست که طی تصادفی، یک پای خود را از دست داده و به همراه دوستش، منصور از راه دزدی و قاپزنی امرار معاش می کنند.رضا با بازی رضا عطاران به طور اتفاقی متوجه میشود،مسئول یک درمانگاه جانبازان که از قضا یک خانم دکتر جوان و ثروتمند (با بازی سارا بهرامی) است، نذر کرده که با یک جانباز ازدواج کند.او تصمیم میگیرد خودش را جانباز جا بزند و او را به خود علاقهمند کند.
رضا در این راه با مشقتهای زیادی روبرو میشود و افرادی همچون سرایدار این مجموعه (با بازی امیرمهدی ژوله) برای او دردسرساز میشوند.داستان فیلم در اولین قدمهایی که برمیدارد، دو داستان مجزا را موازی با هم پیش میبرد: ماجرای کیفی که این دو دوست می دزدند و مدارک مهم درون کیف،جان آن ها را به خطر میاندازد و ماجرای نذر خانم دکتر جوان که رضا از آن باخبر است اما کل داستان تنها به این دو ماجرا ختم نمیشود ودرطول مسیر فیلم، اتفاقات و جریاناتی دیگر باعث بهوجود آمدن پیشامدهای تازهای میشود که ذره ذره به فیلم اضافه میشوند؛شبیه به اتوبوسی که در ایستگاههای مختلف،مسافرانی جدید (داستانکهایی تازه) را با خود همراه میکند.
کارگردان معتبر
شاید برای مخاطبان عام،فقط ژانر و بازیگران فیلم مطرح باشد،اما برای آنهایی که دستی بر آتش سینما دارند و سینما را حرفه ای دنبال میکنند،قبل از ژانر و ترکیب بازیگران،نام فیلمساز مهم است و ابوالحسن داوودی،بهرغم کمکار بودنش، فیلمساز کمی نیست.برای متولدین دهه 60، هنوز هم «سفر جادویی» اش تداعی کننده خاطرات خوش کودکی است و هنوز هم تلویزیون برای ایامی که کفگیرش به ته دیگ میخورد،«جیببرها به بهشت نمیروند» را پخش میکند!«مرد بارانی»،«نان،عشق،موتور هزار»،«تقاطع»و «زادبوم» را ساخته که هر کدام در زمان اکرانشان دیده شده اند و در چندین مورد نامزدی بهترین فیلم و کارگردانی را در جشنواره های فجر و جشن خانه سینما به دست آورده اند.«رخ دیوانه» اش هم که در سال 93 برنده نخستین سیمرغ جشنواره سیو سوم فیلم فجر به انتخاب مردم شد و تحسین منتقدان را نیز برانگیخت.
این روزها نیز آخرین ساختهاش «هزارپا» با فروش سی و پنج میلیاردی خود،صدرنشین تاریخی گیشه سینما لقب گرفته که در کنار سودآوری عظیمش برای سینما انتقاداتی هم به لحاظ محتوایی به آن وارد است که حتی فروش آن را زیر سوال می برد.در این باره با یکی از تهیه کنندگان و کارگردانان سینما و تلویزیون گفتوگویی ترتیب داده ایم که در ادامه خواهید خواند.
در جست و جوی فراموشی!
می توان گفت «هزارپا» فیلم به ظاهر بیسر و صدا و آرامی است که انتقادات تند و تیزی نداشته و خیلی محتاطانه به خط قرمزها نزدیک می شود.کمدی ساده ای که تنها هدف خنداندن مخاطب را دارد و از این حیث بسیار هم موفق است.حتی شوخیهای جنسی که عنصر اصلی کمدی های این روزها هستند و در «هزارپا» هم متاسفانه کم نیستند،در لفافه ای تقریبا شرافتمندانه پیچیده شده تا این فیلم تمام تلاش خود را بکند تا به اثری سراپا مستهجن بدل نشود!در همین راستا،حامد عنقا، تهیه کننده سینما و تلویزیون با اشاره به ارجحیت داشتن نقش سرگرمی به دیگر نقش های سینما و نگاه متفاوت مخاطب عام به آثار سینمایی «هزارپا» را اثری سرگرم کننده برای مخاطب عام دانسته و به «قانون» می گوید: «مردم برای انتخاب محتوایی که در حوزه اینترتیمنت و سرگرمیشان است،اهدافی که اصحاب رسانه و جامعه فرهنگی برای خود تعریف می کنند،قطعا پیروی نمی کنند،یعنی اگر یک روزنامه نگار یا تهیهکننده یا منتقد نوعی فکر میکند که جامعه باید به سمت خاصی برود یا فیلم با محتوای خاصی را انتخاب کند خیال باطل است، چون تعریف و نگاه مردم عادی به سینما با یک منتقد یا مخاطب خاص سینما متفاوت است.مردم به سینما نمیروند تا با آخرین دستاوردهای فکری که فلان منتقد میخواهد کشف کند،مواجه شوند.
نکته دیگر اینکه من فکر می کنم ما هنوز در کشورمان تکلیف خود را با حوزه اینترتیمنت و سرگرمی روشن نکرده ایم؛یعنی یک توهمی از دهه60 وارد سینما شده که فکر می کنیم سینما محل سخنرانی، رهنمود دادن، برطرف کردن مشکلات اجتماعی یا محلی برای عقده گشایی های سیاسی است!من می گویم سینما در مرحله اول محل سرگرمی است،حال در کنار آن می تواند برای تمام این مسائل طرحی هم داشته باشد؛برای مثال در انتهای دهه 60 فیلمی به نام «اجارهنشین ها» ساخته شد که معضلات اجتماعی که مردم در آن سالها با آن دست به گریبان بودند را طرح می کرد اما سرگرم کننده بودن خصیصه اصلی آن بود.
در همان دوران فیلمهای دیگری هم ساخته شدند که طرح معضل می کردند اما چون سرگرم کننده نبودند حتی من و شما اسم آنها را هم به خاطر نداریم.طرح این موضوع یک سوءتفاهم است.سینما،تئاتر و تلویزیون و امثال آنها قرار بوده نقش اینترتیمنت را داشته باشد،چراکه حوزه های سرگرمی کشور ما در حداقل میزان ممکن قرار دارد».
وی با اشاره به وضعیت اقتصادی حال حاضر کشور ادامه می دهد:«مردم به دنبال بهبود روحیه خود هستندیا بهتر بگویم دنبال فراموشی!در همین شرایط اقتصادی ، دلار 20 هزار تومانی، دیویدیهای ده هزار تومانی، بلیت سینمای 20 هزار تومانی،30 هزار تومانی و 40 هزار تومانی در بعضی سانس ها،مردم به سینما می روند تا دو ساعت سرگرم شوند و فراموش کنند در چه شرایطی زندگی می کنند،این سرگرمی تنها خندیدن نیست.
گاهی مردم با دیدن فیلم «ابد و یک روز» که فیلم تلخ و گزنده ای هست، هم سرگرم می شوند،با دیدن فیلم «بدون تاریخ بدون امضا» هم سرگرم می شوند و با «هزارپا» هم،به این معنا که سرگرمی با خندیدن تفاوت دارد.این یک تصور اشتباه است که فیلم های تلخ و اجتماعی را پر محتوا و طنزها را بدون محتوا تعریف می کنیم و یک سو ءتفاهم دهه شصتی است که گرفتارش شده ایم!»
راه نجاتی به نام بازگشت به نوستالژی ها
امروزه دهه شصت، آدم ها، اتفاقات، فضا و مسائلش برای سینمای ایران بدل شده به یک تخممرغ طلا که هر از چندگاهی اقتصاد ورشکسته این سینما را مُسکن و مرهمی میشود؛تا زمان و سالی دیگر دوباره فیلمی در این برهه زمانی ساخته شود و بیاید و گیشه را جارو کند. همان آدم کلاش و حقهباز در موقعیتی که ایجاب می کند، تظاهر به پاکیزگی می کند؛ همان موقعیت های گرفتاری در دهه شصت مانند کمیته، تکثیر کاست و VHS، همان تظاهر به تقوا در فضای عقیدتی دوران جنگ و همان بهره کشی از نوستالژی دهه شصت با مدل لباسها و آرایش مو.
در حقیقت این خود یکی از تناقضهای عجیب سینمای ایران است.درحالی که جنگ،شرایط اقتصادی و بهخصوص اجتماعی- سیاسی، فضای ناشاد جامعه و... تقریبا هر ایرانی را از احتمال تکرار آن دهه به هراس میاندازد، اما همان فضا، آدمها و فشارهای موجود روی مردم، برپرده سینما برای همین مردم جذاب جلوه میکند.شاهد این مثال موفقیت اکثریت مطلق فیلمهایی است که در آن حالوهوا و فضا ساخته شدهاند.
اما عنقا با بیان این نکته که استفاده از این فرمول،تنها راه نزدیک شدن به خط قرمزهاست ادامه می دهد:«فیلمساز برای بیان ساده تر برخی مسائل ناچار است فیلم خود را از ظرف زمانی حال خارج کرده و به گذشته ببرد؛ چون می خواهد راحتتر شوخی هایش را مطرح کند کما اینکه در همان دهه شصت اگر می خواستند فیلمی بسازند که به طور مثال روابط زن و مرد را آزادتر نمایش دهد فیلم را به قبل از انقلاب می بردند.یا همین حالا اگر بخواهند سریالی مثل «شهرزاد» بسازند که روابط عاشقانه و فساد آلود را راحت نشان دهد ، باز فیلم را به دهه 40 50 می برند،شاید منظور این است که در آن دوره همه بی دین و ایمان بودند.
حالا همه مومن و متدین هستند! می دانید،این ها تماما محصول بذری است که خود کاشته ایم. اگر امروز مردم به سمت «هزارپا» و «نهنگ عنبر» میروند برای این است که در دهه 60 و 70 ، فیلم های شبهروشنفکری آقایانی که نمی خواهم اسم بیاورم را به خورد مردم داده و آن ژانر را اشباع کرده ایم».
تغییر در ذائقه فرهنگی مخاطب
بحث دیگر درباره این فیلم به جهت دادن نیاز مخاطبان مربوط می شود،زیرا وقتی تماشاگر از هر سلیقه و تفکری به تماشای این فیلم می رود،نشان میدهد که عموم مخاطبان سینما، چنین آثاری را می پسندند برای همین هم فیلمسازان سعی میکنند تا با سلیقه مخاطبان همراه شوند؛ اتفاقی که در این مقطع زمانی شاید سینما را با بحران مواجه کند.در این میان و در دراز مدت همه چیز علیه مخاطب و مردم میشود.
به این صورت که آنها مجبور و ناگزیر به تماشای آثاری می نشینند که ذائقهشان را سطحی میکند و در عین حال سازندگان این آثار با ژست پرفروش بودن تولید این فیلم ها را پی می گیرند، انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته است اما تهیه کننده «پدر» با بیان این نکته که ذائقه فرهنگی مخاطبان تا این حد وابسته به فیلمهای سینمایی نیست، تصریح می کند:«این فیلمها سطح سلیقه مردم را پایین نمی آورند.این فیلمها با کف سلیقه مردم بازی می کنند.این دو متفاوت است.
امروز اگر «هزارپا» را به عنوان یک فیلم سخیف که اتفاقا نیست،از پرده پایین بکشیم و یک فیلم بسیار پر محتوا و استخواندار به زعم بسیاری را روی پرده ببریم،مردم نمی بینند.چهکار می کنند؟مینشینند در خانه و عشق های مثلثی،مربعی،ذوزنقه ای جم تی وی را تماشا میکنند!آقای ابوالحسن داوودی هم ادعایی نکرده که می خواهد تاریخ سینما را به قبل و بعد از «هزارپا» تقسیم کند.کما اینکه بسیاری از آقایانی که ادعایشان گوش فلک را کر کرده بود، هم کمدی ساختند،در زمان مناسب هم اکران شد و در نهایت مثل بادکنک ترکید، بدون آنکه سودی به سینما برساند و یا دست کم برای سازندگانش بازگشت سرمایه داشته باشد!»
وی با اشاره به بسیاری از فیلم هایی که امروز آثار موفق سینما قلمداد می شوند اما در دوران خود مورد حمله واقع شده بودند، ادامه می دهد:«من به عنوان یک ژورنالیست دهه هفتادی به شما می گویم که در آن زمان فیلم موفقی مثل «لیلی با من است» هم که در فضای دفاع مقدس ساخته شد، دقیقا مورد همین جنس حمله هایی که امروز به «هزارپا» می شود، قرار گرفت.چند سال بعد از آن وقتی فیلم «مارمولک» هم ساخته شد و باز این حمله ها به آن اتفاق افتاد.فیلم سخیفی مثل «تحفه هند» هم همین واکنش ها را به دنبال داشت و حتی فیلم پرمخاطبی همچون «آدمبرفی»اما شما متعالی ترین حرف را هم بزنید،اگر مخاطب نداشته باشید.چه فایده ای دارد ؟باید از این آقایان شبه روشنفکر دست به نقد خواست که یک اثر متعالی و پرمخاطب که خود آن را قبول دارند مثال بزنند،حتم دارم که مثال آنها یک فیلم ایرانی نخواهد بود!یک فیلم فرنگی مثال می زنند بدون آنکه توجه کنند این فیلم ها در چه اقتصاد و با چه سطح تبلیغاتی ساخته شده است».
مثبت هجده و دیگر هیچ!
در اینکه سینمای کمدی و فیلم هایی با تم طنز ضروری و لازم است، شکی نیست اما اکنون ما با سندروم کمدی های تلویزیونی و دم دستی روبه رو هستیم که مبتنی بر شوخی های جنسی و کلامی و موقعیتهای کلیشه ای هستند. برخی معتقد هستند که امروزه در فضای نمایش اگررقص و آواز و شوخی های اروتیک نباشد، هیچ تحولی در آن ایجاد نمی شود؛اما گویا فراموش کرده اند که از سال ۱۳۱۲ که اولین فیلم سینمایی در ایران به نام دختر لر ساخته شد تا سال ۱۳۵۷، یعنی پنج دهه آزادی بی قید و شرط؛ سینمای ایران چه جایگاهی در سطح داخلی و جهانی را توانست از آن خود کند؟بهمن کامیار،کارگردان سینما با اشاره به شوخیهای کلامی دو پهلو عمدتا با رفرنس جنسی که امروزه گریبانگیر بسیاری از کمدیهاست،درباره علت جلب توجه مخاطبان به این شوخی ها به «قانون» می گوید:«مردم آزادی را دوست دارند،حال این آزادی می خواهد در گفتار باشد و یا در عمل.
به این صورت که آنها فکر می کنند ممکن است شوخی هایی که در این فیلم دیده اند را جای دیگر نبینند؛پس نهایت استفاده را می برند. آن دسته از سازندگان و متولیان سینما هم که تنها به فکر سودآوری هستند خیلی به این قضایا توجه نمیکنند. در نتیجه فیلم هایی را می بینید که شوخی های اینچنینی جای خلق موقعیتهای کمیک در ژانر کمدی را می گیرند و گاهی آنقدر در سکانس ها فراگیر می شود تا کار را از رمق نیندازد.
در طول این سالها چند فیلم کمدی را میشناسید که به قیمت خنداندن مخاطبش تن به لودگی و هرزگی نداده باشد؟امروز جدا از منتقدان،بسیاری از مردم انتقاد کرده اند که نمی توانند فیلم را با خانواده ببینند اما کم کم سلیقه آنها هم به این شوخی ها عادت می کند.نتیجه چیست؟همین مردم چند سال بعد کمدی که چنین شوخی هایی ندارد، اصلا نمی بینند و این غم انگیز است...».
حامد عنقا نیز با اشاره به اینکه این جنس شوخیها حتی میان آثار شبکه نمایش خانگی نیز رو به عادی شدن است، اظهار می کند :«من موافق این شوخیها نیستم اما این طور فکر نکنیم که اگر مردم «هزارپا» را دیدند، پس ذائقه فرهنگی شان دگرگون شده است؛کاش زاویه تحلیل خود را درست کنیم.کما اینکه این جنس شوخی ها در آثار دیگر نیز کم نیستند،برای مثال سریال «ممنوعه» که از این نظر بسیار بغرنج تر از امثال هزارپاست.
ضمن اینکه کارگردان این سریال با توهین به مخاطبش عنوان می کند که من این سریال را برای آنهایی که مصرف کننده شیشه هستند، ساختهام،یا اینکه این قصه درپایان می خواهد نشان بدهد که بد بودن عاقبت ندارد!تمام فیلم های مستهجن +18 قرمز وآبی در سراسر دنیا هم دقیقا همین قصد را دارند.پس این توضیح نیست که توجیه و راه فرار است!اما نکته اینجا است که چرا مردم از این سریال هم استقبال می کنند؟!سرگرمی!واقعا مردم آنقدرها هم پیچیده نیستند».
برندی به نام عطاران
در سراسر دنیا ، هر فیلم کمدی یک داستان منحصر به فرد دارد که مخاطب را گاهی در مواجهه با چنین داستان هایی متعجب میکند. این فیلمها با هزینه های خیلی بالایی نیز ساخته نمی شوند اما یک ایده داستانی یونیک و منحصر به فرد دارند. دارای کاراکترهای متفاوتند و در دنیایی متفاوت از یکدیگر خلق شده اند. اما کافی است مقداری خلاقیت در یک فیلم ایرانی رخ دهد تا کپیکاریهای تم داستانی اتفاق بیفتد.مگر یک رضا عطاران در بستر انقلاب،تغییرات جامعه و تضاد او با این فضا چقدر پتانسیل دارد که چند سال است ما فقط چنین چیزی میبینیم؟!
مگر جواد عزتی به عنوان یک پخمه در کنار یک پارتنر داناتر چقدر ظرفیت دارد که مدتهاست درحال تماشای آن هستیم ؟! تا کی می شود داستان دختر پولدار و پسر فقیر و برعکس آن را به اشکال مختلف چرخاند و به خورد تماشاگر داد؟!این روزها دیگر خبری از فیلمساز مولف نیست،کسی که جهان و فردیت خاص خودش را داشته باشد.
کارگردان فیلم های «مرداد»و«در وجه حامل»درخصوص عدم انفعال در محتوای آثار سینمایی و پیروی از فرمول های تکراری تصریح می کند:«یکی از معضلاتی که سینمای ایران امروز گریبان گیر آن است، عدم خلاقیت و ریسکپذیری است. متاسفانه ما در سینمای ایران دایم در حال رونویسی از هم هستیم.به این صورت که اگر یک فیلم با یک روند و در یک فضا موفق شود،اکثر کارگردان ها را به آن سمت سوق می دهد، بدون آنکه خلاقیتی در کار باشد . این موضوع در مورد برخی بازیگران هم صدق می کند،در نتیجه یک یا چند اسم تکراری را دایم بر سر در سینماها میبینیم.
یک فرمول دیگر نیز که همیشه در حال تکرار است ، استفاده از دو بازیگر در خارج از کشور به همراه یک زن خارجی است که خیلی هم ملزم به رعایت حجاب نیست.در این میان گاهی وضع به حدی بغرنج می شود که کارگردان ها حاضر نیستند حتی ترکیب بازیگران را تغییر دهند.یعنی شما چند فیلم می بینید با یک فضا و یک گروه. اینطور بگویم که وقتی به دنبال سودآوری باشید،حاضر به ریسک نیستید و ترجیح می دهید از راه آماده و جواب داده بگذرید تا راهی که آن را نمی شناسید.این راه آماده اگرچه ممکن است تضمینی برای فروش باشد اما دیگر چه انتظاری می توان داشت که در این صنف دگرگونی و تغییر خاصی اتفاق بیفتد؟»
بازی دستها پشت پرده سینماها
بهمن کامیار که دو فیلم «مرداد» و «در وجه حامل» را همزمان با «هزارپا» بر پرده داشت،با اشاره به عدم نظارت قانونی به عملکرد برخی سینمادارها می گوید:«در ایران سینمادار از فرصتی برخوردار است که به راحتی می تواند فیلم هایی که مجاور آثاری همچون «هزارپا» هستند را زیر پا له کند و هیچ الزام و نظارت قانونی به عملکرد آن ها وجود ندارد.یعنی به هر تعداد که دوست داشته باشد به یک فیلم خاصی سانس می دهند و به همان تعداد هم از سانس فیلم های دیگر کسر می کند.
این قضیه تا حدی پیش رفت که فیلم «مرداد» تا هفته سوم اکرانش تنها در چهار سالن سینما در سراسر کشور نمایش داده می شد و در سینمایی مثل آزادی و کوروش تنها در یک سانس بر پرده بود.شما بهترین فیلم را هم در این شرایط و در ساعت ده صبح بر پرده ببرید، چه کسی تماشا می کند؟ بنابراین اگر «هزارپا» به همچنین فروشی دست پیدا کرد که البته نوش جانش،به این دلایل هم بود.من با توجه به وضعیت سینماهای ایران این را می گویم که هیچ فیلمی در شرایط عادی و برابر و با تکیه به آیین نامه ها و قوانین هرگز به همچین فروشی نخواهد رسید. مگر اینکه شما آییننامه ها را زیر پا بگذارید. آن اراده ای که پشت این فیلم بود این کار را نه تنها با فیلم ما که با بسیاری از آثار و حتی آثار کمدی هم کرد.
وی در خصوص وضعیت نابرابر فروش بلیت ها ادامه می دهد:«سانسی که برای فیلم ما در سینما تیکت باز می شد تا ساعت ها قبل از شروع فیلم غیر فعال بود و دو ساعت مانده به اکران فیلم تازه سایت را باز می کردند.به افرادی هم که بلیت «مرداد» را می خواستند، می گفتند که پر شده است اما شما در همین سانس می توانید فیلم «هزارپا» را ببینید.بعد شما سالن های سینما را میدیدی که پر از تماشاگر است اما برای فیلم«هزارپا».این وضعیت بلیتفروشی بود.من از تمام گفته هایم مدارک و مستنداتی دارم که به کمیته انضباطی اکران ارائه کرده ام.
فقط میخواهم بگویم پر فروش بودن برخی فیلم ها تنها به دلیل کمدی بودن،سرگرم کننده بودن و جذاب بودن آن نیست بلکه گاهی در کنار تمام این مسائل به اقدامات و اعمال خلاف قانون هم دست زده می شود.
آیین نامه های موجود هم که ضمانت اجرایی محکمی ندارند، علنا دردی را دوا نخواهند کرد.یک مثال دیگر می زنم.بعد از عاشورا و در روز دوم مهر،سینماها باز شدند و بسیاری از آنها اکران فیلم های کمدی را از سر گرفتند در حالی که طبق آیین نامه شورای صنفی نمایش، تا هفت روز بعد از عاشورا این کار ممنوع بود.در نهایت چه برخوردی با متخلفان صورت گرفت؟هیچ!یک سینما دار اگر احساس امنیت و مصونیت نکند هیچگاه تخلف نمی کند.چرا می کند؟چون می داند که احتمالا هیچ برخوردی با او صورت نخواهد گرفت،پس او هم تلاش می کند که با زیر پا گذاشتن حقوق بسیاری از فیلم ها ، سود خود را به جیب بزند».
پیرو این دو اظهار از دو دیدگاه متفاوت باید گفت که وقتی تراژدی به نهایت می رسد تازه کمدی آغاز می شود. کمدی اگر نه سخت ترین یکی از دشوارترین ژانرهای هنری است.اگر در ادبیات شکسپیر و در سینما چارلی چاپلین را به خاطر آوریم،ترکیب معرکه کمدی و تراژدی را به صورت اصیل در آثار این هنرمندان خواهیم دید.چاپلین جایی گفته بود ۴۰ سال مردم را خنداندم در حالی که از درون می گریستم.در نهایت باید نگران این وضعیت بود. چرا که تنها عنصر «فروش» برخی آثار سطحی و بی رمق،کمکم ضمانتی خواهد شد برای بقا و تداوم آن ها.