اصغر نقی زاده را سینمادوستان با نقشهایی که در آثار جنگی، چون «مهاجر»، «دیده بان»، «آژانس شیشه ای»، «از کرخه تا راین» میشناسند. وقتی پای صحبتهای این بازیگر پیشکسوت بنشینی حرفهای زیادی برای گفتن دارد مثلا از چگونگی آشنایی با ابراهیم حاتمی کیا و همکاری با او میگوید و اینکه چطور تجربیات او از جنگ در فیلمهای حاتمی کیا استفاده شده است.
اصغر نقی زاده از این موضوع گلهمند است که در سینمای ایران اگر بازیگر در یک نقش خوب بازی کند دیگر نمیتواند از پیشنهادهای مشابه آن خلاص شود و همین مساله سبب شده است تا ۵ سال گذشته بیکار باشد.
وی با اشاره به اینکه سالها در جبهه حضور داشته است، میگوید بسیاری از عملیاتهای مهم جنگ تحمیلی هنوز در سینمای ایران به تصویر کشیده نشده است و هیچ کس به سراغ آنها نمیرود. نقی زاده همچنین درباره واکنش رزمندگان به فیلمهای جنگی اشاره کرده و توضیح میدهد که بسیاری از دوستان رزمنده اش به این آثار میخندند و میگویند واقعیت جنگ این نبود.
گفتگوی ما اصغر نقی زاده بازیگر فیلمهای جنگی را میخوانید:
*شما سینما را با «توبه نصوح» آغاز کردید. چطور شد که با ابراهیم حاتمی کیا آشنا شده و در فیلم سینمایی «مهاجر» بازی کردید؟
-از ابتدای فعالیت حوزه هنری من در آنجا حضور داشتم، ولی بعد از مدتی به وزارت آموزش و پرورش رفتم که در آنجا هم ارتباطم با حوزه هنری و فعالان این حوزه قطع نشد. سال ۶۸ به دفتر تولید حوزه هنری رفته بودم که ابراهیم حاتمی کیا را دیدم و او از من خواست در فیلمی به نام «مهاجر» نقش کوتاه یک رزمنده به نام علی را بازی کنم که تیر میخورد، من نیز بازی در این فیلم را پذیرفتم. برای فیلمبرداری «مهاجر» به بندرانزلی سفر کردیم و در آن سفر بود که من خاطرات خود را از جنگ برای ابراهیم حاتمی کیا تعریف کردم و وی «اصغر سینمای جنگ» را براساس خاطرات من نوشت و حتی نقش من در «مهاجر» بیشتر شد.
برای فیلمبرداری «مهاجر» به بندرانزلی سفر کردیم و در آن سفر بود که من خاطرات خود را از جنگ برای ابراهیم حاتمی کیا تعریف کردم و وی «اصغر سینمای جنگ» را براساس خاطرات من نوشت
خوشبختانه این اثر سینمایی آن سال در جشنواره فیلم فجر توانست سیمرغ بهترین فیلم را دریافت کند. همان سال داریوش مهرجویی سیمرغ بهترین کارگردانی را برای فیلم «هامون» دریافت کرد.
بعد از «مهاجر» به عنوان بازیگر در فیلمهای جنگی جا افتادم که این موضوع البته مشکلاتی را هم در پی دارد، زیرا وقتی در سینمای ایران در یک نقش جا میافتید، بیرون آمدن از آن نقش با کرام الکاتبین است. مثلا من هرچند نقشهای غیرجنگی خوبی هم بازی کرده ام، اما سینمای ایران من را با سینمای جنگ میشناسند.
*یعنی به شما فقط پیشنهاد بازی در آثار جنگی میشود؟
-بازیگران مانند دختر دم بخت میمانند که باید به خواستگاریشان بروند. وقتی من ۷ فیلم جنگی برای ابراهیم حاتمی کیا بازی کردم و این مدل از نقش در ذهن سینماگران و مخاطب میماند و رسانهها نیز به این مساله دامن زدند. چنین اتفاقی دو وجه مثبت و منفی داشت؛ اول اینکه خدا را شکر که توانستم یاد رزمندهها را زنده نگه دارم، اما ایراد آن این بود که دیگر نقش غیرجنگی به من نمیدهند و نزدیک به ۵ سال است که در هیچ فیلمی بازی نکرده ام. یعنی آخرین فیلمی که بازی کردم «معراجی ها» به کارگردانی مسعود ده نمکی بود و امسال بعد از ۵ سال دوباره مسعود ده نمکی از من خواست نقش یک رییس زندان در فیلم «زندانی ها» را بازی کنم.
متاسفانه سینمای ایران اجازه تجربه نقشهای دیگر را به من و بازیگرانی مانند من نمیدهند به همین دلیل اکثر بازیگران این نوع از سینما بیکار هستند.
*با توجه به حضورتان در جنگ، تا چه اندازه از خاطرات و تجربه هایتان در فیلمهایی که بازی کردید استفاده کرده اید و کدام یک از نقشها به شما بیشتر نزدیک بوده است؟
-در فیلم سینمایی «آژانس شیشه ای» به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا نقش خودم را بازی کردم و از بخشی از تجربیات شخصی خودم برای این فیلم استفاده کردم. در «از کرخه تا راین» نیز از بخشی از خاطراتم در عملیات «خیبر» استفاده کردم مثلا در سکانسی که میگویم «دلم میخواهد در رکابت باشم، بهم بگی بخون، میخونم» یک تجربه شخصی بود. البته تاکید میکنم اختیار فیلم دست کارگردان است و گاهی پیشنهادهایی را به کارگردان میدادم که در صورت تمایل این پیشنهاد را میپذیرفت.
با توجه به اینکه من رزمندهها را از نزدیک دیده بودم، توانستم نقشهای خود را برای مخاطب به صورت باورپذیرتری بازی کنم که البته این تلاشها هیچگاه از سوی جشنواره فجر دیده نشد
با توجه به اینکه من رزمندهها را از نزدیک دیده بودم، توانستم نقشهای خود را برای مخاطب به صورت باورپذیرتری بازی کنم که البته این تلاشها هیچگاه از سوی جشنواره فجر دیده نشد.
*در بین آثاری که تا امروز بازی کرده اید، سکانسی بوده است که به واقعیتی که در جنگ تجربه کردید، نزدیک باشد؟
-تاثیرگذارترین خاطرات جنگ، بخش خداحافظیها قبل از عملیاتها بود که هیچگاه از خاطر من نمیرود. از میان فیلمهایی که بازی کردم نیز برخی از سکانسهای «از کرخه تا راین» بسیار واقعی بود.
*شما در جنگ تجربه عکاسی داشتید، چه چیز باعث شد تا به این سمت بروید؟
-زمان فعالیتم در آموزش و پرورش در دورههای سمعی و بصری این وزارتخانه که شامل کلاسهای عکاسی و فیلمبرداری بود شرکت کردم. همین مساله سبب شد تا در جنگ به عنوان عکاس جنگی حضور داشته باشم و با رزمندگان زندگی کنم. افرادی مانند من در جنگ به نوعی پیاده نظامهایی بودند که به جای نارنجک یا تفنگ، دوربین روی دوششان بود.
*با توجه به حضوری که در جنگ داشتید و فعالیتهای سینمایی که داشتید، فکر میکنید چقدر از ظرفیتهای این اتفاق در سینما روایت نشده است؟
-در هشت سال جنگ، عملیاتهای بسیاری انجام شد که از این میان تعداد کمی در سینمای ایران به تصویر کشیده شده است. از میان این عملیاتها چند بار به «کربلای ۵» اشاره شده است، اما تا به حال ندیده ام به عملیاتهای مهمی مانند «خیبر»، «بیت المقدس» و یا «فتح المبین» اشاره شود و یا فیلمی از آنها ساخته شود.
فرق ما با آمریکاییها این است که آنها ۸۰ سال است از جنگ جهانی دوم بهره برداری هنری میکنند و فیلمهای جنگی میسازند، اما ما میگوییم بس است دیگر، جنگ سالها است تمام شده و نیازی به تولید فیلم در این زمینه نیست. متاسفانه اینجا همه چیز سلیقه محور است و هر کس در راس امور قرار میگیرد تصمیمات سلیقهای میگیرد.
*از بین کارهایی که تا امروز انجام دادید کدام فیلم و یا نقش را بیشتر دوست داشتید؟
-هیچ وقت به این مساله فکر نکرده ام که کدام کار را بیشتر دوست دارم. تا امروز ۷۰ فیلم بازی کرده ام و هیچ وقت به این فکر نکرده ام که از کدام یک از این آثار بیشتر لذت بردم. البته دیگران نظرات مختلفی دارند به عنوان مثال راننده کامیونها «خوش رکاب» به کارگردانی علی شاه حاتمی را خیلی دوست دارند. بعضی از افراد سریال «وضعیت سفید» به کارگردانی حمید نعمت الله را دوست دارند، اما نظر شخصی من این است که بهترین فیلم ابراهیم حاتمی کیا «دیده بان» است و آن را بسیار دوست دارم یا بهترین فیلم بهرام بیضایی را «رگبار» میدانم، اینها همه نظر شخصی افراد است، اما اینکه خودم کدام نقشم را بیشتر دوست دارم، هیچگاه به این مساله فکر نکرده ام.
*دوستان رزمنده تان چه نظری درباره فیلمهای جنگی ایرانی دارند؟
-اکثر دوستان رزمنده من پیر شده اند. برخی از این دوستان زمانی که فیلم جنگی میبینند میخندند و میگویند کجای جبهه اینطور بوده است، برخی نیز از نگاه قصه پردازی از این آثار سینمایی خوششان میآید، اما واقعیت این است که سینما نمیتواند تمام واقعیتهای جنگ را به تصویر کشد. به خاطر دارم در دوران جنگ فیلمهایی را با آپارات برای رزمندهها به نمایش میگذاشتم در یکی از این فیلمها قهرمان داستان با دستهای خود مینها را به اطراف پرت میکرد. وقتی رزمندهها این سکانسها را دیدند به فیلم میخندیدند و این سکانس را مسخره میکردند.
*چند فیلم در آن زمان برای رزمندهها نمایش دادید؟
-دقیق به خاطر ندارم، اما تعداد این آثار زیاد بود. اکثر فیلمهایی را که در سالهای ۶۰ تا ۶۵ تولید شده بود برای رزمندهها نمایش میدادم.
*از یک جایی به بعد دیگر در فیلمهای ابراهیم حاتمی کیا بازی نکردید. خودتان نخواستید و یا شرایط آن فراهم نشد؟
-نه اینگونه نبود که نخواهیم با هم کار کنیم و بیشتر به دلیل شرایط بود مثلا من سر یک پروژه دیگری بودم و نتوانستم حاتمی کیا را همراهی کنم. به عنوان مثال در سال ۱۳۷۶ بعد از فیلم «آژانس شیشه ای»، سر کار «مردی از جنس بلور» به کارگردانی سعید سهیلی بودم و حاتمی کیا پروژه «موج مرده» را کار میکرد و نتوانستیم با هم کار کنیم. حاتمی کیا به عنوان کارگردان هر چند سال یک فیلم کار میکرد و من به عنوان یک بازیگر نمیتوانستم منتظر بمانم که آیا وی من را برای فیلم خود انتخاب میکند یا خیر.
در سینما یک دهه طول میکشد تا بازیگر را بشناسند، دهه دوم به بازیگر کارهای زیادی پیشنهاد میشود، دهه سوم که من در حال حاضر در آن قرار دارم نقش کوتاه به بازیگر پیشنهاد میشود که چندان نقشهای خوبی نیست. دهه چهارم کاری نیز بازیگر تبدیل به استاد میشود، یک عصا دستت میدهند و در مراسمها دعوت میشوید.
*تصمیم ندارید خاطرات خود در جنگ را بنویسید؟
-من نویسندگی بلد نیستم، اما یک بار کل خاطراتم را در حوزه هنری گفتم که نزدیک به ۸ نوار شد که در نهایت گفتند همه این خاطرات غیرقابل پخش است. تنها بخشی از خاطراتم که برای ابراهیم حاتمی کیا تعریف کردم تبدیل به فیلم شد.
*قبلا گفته بودید که در جنگ از هر کسی عکس میگرفتید شهید میشد. داستان دوربین و شهدا چیست؟
-یک دوربین داشتم که از هر کسی در جنگ عکس میگرفتم شهید میشد، الان هم هرجا میروم خاطره میگویم کل مسئولانش تغییر میکنند. به خاطر دارم یک سفر به بجنورد رفتم و با آقای فانی وزیر وقت آموزش و پرورش دیدار کردم که بعد از مدتی او را برکنار کردند.
به خاطر دارم شهید صبوری مسئول ترابری لشگر ۲۷ محمد رسول الله، شب قبل از یکی از عملیاتها از من خواست که یک عکس از وی بگیرم من هم گفتم یک عکس حجلهای از تو میگیرم، فردا صبح ایشان شهید شد. آن دوران دوربین و عکس گرفتن من تبدیل به یک شوخی شده بود.