شاید جذابترین خبرِ این روزها در حوزه موسیقی، انتشار آلبوم «ابراهیم» باشد، آلبومی که تمام اشعارش برگرفته از کتاب «منجنیق»، مجموعه غزلهای حسین صفا است.
چاوشی به عنوان خوانندهای هوشمند با شناخت از شعر و دلبستگیاش به آثارِ کلاسیک ادبی، به درستی متوجه تاثیر کلام حسین صفا و خاص بودن ترکیبی که موسیقی و صدای او در گرهخوردن با اشعار حسین صفا ایجاد میکند، شده است . او در «ابراهیم» قدم را فراتر گذاشته و به سراغ غزلهای مدرن این شاعر معاصر رفته است.
جای تامل دارد که اشعاری که پیش از این آلبوم، در کتاب «منجنیق» بی هیچ مسئلهای چاپ شدهاند، با توجه به اینکه کتاب با مداقه بیشتر خوانده میشود، چطور در قطعه موسیقی (با وجود عواملی جز کلمه و عدم تمرکز کافی مخاطب) مورد حساسیت ممیز قرار میگیرد؟ آیا دلیل این حساسیت، دست دادن بهانهای برای جلوگیری از دیدهشدن و خواندهشدنِ محتوایی با چنین ویژگیهایی نیست؟
در شرایطی هستیم که تیراژ کتاب به ویژه کتاب شعر در سالهای اخیر به ۴۰۰ الی ۵۰۰ نسخه در هر چاپ رسیده است، در صورتی که قیمت کتاب تقریبا چندبرابر شده است. بارها از اخبار میشنویم که آمار مطالعه در کشور رو به کاهش است. محتوای کیفی آثار به شدت نزول کرده است تا جایی که مخاطب ِ عام به چنان بحرانی در تشخیص رسیده که مبتذل ترین محتوا را به عنوان شعر می پذیرد و مصرف میکند. دور از انتظار نیست که مدیریتی که شرایط فرهنگ و هنر را به این نقطه رسانده است، امروز سد راهِ آلبومی شود که مخاطب را به شکلی از شعر پیوند میزند که با دقت و تعمق در آن، شاید بتواند راه گمشدهاش در درک آثارِ ادبی را بازیابد.
پیش از این به برخی ویژگیهای غزل حسین صفا در نوشتاری تحت عنوان «غزل غریب بعد از غریب غزل» اشاره کردهام.
حسین صفا با تاکید بر توسعه در شکل ظاهریِ غزل، نشان داده است که دستبردن در ساختمان غزل با پایبندی به اصول کلیِ شکلِ آن (تساوی مصاریع- وزن عروضی- ردیف و قافیه) نه تنها امکان پذیر است بلکه میتواند عرصهای باشد برای برای ارتباط بیشتر و عمیقتر با ادبیات متجدد.
توسعه در ساختار قالب، تکنیک، ترکیبسازی و لحنسازیای که صفا در ارتباط با ادبیات معاصر به آن رسیده است، روح تازهای به غزل داده است.
گذشته از ویژگیهای فنیِ غزلهای صفا، اشعار استفاده شده در آلبوم ابراهیم دارای موضوعات و تاویلهایی هستند که با آنچه امروز توسط دیگران خوانده و شنیده میشود، تفاوتِسطح معناداری دارد.
دوستی و همکاری دو پدیده در موسیقی پاپ و شعر معاصر، اتفاقی نادر است که نه تنها میتواند مولّدِ آثاری ماندگار و فراگیر در پیوند موسیقی و ادبیات باشد، بلکه میتواند عاملی باشد برای ایجاد گفتمان بین اقشار ادبی و هنری ِ مختلف که متاسفانه عدم وجود روحیه و ظرفیت لازم در جامعه فرهنگی و هنری ما منجر به نادیده گرفتهشدن این اتفاق و از دست دادن این فرصت خواهد شد.
زبان حسین صفا همان مدینه فاضلهای است که در آن، واژه «رژ و سرنگ» کنار «خیام و مولوی» مینشینند و طوری در هم تنیده میشوند که نه تنها ذرهای از ابتذال در خود ندارند بلکه با حذف هرکدام از آنها، آن دیگری ابتر و ناقص میماند و از طرفی در ترکیب و حضور این واژهها جهانی بازنمایی میشود که شبیه دنیای شطح و کشف و شهود عرفاست. عارفانی که تجربه و دغدغه زندگی در دنیای مدرن دارند.
قطعا اولین و طبیعیترین خواست یک نویسنده، مطالعه اثر مکتوبش است، چرا که شعر به عنوان یک هنرِ کلامی، برای رسا بودن، هر چه از عوامل دیگر (موسیقی یا جلوه های بصری ) فاصله بگیرد بیشتر به شخصیت حقیقی خود نزدیک میشود و مخاطب ِ فهیم بایست حتی بعد از برخورد با شعر در متن ِ سایر ژانرهای هنری به سمت بهرهبردن از شکل بی پیرایهتر شعر حرکت کند.
ناگفته نماند در شرایطی که طرفداران محسن چاوشی که از اقشار مختلف مردماند نسبت به حواشی انتشار آلبوم واکنش نشان میدهند و روزنامهها دائم این خبرها را دنبال میکنند، جامعه ادبی که قاعدتا بایست از ارزش «منجنیق» و نیاز ادبیات به آن دفاع و صحبت کند، نه تنها نسبت به مغفول ماندن جایگاه اثر صفا واکنشی نقادانه و معترضانه نشان نمیدهد بلکه سکوت میکند تا عمق فقر فرهنگی در چنین روزهایی نمود بیشتری داشته باشد.
آلبوم «ابراهیم» که با توجه به فروش بیسابقه اینترنتی خود در اولین روزهای انتشار به وضوح مورد توجه قرار گرفتهاست، چیزی نیست جز «جیغ ِ منجنیق»؛ منجنیقی که حسین صفا با خون دل و عرقریزیِ روح برپا کرده است اما از جانب آنهایی که نباید، بیمهری میبیند. بی مهریای که بیش از هر چیز روح فرهنگ را کدر خواهد کرد.