به گزارش مهر، یکی از نکات جالب توجه سریال "شیدایی" حضور آرش مجیدی و میلیشیا مهدینژاد در نقش یحیی و سارا بود؛ زن و شوهری که برای داشتن شیدا تقلا میکردند. این زوج هنرمند نخستینبار است که با یکدیگر همبازی میشوند. مجیدی را آخرینبار در سریال به یاد ماندنی و موفق "ارمغان تاریکی" دیدیم و مهدینژاد را هم با "جراحت" دیگر ساخته محمدمهدی عسگرپور به یاد میآوریم.

مهدی‌نژاد و مجیدی با حضور در خبرگزاری مهر، از حضور مشترک در این سریال و نکات خواندنی دیگری گفتند که در ادامه حرف‌هایشان را می‌خوانید:



پیش از " شیدایی " هم به شما پیشنهاد شده بود با هم بازی کنید؟

میلیشیا مهدی‌نژاد: نه!

آرش مجیدی: من هم چیزی یادم نمی‌آید.

*خب این اتفاق چطور افتاد؟

مجیدی: مثل کارهای دیگر. اول با خانم مهدی‌نژاد تماس گرفتند دو روز بعد هم به من زنگ زدند. اول خانم مهدی‌نژاد توافق کرد و یک هفته بعد من به توافق رسیدم.

*یعنی آنها از اول در نظر داشتند که شما به صورت زوج بازی کنید؟

مهدی‌نژاد: نه ما هر کدام جدا برای کار رفتیم. من در سریال " جراحت " قبلا با محمدمهدی عسگرپور کار کرده بودم و با سعید نعمت‌الله نیز در همان کار آشنا شدم. برای این سریال هم تماس گرفتند تا برای صحبت بروم. حرف زدیم و آمدم خانه برای آرش تعریف کردم و بعد دیدم که به طور اتفاقی با او هم تماس گرفتند.

*یکی دو نفر از بازیگران " شیدایی " می‌گفتند نعمت‌الله نقش‌ها را از اول برای آنها نوشته است. درباره شما هم همین اتفاق افتاد؟

مهدی‌نژاد: زمانی که ما برای عقد قرارداد رفتیم، متن هنوز کامل نشده بود و انتهای قسمت هشتم بود که ما وارد داستان می‌شدیم و می‌دانستیم از آن به بعد قرار است حضور داشته باشیم.

*پس به گروه اعتماد کردید؟

مهدی‌نژاد: اصلا جای بحثی نبود کار با نعمت‌الله و عسگرپور…

مجیدی: من فکر می‌کنم " شیدایی " پنجمین کارم با سعید(نعمت‌الله) بود. به نظرم او جامعه را می‌شناسد و قصه‌پرداز خوبی است. نعمت‌الله قصه‌های پرو پیمانی دارد که در قسمت‌های آن خبری از آب بستن نیست! حادثه پشت حادثه است که مخاطب را نگه می‌دارد. این به آن معنا نیست که مخاطب را با هر قیمتی حفظ کند؛ بلکه با اتفاقات جذابی که از متن همین جامعه برخواسته‌اند تعلیق ایجاد می‌کند. من این را در تمام کارهای او دیده‌ام. این نقش هم از این جهت که نعمت‌الله آن را می‌نوشت برایم جذاب بود. یعنی می‌دانستم حتی اگر یک سکانس باشد، آنقدر جای کار و پرداخت دارد که برای من بازیگر جذاب خواهد بود.

*یکی دیگر از ویژگی‌های این نویسنده حضور او سر صحنه است. این ماجرا به کار کمک می‌کرد یا مثل این بود که دو کارگردان سر صحنه حاضر شده‌اند. این حضور قطعا به نویسنده برای دریافت حس و حال و انرژی و نوشتن قصه‌های بعدی موثر است برای شما بازیگران هم تاثیر مثبت داشت؟

مهدی‌نژاد: این ناشی از وسواس نعمت‌الله است که به نظرم بسیار قابل احترام است. وقتی شما بچه کوچکی دارید همه جا پا به پای او می‌روید تا او را به ثمر برسانید. متنی که آقای نعمت‌الله می‌نویسند هم مثل بچه کوچکی است. او برای درست اجرا شدن متن با عوامل همکاری می‌کند، با بازیگر حرف می‌زند و درباره نظرات دیگران با آنها به توافق می‌رسد. این وسواس خیلی خوب است و اگر همه ما بتوانیم در کارهایمان اینطور وسواس داشته باشیم، فکر نمی‌کنم هیچوقت مشکل داشته باشیم.

مجیدی: اتفاق خوبی که درباره سعید افتاده و کم‌نظیر و چه بسا بی‌نظیر است همین سنگ تمام گذاشتن او است که حتی زمان تدوین هم حاضر می‌شود و سعی می‌کند نوشته‌اش به نحو احسن به تصویر تبدیل شود. این کار در اشتراک عمل با کارگردان شکل می‌گیرد و امر خودسرانه‌ای نیست.

به ویژه در سریال‌هایی که متن کامل نوشته نشده، حضور نویسنده یک ضرورت است. چرا که شاید وقتی من بازیگر سر صحنه تصویربرداری قسمت پانزدهم یک سریال ۳۰ قسمتی باشم و ندانم چه اتفاقاتی خواهد افتاد اما نویسنده نسبت به تمام شخصیت‌ها و ارتباط آنها با یکدیگر اشراف کامل دارد و می‌تواند مکمل ذهن من نسبت به اتفاقات باشد. خوشبختانه گاهی هم پیش آمده که با وجود اختلاف نظر او حرف من را پذیرفته و سعی کرده به یک نقطه نظر مشترک برسیم. سعید دولتخانی و علی‌ طالب‌آبادی هم نویسنده‌های دیگری هستند که سعی می‌کنند این وسواس را داشته باشند.

مهدی‌نژاد: خوبی نعمت‌الله این است که داستانش را فدای هیچ چیزی نمی‌کند. امکان ندارد که از او بخواهیم نقشی پررنگ‌تر شود و دخل و تصرفی در داستان به وجود بیاورد. این یک نکته مثبت است.

مجیدی: البته گاهی می‌شود که با یکدیگر به یک تعامل مثبت می‌رسیم. مثلا سوال می‌کند که به نظر این شخصیت به کجا می‌رود؟ انگار می‌خواهد نظرسنجی کند و درباره یک شخصیت به جمع‌بندی برسد.

*قبول دارید در این کار بالاخره بخشی از زندگی واقعی خودتان را بازی کردید؟

مجیدی و مهدی‌نژاد: نه!

*چرا؟

مجیدی: ما زندگی خودمان را می‌کنیم اما در زندگی نه من یحیی هستم نه میلیشیا سارا است.

*یعنی هیچ چیز از زندگی‌تان وارد این شخصیت‌ها نشده؟

مجیدی: مهم‌ترین اتفاقش این است که ما اصلا بچه نداریم و در این قصه سر یک بچه می‌جنگیم! یحیی گل‌فروش است اما شغل من این نیست!

مهدی‌نژاد: سارا همیشه با خرید به خانه می‌آید اما خیلی کم پیش می‌آید برای من این اتفاق بیفتد.

مجیدی: زمانی که ما داریم بازی می‌کنیم زن و شوهر نیستیم. اگر بودیم می‌توانستیم برخی ممیزی‌های تلویزیون را به نفع درام نادیده بگیریم. در حالی که این عرف سیستم تلویزیون ما و ممیزی آن نیست. بنابراین ما سر صحنه فقط دو بازیگر هستیم.

*فارغ از بحثممیزی، این اتفاق به شما کمک نکرده است؟

مهدی‌نژاد: مسلما موثر است از این جهت که ما زمان آزادمان در خانه را با یکدیگر تمرین می‌کردیم. اما اگر زن و شوهر نبودیم تمرینمان فقط سر صحنه امکان‌پذیر بود. هیچ بازیگری نمی‌رود خانه آن یکی که برای سکانس فردا با هم تمرین کنند. ما در خانه این تمرین را داشتیم.

مجیدی: از طرفی سختی داشت به این خاطر که مثلا اگر قرار است من به عنوان یحیی با سارا دعوا کنم؛ اولا از این جهت که در زندگی واقعی‌مان خیلی به دعوا نمی‌رسیم و دوما اینکه اگر من ادای دعوا را دربیاورم او مرا می‌شناسد و لو می‌رود که دارم بازی می‌کنم، پس تلاش ما برای واقعی‌تر درآوردن صحنه‌ها بیشتر می‌شد.

*البته شما در این نقش لطافت نقشتان در " ارمغان تاریکی " را به همراه دارید.

مجیدی: اگر به لطافت باشد که شخصیت نوری در " من یک مستاجرم " از همه لطیف‌تر بود و بعد از آن هم سریال طنز زیاد به من پیشنهاد شد.

*فارغ از متن سریال " شیدایی " ارزیابی‌تان از نقش‌هایی که برای بازیگران نوشته می‌شود چیست؟ اینکه بعد از موفقیت شخصیتی در یک سریال چقدر نقش تازه به بازیگر آن پیشنهاد می‌شود؟ همانطور که مسلما آقای مجیدی بعد از سرگرد صادقی سریال رستگاران احتمالاً ده‌ها پیشنهاد بازی نقش پلیس داشته‌… چقدر کارگردان‌های جسور هستند که فارغ از پیش‌زمینه‌ای که از بازیگران دارند آنها را برای نقش‌های تازه‌ای انتخاب می‌کنند؟

مهدی‌نژاد: یکی از مشکلات تلویزیون و سینمای ما همین است. کارگردان‌های ما اعتماد نمی‌کنند. مثلا اگر من در " قهوه تلخ " بازی می‌کردم مرا به‌عنوان یک بازیگر طنز می‌شناختند و هیچ وقت حاضر نبودند ایفای نقش جدی را به من بسپرند. این به نظرم اشتباه بزرگی است. بازیگری یعنی اینکه فرد هم بتواند مثبت بازی کند هم منفی هم طنز هم جدی. این اتفاق دقیقا برای آقای مجیدی هم افتاد و پیشنهادات زیادی برای بازی در نقش پلیس به او داده شد که در مقابلشان مقاومت کرد.

مجیدی: این به نظرم به بازیگر هم بستگی دارد. منِ نوعی سعی کرده‌ام یک نقش را تکرار نکنم و بی‌نهایت نقش پلیسی که بعد از رستگاران به من پیشنهاد شد را قبول نکنم! با خودم گفتم مگر اینکه یک تفاوت عجیبی داشته باشد و پلیسی با رنگ و لعاب دیگری را به من پیشنهاد دهند که بپذیرم. اما آن دوره این اتفاق نیفتاد و خود من هم وقتی تماس می‌گرفتند قبل از هر چیز می‌گفتم اگر متنتان پلیسی است نه!

برای من این اتفاق خیلی مهم است چرا که هنوز بازیگری برایم یک جور شعف و حظ می‌آورد و از آن لذت می‌برم و نمی‌خواهم به ورطه تکرار برسم. بنابراین تا جایی که چنبره اقتصادی زندگی دست و پای من را نبسته در کارهایم این تفاوت را لحاظ خواهم کرد. امری که مطمئنم به پخته شدن شخصیت و جنس بازی من منجر می‌شود.

برای همین وقتی بعد از " رستگاران "، بازی در سریال " ارمغان تاریکی " به من پیشنهاد شد لذت زیادی بردم. چرا که دیدم کارگردان اصلا توجهی نداشت که من پیش از این چه کارهایی بازی کردم. خوشبختانه جلیل سامان هر دو کار را هم دیده بود و نقش دیگری را به من پیشنهاد می‌داد. چرا که تفاوت این دو نقش را دیده و به ویژگی‌ها و ضعف و قوت‌های کار من پی برده بود.

* " ارمغان تاریکی " که یکی از بهترین سریال‌های سال‌های اخیر بود…

مجیدی: من واقعا این کار را دوست داشتم. من کارگردان به این معصومی و دقت نظر که همه توانش برای کارش باشد را ندیده بودم. سامان کارگردان بسیار با وسواس و فهیمی بود که از همه چیز در جهت پیشبرد کارش استفاده می‌کرد. خیلی قدرت می‌خواهد که تو نویسنده یک سریال باشی و یک جا احساس کنی فلان شخصیت به درد کارت نمی‌خورد و پاره کنی و دورش بیندازی. کمتر کسی این کار را می‌کند. به ویژه برخی از نویسنده‌ها که می‌گویند این آیه قرآن است نباید دست بزنید!

جلیل سامان کارگردانی که خودش هم می‌نویسد از این امر واهمه‌ای نداشت. به ویژه سر تدوین هستند بسیار کارگردانانی که دلشان نمی‌آید یک فریم دور بیندازند. اما او سر تدوین قلع و قمع می‌کرد و سکانس و پلان درمی‌آورد. این خیلی کار بزرگی است و برای کارگردان جسارت می‌خواهد.

همینطور جنگیدن این آدم برای صحنه که واقعا سال ۵۹ دربیاید. یکی از دلایلی که مردم این کار را دوست داشتند این بودند که فضا باورپذیر از آب درآمده بود.

*البته این سریال خیلی کم صحنه خارجی داشت.

مجیدی: تکنیکی در فیلمبرداری وجود دارد که از فیلمرو استفاده می‌کنند و کارمانت می‌گذارند؛ وسیله‌ای است که دوربین روی آن سوار شده و به ماشین وصل می‌شود تا یک توشات یا تک شات بگیرند. اتفاقی که در این نوع تصویربرداری می‌افتد این است که خیابان در پشت این صحنه دیده می‌شود.

جلیل سامان آنقدر در این زمینه دقت نظر داشت که برای صحنه‌هایی که تصاویر پشتی به صورت سریع و دور دیده می‌شود، شهرکی در بالای آتی‌ساز را پیدا کرد که آجرهای سه سانتی داشت تا سه دقیقه از کار را آنجا بگیریم. آنجا دکه روزنامه فروشی به سبک قدیم ساختیم، صف ۴۰،۵۰ نفری بنزین و نفت گذاشتیم. حجله شهید قرار دادیم. قرار شد ماشین قدیمی و دوچرخه در این خیابان عبور کند تا این سه دقیقه درست از آب دربیاید و تداعی‌گر آن سال‌ها برای مخاطب باشد.

اینکه من دست این کارگردان را می‌بوسم برای همین دقت نظر او است. در حالی که در کارهای دیگری که همزمان پخش می‌شد مثل " ستایش " که یکجورهایی توهین به شعور مخاطب بود، در سال ۵۹ پراید در صحنه دیده می‌شد. گاهی هم پیش می‌آید عوامل یک سریال صحنه‌های خارجی را در بیابان می‌گیرند و می‌گویند بیابان سال ۵۹ و ۹۰ که با هم فرقی ندارند!

جلیل سامان سر این ماجرا با تهیه‌کننده جنگ و دعوا داشت و البته من به تهیه‌کننده حق می‌دهم. دم او هم گرم که برای وسواس این کارگردان هزینه کرد.

*خب با تمام این تفاسیر بعد از اینکه کاری مثل " ارمغان تاریکی " در کارنامه شما قرار گرفت، انتخاب‌تان سخت‌تر شد؟ می‌خواهم بدانم در یحیی که از قسمت هشتم وارد کار می‌شود چه دیدید که ایفایش را پذیرفتید؟

مجیدی: واقعیت این است که من بازیگر نمی‌توانم صرف اینکه نقش یک خوبی بازی کردم دیگر تنها منتظر فرصتی برای بازی درکارهای فاخر باشم. این یک اشتباه است. من هنوز معتقدم در حال آزمون و خطا در بازیگری هستم و واقعیت دیگر اینکه مگر در یک سال چند مجموعه تلویزیونی فاخر ساخته می‌شود؟ در میان همین آثار من باید با چنگ و دندان سعی کنم برای نقش‌هایی که دوست دارم و من بازیگر را به چالش می‌کشد بجنگم و به دستشان بیاورم.

بله روزی که مرا برای یحیی خواستند، گفتند میدانیم تو "ارمغان تاریکی" را کار کردهای و میدانیم کارت خیلی خوب بود و این نقش شاید خیلی کوچک باشد... اما برای من حضور سعید نعمتالله که اتفاقات زیرپوست جامعه را میشناسد، ارائه همان سیناپس کافی بود. داستان "شیدایی" نمایی از زیرپوست جامعه بود. همان موقع به سعید هم گفتم که اگر یحیی ۳۰ سکانس در این قصه داشته باشد و سه تایش بهزعم من شاهکار باشد و باعث یک اتفاق شود، من با تمام وجود آن را میپذیرم. یحیی از جنس زندگی نوشته شده و قرار نیست درباره چیزی غلو بکند و آدمی اهل زندگی و روزمره و از جنس همین مردم است. تمام سعی من هم این بود که از هر اغراق و استفاده از المانهای تکراری درباره او کم کنم تا همان آدم عادی زندگی باشد. با تمام گوشت و پوست مردم همین جامعه باشد و او برای همین فرهنگ هم هست. او کسی است که در فرهنگ ایرانی حتما پشت خواهرش میایستد حتی اگر او به زعم دیگران بد باشد و حتی اگر پدرش به واسطه این خواهر مرده باشد...