بهاره میرزاآقا در مورد قطعاتی که در کنسرت 12 مرداد اجرا خواهد کرد، گفت: چون خانمها اجازه انتشار آنچه را میخوانند جز در قالب اجرای زنده در کنسرتهایشان برای خانمهای دیگر ندارند در نتیجه ساخت قطعات جدید برایشان بهصرفه نیست. شما تصور کنید که برای هر قطعه حداقل باید 10، 15 میلیون تومان خرج کنید و بعد فضایی برای تبلیغ در مورد آن یا انتشارش در اختیار ندارید و باید تا گرفتن نوبت اجرا برای خواندنش در کنسرت منتظر بمانید. پس وقتی این هزینه برنمیگردد، انجام دادنش از نظر اقتصادی درست نیست. گزینه بعدی خواندن قطعات نوستالژیک است که پیشتر توسط خواننده دیگری اجرا شده است. در این زمینه هم، شما با هر کیفیتی که بازخوانی را انجام دهید باز با خواننده اولیه مقایسه میشوید و بسیار خواهید شنید که خواننده اولیه آن تصنیف یا ترانه را بسیار بهتر از شمای نوعی اجرا کرده است و شما آن اثر را که کاری ماندگار بوده است، تکرار کردهاید. طبیعتا حساب خوانندگانی چون سرکار خانم سیمین غانم که خودشان صاحب ترانههای نوستالژیکی چون «گل گلدون» هستند و کارهای خودشان را میخوانند، از دیگران جداست.
این خواننده موسیقی سنتی و پاپ ادامه داد: در مورد ما که خوانندگان اینسوی انقلابیم اوضاع بسیار دشوارتر است، ما باید مخاطب را جذب کنیم بیآنکه اجازه داشته باشیم صدایمان را منتشر کنیم یا جایی را داشته باشیم که بتوانیم اعلام کنیم فلان ترانه جدید را خواندهایم. من اگر ترانهای جدید بخوانم، کجا بگذارمش؟! مخاطب از چه مسیر قانونی آن را بشنود که بعد ترغیب شود و به کنسرتم بیاید؟! چرا باید توقع داشته باشم که چشم و گوش بسته و بدون شنیدن هیچ نمونه کاری از من، بلیت بخرد و به سالن بیاید؟! تنها مُبَلِغهای ما اطرافیانمان و نزدیکانمان هستند، دوست، فامیل، آشنا و... که صدایمان را مستقیم میشنوند و بعد هم مخاطبینی که بلیت تالار وحدت یا فرهنگسرای نیاوران را، تنها سالنهایی که بانوان میتوانند در آنها روی صحنه بروند، میخرند و به سالن میآیند. برای من بسیار پیش آمده است که در پایان کنسرت تماشاگرانی با تعجب میپرسند تو تا به حال کجا بودی؟! من 20 سال است که دارم میخوانم ولی یکی، دو سال است که کمی دیده شدهام و در جواب تا به حال کجا بودی؟! چه میتوانم بگویم جز اینکه بودهام ولی فضایی نداشتهام که بتوانم صدایم را به گوش شما برسانم! من از 18، 19 سالگی میخوانم و الان 41 سالم است. در این سن باید بازنشسته میشدم ولی بعد از 9 یا 10 کنسرت تازه یک سال است که توانستهام در تالار وحدت روی صحنه بروم و آنهم به همت گروه خوبی بوده که در کنارم داشتهام.
میرزاآقا بار دیگر با بازگشت به این موضوع که چه قطعاتی را در کنسرت 12 مرداد خواهد خواند، گفت: ما چند قطعه را برای دریافت مجوز بازخوانی در کنسرتمان به شورای شعر دفتر موسیقی ارائه دادیم ولی گفتند این شورا دیگر اجازه بازخوانی نمیدهد. گفتند ظاهرا دیگر قرار است مجوز بازخوانی ندهند و شعرِ آهنگهای پاپ قدیمی را دیگر نمیشود بازخوانی کرد مگر قطعاتی که قبلا مجوز اجرایشان صادر شده باشد که در واقع میتوان در قالب تمدید کنسرتهای قبلی روی صحنه بردشان. پس ما ناچاریم کنسرتهای پیش رویمان را به اسم تمدید کنسرتهای قبلی اجرا کنیم.
او ادامه داد: این برای من غصهای بزرگ است. چندمین بار است که همین آهنگها را در کنسرتمان اجرا میکنیم و از خودم میپرسم اگر مجدد اینها را تکرار کنیم مخاطبمان دلسرد نمیشود و بازهم میآید؟! از آنسو اگر بخواهیم قطعه جدید بسازیم و قطعات جدیدِ ساختِ خودمان را بخوانیم و نوستالژیک نخوانیم باید کلی هزینه کنیم و بعد چیزی را که برای ساختنش هزینه کردهایم، کجا تبلیغ کنیم و چه کسی بشنود جز مخاطبی که برای تماشای کنسرتمان بلیت میخرد و به سالن میآید؟! پس چهکار کنیم؟ اصلا تلاش کنیم؟! موسیقی را بگذاریم کنار؟! ادامه دهیم؟! بخوانیم؟! نخوانیم؟! هزینه کنیم؟! نکنیم؟!
میرزاآقا تصریح کرد: من آنقدر بلاتکلیفم و آنقدر فکر و خیال در سرم هست که نمیدانم باید چه کار کنم. وقتی مجوز اجرای قطعات جدید برای بازخوانی نمیدهند باید همان قبلیها را تکرار کنیم و میشود کنسرت تکراری! جامعه هدف ما، جامعه مخاطبمان چند نفر است؟! روی چه درصدی از افراد جامعه میتوانیم به عنوان مخاطب حساب کنیم و اینها چند بار حاضرند یک چیز تکراری ببینند؟! آنهم در شرایطی که همه به دنبال چیزهای نو هستند. وقتی اجازه بازخوانی قطعات نوستالژیک را به ما نمیدهند مشکلاتمان را بسیار بیشتر از قبل میکنند. این قانون حتی اگر در مورد خوانندگان مرد هست نباید شامل حال خانمها بشود، چون خانمها نمیدانند اگر این کار را نکنند و به جایش قطعه جدید بسازند، کجا منتشرش کنند و کجا در معرض دید بگذارندش؟! برای مصوب کردن چنین قوانینی باید کمی بیشتر تامل کرد و جوانب مختلف ماجرا را دید. مگر اینکه نیتشان این باشد که خانمها را برای همیشه از عرصه موسیقی حذف کنند.