دومین قسمت ماه عسل ۹۷، در حالی روی آنتن رفت که علیخانی در همان ابتدا گفت: تیتراژ ابتدایی ماه عسل امسال را خیلی دوست دارم. حس و حال خوبی دارد و امیدوارم شما هم بپسندید.
او سپس به گفتگو با مهمانش نشست. غلامرضا محمدی؛ روستا زادهای که پدرش کشاورز بود و مادرش خانه دار. هر دو کم سواد و کم در آمد. غلامرضا، اما علاقهمند به درس و تحصیل بود. از آنجا که غلامرضا بعد از چند دختر به دنیا آمده بود، پدر به او علاقه و وابستگی زیادی داشت و دلش نمیخواست غلامرضا از پیش او برود.
علیخانی با شنیدن این حرفها گفت: این شرایط که شما برای ما گفتید، این سوال را ایجاد میکند که چه طور این پسربچه مهندس میشود؟
محمدی گفت: با تشویقها و دعای خیر مادرم بود که این اتفاق افتاد. من در شیراز دیپلم گرفتم و رشتهای که دوست داشتم در دانشگاه قبول نشدم. شنیده بودم که برای ادامه تحصیل خارج میروند، اما نمیدانستم خارج از کشور کجاست! من هم تصمیم گرفتم به خارج بروم. به تشویق مادرم از ایران رفتم. مادر و پدر هر آنچه داشتند فروختند و من ابتدا به سفارت آلمان رفتم. سفارت تعطیل بود و عدهای که آنجا بودند گفتند برویم سفارت آمریکا؛ با هم به سفارت آمریکا رفتیم؛ و من ویزا و پذیرش گرفتم؛ و با سه هزار دلار به آمریکا رفتم.
وی افزود: من از همان ابتدا که به آمریکا رفتم، کار کردم. با زندگی نساختم بلکه زندگی را ساختم. چهار سال برای لیسانس در آمریکا بودم. اما اتفاق تلخی برایم رقم خورد که خیلی ناراحتم کرد.
محمدی درباره این اتفاق تلخ توضیح داد: من یک و سال نیم در آمریکا نمیدانستم پدرم فوت کرده است. ارتباط تلفنی کمی با خانواده داشتم و نامه هم سه چهار ماه طول میکشید تا جوابش برسد. در این مدت به من میگفتند پدر به مسافرت رفته است. به خاطر وصیت پدرم به من چیزی نگفتند تا اینکه برای تحصیل در مقطع فوق لیسانس تصمیم گرفتم به ایران بیایم.
وی افزود: به شیراز آمدم و در فرودگاه پدر و مادرم به استقبال من نیامده بودند. در مسیر خانه احساس خلأ میکردم؛ تا وارد کوچه شدم قیافه مادرم را که دیدم کمرم شکست. فهمیدم که پدر نیست. پس از آن دوباره برگشتم خارج، اما دوام نیاوردم و به ایران آمدم. ازدواج کردم و همین جا کار کردم.
علیخانی درباره اینکه چگونه موفق و پولدار شدند، سوال کرد. او پاسخ داد: صادقانه پاسخ بدهم که من از همسرم خواستم حتی یک ریال از خانه پدرش به خانه من نیاورد. از روزی که وارد ایران شدم، سخت کار کردم. من شاید در ۲۴ ساعت چهار ساعت خوابیدم. در بیابانها کار کردم و در بدترین شرایط کاری حضور داشتم. عاشق راه سازی بودم و به عشق دوران کودکی ام رسیدم. من سه ماه سه ماه، خانه نمیآمدم و تلاش کردم فرزند خوبی برای مادرم و همسر خوبی هم باشم؛ اما در این کار سهل انگاری کردم. چون مدام کار کردم و تمام بار بزرگ شدن بچهها را به دوش همسرم گذاشتم. ایشان ایثار کردند که از یک خانواده مرفه به یک خانواده فقیر آمدند. صبوری کردند که ما موفق شدیم.
محمدی سپس، از نیت خیر پدرش گفت که حتی در فقر به دیگران کمک میکرد. او از ساخت روستا، مدرسه، مسجد، غسالخانه وخیریه در روستایش گفت.
او از بیماری سرطان مادرش گفت و اینکه میخواست کاری را در زمان حیات مادرش انجام دهد. از مادری که ۴۴ سال بعد از فوت پدرش با او زندگی کرد. هر کس تشویق به اقدامی برای احترام به قداست مادر کرد، اما او را راضی نمیکرد.
محمدی قبل از فوت مادر برای او تولد میگیرد و بنیاد مادر را در ۱۱ مهر ۹۳ تاسیس میکند.
او قلب خانواده را مادر میداند و میگوید در قرآن ۴ بار از مادر و دو بار از پدر یاد میشود. من همیشه تلاش میکنم که از قلب خانوادهها حمایت کنم و مادران شایسته تجلیل شوند.
در ادامه برنامه ۳ مادر به عنوان مادران شایسته مهمان برنامه ماه عسل شدند. این ۳ مادر از یاسوج، خوزستان، فارس در برنامه حاضر شدند. مادر فارسی گفت: پیش از این که مادر شوم، ۱۱بچه را نگهداری میکردم و از بس قالیبافی کرده ام، چشمانم ضعیف شده است.
مادر خوزستانی گفت: ۱۳ساله بودم که با شوهرم که ۶۵ساله بود، ازدواج کردم و وقتی او در گذشت زندگی را با سنگ تراشی گذراندم.
مادری که از یاسوج آمده بود هم گفت: 9 فرزند دارم که هفت نفر آنها دکتر شدند و دو فرزند دیگرم در دبی هستند. تمام تلاش خود را کردم که آنها درس بخوانند و موفق شوند. در ادامه برنامه، فرزندان هر یک از مادران درباره آنها صحبت کردند.