ترجمه داستان و رمان را قبل از اینکه مجری شود، شروع کرد و تاکنون آثاری مانند فانی و الکساندر، خاطرات روزانه سیلویا پلات، آشنایی با بورخس، ایندیرا گاندی، بینظیر بوتو،قلبی به این سپیدی و ... را ترجمه کرده است.
از او اسفندماه سال گذشته مجموعه داستانی به نام «خردهروایتهای زن و شوهری» منتشر شد که خیلی زود به چاپ دوم رسید.با ملکمرزبان درباره کتابخوانی و تاثیرش بر زندگی همصحبت شدیم.
کتاب و کتابخوانی آنقدر اهمیت دارد که 23 آوریل ( 3 اردیبهشت) را به عنوان روز جهانی کتابخوانی معرفی کردهاند و سالهاست اردیبهشتماه در کشور ما نمایشگاه کتاب برگزار میشود، به نظرتان چرا کتابخوانی اهمیت دارد؟
به همان دلیل که غذاخوردن، نفس کشیدن، ورزش کردن و ... برای ادامه حیات لازمند، کتاب خواندن هم یکی از لازمههای زندگی است چون آگاهی ما را افزایش میدهد.هر روز باید سطح آگاهی خود را بالاتر ببریم و گرنه به سرعت مستهلک میشویم.به نظرم همچنان که برای سلامت جسم غذاهای مقوی و سالم میخوریم برای تقویت ذهن هم باید کتابهای خوب بخوانیم.اگر کتاب بد بخوانیم یا مطالعه را از زندگی حذف کنیم، نباید انتظار داشته باشیم که ذهنمان درست کار کند و عملکرد مناسبی داشته باشد.
یعنی زندگی خوب با آگاهی امکانپذیر است و آگاهی با مطالعه کتابهای خوب، فیلمهای مناسب، موسیقی خوب و ... افزایش پیدا میکند.
بله ! معاشرتهای خوب را هم باید به اینها اضافه کنیم.در دورهای که بشدت از کمبود وقت ناله و انتقاد میکنیم، باید بهترینها و گزیدهترینها را برای دیدن، شنیدن و خواندن انتخاب کنیم.
«وقت ندارم» کم کم دارد به بحرانی جهانی تبدیل میشود در صورتیکه برخی بر این باورند که انسانهای امروزی بیشتر از هر زمان دیگر، «وقت» دارند ....
بله ! چون بیشتر کارها را ماشینها انجام میدهند.اما ما خودمان را اسیر ماشینهای دیگری کردهایم و آنها بر ما مسلط شدهاند.در کتابها و فیلمهای علمی، تخیلی این اسارت را به وضوح میبینیم؛ ماشینهایی مانند موبایل، تلویزیون، ماشینهای اطلاعرسانی که ما را بمباران خبری میکنند بدون اینکه ما هیچ فیلتری برای استفاده از آنها داشته باشیم.همه این ماشینها حجم ذهنی، شنوایی و بصری ما را از اطلاعاتی پر میکنند که شاید هیچوقت به کار ما نیایند.
یعنی «تلف» کردن وقت ما را با کمبود وقت دچار میکند؟
هجمه اطلاعات غیرضروری آنقدر زیاد شده که دیگر نمیتوانیم چیزهایی که واقعا برای ادامه حیاتمان لازم است را جذب کنیم، در طول شبانه روز با اطلاعات بیهوده ذهن، چشم، گوش و کلا جسم را خسته میکنیم.به نظرم باید خودخواهانهتر رفتار و انتخاب کنیم؛ معاشرتهایمان گزیدهتر باشد و فقط برای کتابها و فیلمها و موسیقیهایی که دوست داریم، وقت بگذاریم.دنیا پر است از الکترونهای آزاد که به آدمها میچسبند و ما باید آگاهانه و با استفاده از فیلترهایی که در اختیار داریم فقط الکترونهایی را جذب کنیم که دوستشان داریم و به کارمان میآیند و نمیگذارند عمرمان تلف شود.
به کتابهای بد اشاره کردید، این واژه چه نوع کتابهایی را در زیرمجموعه خود قرار میدهد؟
کتابهای زیادی منتشر میشود و الزاما همه آنها خوب و مفید نیستند.برخی از مردم بدون آگاهی و علاقه شخصی کتابی را برای مطالعه انتخاب میکنند این باعث میشود از مطالعه سرخورده شوند. با همه اینها معتقدم بخشی از کتابهایی که منتشر میشود، میتواند تبدیل به خمیر شود! چون بود و نبودشان چندان فرقی ندارد و هیچ تاثیری بر مخاطب ندارد.هر چند این روزها کتابهایی هم منتشر میشود که مخاطب خود را با کتاب و مطالعه آشتی میدهد.خوشبختانه درباره کتاب آخرم؛ خرده روایتهای زن و شوهری این اتفاق افتاد و خیلی از خوانندههایش به من گفتند که این کتاب آنها را تشویق کرده که باز هم کتاب بخرند و بخوانند.
کتاب شما چه چیزی دارد که خواننده با آن همراه میشود؛ آیا خودش را در آن میبیند و یا بخشی از لایههای پنهان زندگی را روایت میکند که ما کمتر حواسمان به آنهاست؟
این بازتابها را از شبکههای اجتماعی که مخاطبانم در آنجا حضور دارند، دریافت میکنم.برخی میگویند کتاب را آرام آرام میخوانند و لذت میبرند.قبلا درباره چند تا از ترجمههایم نیز این اتفاق افتاده بود.به نظرم وقتی اثر خوبی نوشته و منتشر شود، مردم آنقدر هوشمند هستند که سراغش بروند و آن اثر در محاق نمیماند.این روزها زیاد میشنویم که تیراژ کتابها پایین آمده و این نشان میدهد تعداد کتابخوانها کم شده است اما به نظر من مردم کتاب میخوانند.تعداد کتابها، انتشاراتیها ونویسندهها آنقدر زیاد شده که بازار را اشباع کرده است.از آن طرف نباید توقع داشت به تعدادی که کتاب منتشر میشود، خواننده وجود داشته باشد. از طرفی کتابهای صوتی، نرمافزارها و پی دی اف کتابها نیز زیاد شده و این نشان میدهد که مردم کتاب میخوانند و اگر تیراژ کتابها کم شده نباید بدبین و ناامید شد که کتابخوانها نیز کم شدهاند.
در داستانهایتان کمتر نصیحت کرده و زاویه نگاهتان را به خواننده نزدیک میکنید، چطور شد که این سبک را برای نوشتن انتخاب کردید؟
شخصیتهای داستانهای من مردم عادی هستند که میتوان آنها را در تاکسی، اتوبوس، مترو، کوچه و خیابان و ...دید.بزک خاصی ندارند، بدبخت و بیچاره هم نیستند.شخصیتهایی هستند که معمولا صدایشان کمتر شنیده میشود، کمتر دیده میشوند اما تعدادشان زیاد است.آدمهایی که طبقه متوسط جامعه را تشکیل میدهند، طبقهای که فراگیری زیادی دارند اما برجستگی و حاشیه خاصی ندارند.آدمهایی که بشدت در دسترس هستند شاید به همین دلیل از انها غافل میشویم.کتاب خرده روایتهای زن و شوهری را مردم دوست دارند شاید به این دلیل که حرفهایی میزند که از دل برآمده و لاجرم بر دل مینشیند.
خانمها هر چقدر توانمند شوند، حال خانواده بهتر خواهد شد، به نظرتان زنها چگونه میتوانند قویتر و موفقتر زندگی کنند؟
کتابخوانی یکی از راههای موفقیت است؛ هیچ چیز در دنیا لذتبخشتر از آگاهی و یادگرفتن نیست.مطالعه تحلیل و انتخاب را قوی میکند و راههایی را پیش رویت میگذارد که شاید خودت هرگز فرصت تجربه کردن آنها را نداشته باشی.
میگویند اگر بچهها والدین، بخصوص مادر را در حال مطالعه ببینند، به سمت مطالعه و کتابخوانی گرایش پیدا میکنند...
الزاما اینطور نیست ! چون من خیلی کتاب میخوانم اما این باعث نشد که پسرم کتابخوان شود و حتی زمانی از کتاب خواندن دلزده شد ! بچههای امروز منابع بیشتری برای کسب اطلاعات در اختیار دارند، وقتی ما بچه بودیم کتاب مهمترین منبع ما بود اما الان شرایط تغییر کرده؛اطلاعات بچههای امروز از آدم بزرگترها خیلی بیشتر است با این که کتاب کمتری میخوانند.
در کشورهای اروپایی و برخی از کشورهای آسیایی مثل ژاپن ابزارهای اطلاعرسانی برای بچهها خیلی بیشتر از کشور ماست اما آنها از همان کودکی به کتاب علاقهمند میشوند ...
شاید به نوع سیستم آموزشی آنها ربط دارد و این که از دوره دبستان به آنها آموزش داده میشود که کتاب بخوانند.اما اینکه اگر پدر ومادر اهل مطالعه باشند، فرزندانم هم به کتاب علاقهمند شوند، قاعده و فرمول نیست.در اطرافمان بچههایی هستند که پدر و مادرشان اصلا اهل مطالعه نیستند یا حتی بیسوادند اما آنها کتاب میخوانند و بشدت اهل مطالعه هستند.