یادی از سریال خاطره انگیز "خط قرمز"

امیر پسر خوب قصه بود. بر خلاف دیگر همراهانش، خانواده‌ای گرم و معقول داشت اما به اشتباه میان این جمع بر خورده بود. مانند یک بزرگ‌تر حواسش به حال و روز بچه‌ها بود و به وقت خطا به آ‌نها تذکر می‌داد. این ویژگی‌ها امیر را از دیگر کاراکترهای سریال «خط قرمز» متمایز می‌کرد و بیش از همه او را قطب مخالف شخصیت ناصر با بازی شهرام حقیقت‌دوست قرار می‌داد؛ کسی که بزرگ‌ترین فرد گروه بود و قصد حمایت از آنان را داشت اما معمولا خطرناک‌ترین راه‌ها را برای این کار انتخاب می‌کرد.

پویا امینی، بازیگر این نقش اما معتقد است نمی‌توان به امیر نگاه مطلقا مثبتی داشت ؛ زیرا او هم مانند همسفرانش به اشتباه از خانه فرار کرده بود. با او درباره این نقش و بازی در این سریال خاطره‌انگیز گفت‌وگو کردیم.
 

آشنایی شما با گروه سازنده خط قرمز چگونه شکل گرفت؟

با آقای قاسم جعفری از پیش آشنا بودم و قرار بود در کارهای مختلف با هم همکاری کنیم اما میسر نمی‌شد تا این که به خاطر یک برنامه دیگر با ایشان تماس گرفتم و به من گفتند: می‌آیی برویم شمال؟ گفتم: چرا؟ در جواب گفتند می‌خواهند یک سریال بسازند. بعد از آن با ایشان و خانم شعله شریعتی نویسنده مجموعه صحبت کردم و قصه از اینجا شروع شد.

از همان ابتدا قرار بود نقش امیر را بازی کنید؟

پیشنهاد اولیه آقای جعفری این بود که نقش دیگری داشته باشم، اما با توجه به صحبت‌هایی که با ایشان و خانم شریعتی داشتم، قرار شد نقش امیر را بازی کنم.

کدام یک از نقشها؟

اجازه بدهید نگویم.

چه اشکالی دارد؟ سالها از این ماجرا میگذرد.

نه، مسأله خاصی نیست. به طور کلی یکی دوبار در مورد یکی از نقش‌های آن گروه قاچاقچی و یکی از نقش‌های بچه‌های خودمان با من صحبت شد، اما انتخاب خودم نقش امیر بود.

امروز از این انتخاب راضی هستید؟

این کار با وجود تک‌تک بچه‌ها و نظر آقای جعفری معنا پیدا می‌کند، این‌که بگویم اگر فلان نقش را بازی می‌کردم بهتر بود خیلی محلی از اعراب ندارد. این کار ساخته شده است و نمی‌توان آن را تغییر داد.

اما این نقش باعث شد برچسب پسر مثبت روی شماباقی بماند؟!

به هر حال همه بچه‌ها دست‌کم تا مدتی با نقشی که در این سریال داشتند میان مردم جا افتادند.

جنبه منفیاش این است که احتمالا تا مدتها شما پیشنهادهای مشابهی دریافت میکردید.

نه. من قبل از خط قرمز، در قلب من را بازی کرده بودم و امیر تا آن زمان مثبت‌ترین نقشی بود که بازی کردم. هر چند من خودم نقش امیر را مثبت نمی‌بینم؛ کسی که از خانه فرار می‌کند شخصیت مثبتی ندارد.

میشود گفت به نسبت دیگر همراهانش مثبت بود؛ اما به هر حال تصمیمات اشتباهی هم داشت.

طبیعتا. این ذات زندگی است که هر قدر خوب باشی باز هم نمی‌توانی بگویی همه چیز تمامی. آدم چه خواسته و خودآگاه و چه ناخواسته و ناخودآگاه یک‌ سری نقاط ضعف در وجودش دارد. این بخشی از زندگی است و خیلی نمی‌توان آن را با نگاه مثبت یا منفی دید.

قبل از این سریال در مجموعه تلویزیونی دیگری بازی کرده بودید، اما میتوان گفت با نقش امیر بیشتر شناخته شدید. چرا؟

نمی‌شود گفت با این نقش شناخته شدم؛ چون من را همان موقع با سریال در قلب من می‌شناختند، اما می‌شود گفت با خط قرمز در ذهن تماشاگران تثبیت شدم. دلیلش هم این بود که این مجموعه سوژه و محتوای خاصی داشت که آن زمان تلویزیون کمتر به آن پرداخته بود. باید به خاطر داشته باشید خط قرمز در زمان پخش بسیار مورد توجه و استقبال مردم قرار گرفت و خیابان‌ها را خلوت می‌کرد. مخاطبانش از رده‌های سنی مختلف بودند. الان حتی با کسانی مواجه می‌شوم که مثلا می‌گویند من آن موقع هشت ساله بودم، اما این سریال را تماشا می‌کردم. برای خیلی‌ها آموزنده بود و الان خاطره‌انگیز است.

با توجه به همه جوانب، جایگاه این نقش را در کارنامه کاریتان چگونه میبینید؟

کاری است که هنوز خیلی از مردم از آن بخوبی یاد می‌کنند، پس طبیعتا برای من هم قابل احترام است. داور اصلی کارهای ما مردم هستند، پس در این مورد هم به نظر آنها اتکا می‌کنم. اصولا سعی می‌کنم نقش‌هایم را متفاوت و بی‌ربط به هم انتخاب بکنم. پیشنهادهایی را که مطرح می‌شود بر این اساس گزینش می‌کنم. پیش از خط قرمز هم بر این باور بودم و اگر پنج شش کار اول من را نگاه کنید می‌بینید در هرکدام شخصیت متفاوتی را بازی کرده‌ام.

بله. در قلب من، نقش متفاوتی از امیر داشتید.

درست است. در قلب من، زمان شوریدگی و خورشید و ماه قبل از خط قرمز بود و بعد از آن گل‌مرداب،‌ خوش رکاب، خوش‌غیرت، فیلم سینمایی شام عروسی و... را بازی کردم که در بیشترشان نقش‌هایم با یکدیگر متفاوت بود.

چند نفر از بازیگران این سریال از جمله آقای حقیقتدوست در مصاحبههایی اعلام کردند بعد از بازی در این سریال با شهرت و توجه ناگهانی مواجه شدند که کاملا شیرین نبود و گاهی باعث آزار آنان میشد.

چیزی که از آن به عنوان نکته قابل توجه یاد می‌کنیم گاهی زندگی خصوصی ما را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. در مورد فیلم و سریال‌های دیگر هم گاهی این مسأله پیش می‌آید. معمولا وقتی یک بازیگر با کاری گل می‌کند با این تبعات روبه‌رو می‌شود. ما باید این فرهنگ را جا بیندازیم بازیگری شغل ماست؛ نباید به سبب آن زندگی شخصی همکارانم تحت‌تاثیر اتفاقات ناخوشایند قرار بگیرد.

برای شما هم مشکل پیش آمد؟

طبیعتا من هم با آن روبه‌رو بودم، اما چون در این مورد پیش زمینه داشتم، توانستم آن را مدیریت کنم.

خاطره خاصی از بازی در این سریال دارید؟

خاطره‌ای که دارم مربوط به پایان سریال است. نگارش فیلمنامه همزمان با ضبط صورت می‌گرفت و هرچه می‌گذشت بچه‌ها کارشان تمام می‌شد و به تهران برمی‌گشتند. در آخر من، شهرام حقیقت‌دوست و سروش گودرزی مانده بودیم. برای قسمت آخر آقای جعفری یک سناریو به ما دادند و گفتند همین یکی رسیده است و اینجا دستگاه کپی پیدا نکردیم. ‌هر سه نفرتان از روی همین بخوانید. وقتی خواندیم به خاطر تمام شدن سریال گریه‌مان گرفت و همدیگر را بغل کردیم. آقای جعفری هم گفتند برای همین یک سناریو به شما دادم. خواستم سریال برای هرسه نفرتان یک جا تمام شود. واقعا حس عجیبی داشت.

همین را میخواستم بپرسم که تعامل گروه بازیگران چگونه بود؟ به هر حال اغلب جوان بودید و احتمالا دچار اختلافنظر میشدید.

من کار کردن با این گروه را مثل زندگی می‌دانم و معتقدم شما اگر با خواهرت هم در یک اتاق زندگی کنی به هر حال دچار اختلاف‌نظر، دلخوری و گاه کدورت می‌شوی. برای ما هم از این اتفاقات می‌افتاد و طبیعی هم بود، اما هیچ‌وقت آن قدر حاد و بزرگ نبود که نتوانیم با تعامل آن را برطرف کنیم. الان فقط به خاطرات خوب این کار فکر می‌کنم تا خرده کدورت‌ها.

چقدر این روزها از هم خبر دارید؟ چون مردم تصویر دوستانهای از گروه شما در ذهن دارند و ممکن است خیال کنند هنوز با هم هستید.

طبیعی است با همکارانم در تمام کارهایی که تابه حال انجام داده‌ام دوست هستم و از حال و روزشان خبر دارم؛ مگر آن که شماره تلفن کسی عوض شود.

روزهای اول چه تصوری از بازخورد مردم نسبت به این سریال داشتید؟

فکر نمی‌کردم کارمان آن قدر مورد توجه و عنایت مردم قرار بگیرد. راستش اصلا آن موقع خیلی به بعدش فکر نمی‌کردم، ‌بخصوص درباره نقش خودم. چون زمانی که ضبط را شروع کردیم هشت قسمت بیشتر نداشتیم. آینده کاراکترهایمان را نمی‌دانستیم و به مرور زمان بیشتر با نقش‌ها و فضای قصه آشنا شدیم. ولی به هر حال احتمال می‌دادم اتفاق بزرگی برای بچه‌ها می‌افتد.

ریتم جوانی در «خط قرمز»

آهنگساز فیلم و سریال، رسالت متفاوتی با دیگر آهنگسازان دارد. این تخصص ایجاب می‌کند او مانند یک بازیگر یا کارگردان در جریان فیلمنامه، فضای آن و شخصیت‌هایش باشد. پیروز ارجمند در «خط قرمز» بخوبی در حال و هوای فیلمنامه و جوان پسند بودن آن قرار گرفته بود و ماحصلش شد موسیقی متنی که هنوز هم اگر به حافظه شنیداری‌مان رجوع کنیم می‌توانیم دست‌کم ریتم آن را به خاطر آوریم. خط قرمز در یک کلام، خوش‌ریتم است. این اصطلاحی است که در آثار تصویری برای فیلمنامه و تدوین به کار می‌رود، اما جالب آن است خط قرمز ضمن رعایت ریتم در این دو مقوله،‌ آن را وارد برخی سکانس‌ها نیز می‌کند و از این طریق بخوبی حال‌وهوای جوان و سرحال سریال را به مخاطب منتقل می‌کند. حتما به خاطر می‌آورید، ریتم با صدای فندک و جابه‌جا کردن پاها در سکانس خانه جنگلی یا دیگر نمونه‌هایی از این نوع را. علاوه بر این، خط قرمز در موسیقی نیز به زمان خود خوش‌ریتم و در عین حال خط‌شکن بود و به زعم عده‌ای از خط قرمزها عبور کرده بود. استفاده از سازهای جوان‌پسند در ترکیب موسیقی‌های مجموعه، پخش آواز متناسب با حس و حال صحنه در میانه یک قسمت و تیتراژ پایانی وقتی یک صدای سرحال می‌خواند: «به امید یه هوای تازه‌تر...» همه از اتفاقات کمتر دیده شده در سریال‌های تلویزیونی پس از انقلاب بود. آوازها را هوتن جوادی و حسین ریاضیان خوانده بودند و با آن که در زمان خود بسیار محبوب شد، اما تاثیر چندانی در درخشش و سرنوشت هنری این دو خواننده نداشت تا جایی که ریاضیان بسیار کم کار شد و در مصاحبه‌ای اعلام کرد بیشتر در صنعت آلومینیوم فعال است. جوادی اما هنوز گاهی می‌خواند.

شهرام را با من اشتباه گرفتند

یادم هست سریال در قلب من پخش می‌شد و ما داشتیم از جاده چالوس به لوکیشن خط قرمز می‌رفتیم. کسی شهرام را دید، با من اشتباه گرفت و کلی با او خوش و بش کرد و گفت: ما خیلی بازی شما را در سریال در قلب من دوست داریم. حرف‌هایش که تمام شد شهرام گفت: من آن بازیگر نیستم و به من اشاره کرد و گفت ایشان هستند. بعد از این اتفاق خیلی با بچه‌ها خندیدیم.