سینما در دست چه کسانی است؟

شاید آن زمانی که آگوست و لویی لومیر می‌خواستند اولین فیلم تاریخ سینمای جهان (کارگران در حال خروج از کارخانه لومیر محصول 1895) به نمایش بگذارند، فکرش را هم نمی‌کردند سینمایی که کارش را با نمایش فیلم برای کارگران شروع کرده بود، روزی به دست اشراف بیفتد و قشر کارگر کمتر بتوانند به دیدن فیلم‌ها بروند. اما این اتفاق با ورود «سینماتوگراف» به ایران افتاد و این دستگاه وارد درباره شد و آنها بودند که برای اولین‌بار در ایران فیلم می‌ساختند و مخاطب فیلم‌هایشان هم خودشان بودند.

شوربختانه چه بخواهیم و چه نخواهیم، فونداسیون اصلی سینمای ایران توسط قشر مرفه و سلطه طلب بنا نهاده شده است. قشری که شاید آن چنان که باید هدفی برای ارتقاء کیفیت سینما نداشتند و تمام هم و غمشان این بود که فیلمی بسازند و در آن پز روشنفکریشان را نشان دهند. سینمایی که مسبوق به چنین سابقه‌ای است، چطور می‌تواند برای مردم ایران فیلم بسازد و برایشان قهرمان آفرینی کند؟

حال بیش از یک قرن از عمر سینمای ایران می‌گذرد و می‌بایست پیشرفت قابل توجهی در حوزه سینما داشته باشد،‌ اما آیا ایران از سرآمدان عرصه فیلم‌های سینمایی است؟ این پرسش، پاسخ تلخی دارد. سالی که سینمای ایران شروع به کارکرد، بسیاری از کشور‌ها چیزی از فیلم و فیلمسازی نمی‌دانستند؛ همان کشور‌هایی که امروز کیلومتر‌ها جلوتر از سینمای ایران هستند. اما چه چیزی باعث شد که سینمایی ایران سالها درجا بزند و به جایگاهی جهانی دست نیابد؟

پاسخ دادن به این سؤالات مقال گسترده‌ای را می‌طلبد، چرا که باید آن را از ورود «سینماتوگراف» بررسی کرد. اما ترجیح می‌دهیم این موضوع را در چند دهه اخیر بررسی کنیم، سالهایی که سینمای انقلاب اسلامی آغاز به کار کرد. پس از انقلاب اسلامی بسیاری در صدد این بر آمدند که تمام سینما‌های کشور را به آتش بکشند، چرا که معتقد بودند که این سینما مکانی برای ترویج فساد است؛ اما این موضوع با هوشمندی امام خمینی (ره) و صحبت‌های ایشان مبنی بر اینکه«ما با سینما مخالف نیستیم ، ما با فحشا مخالفیم» فیصله یافت. بعد از پیام امام خمینی درباره سینما، بار دیگر روحی در کالبد سینمای نیمه جان ایران دمیده شد؛ اما جان گرفتن سینمای ایران چندین سال بیشتر دوام نیاورد و با روی کار آمدن مدیران بی‌کفایت در عرصه فرهنگ و هنر در همان سالهای اول انقلاب اسلامی، سینمای ایران نیز روز به روز ضعیف‌تر شد؛ ضعفی که جایگاه سینما را در ایران آنچنانی پایین آورد که بسیاری که هیچ تخصصی در این زمینه نداشته‌اند، به این عرصه ورود کردند و با رانت‌های دولتی فیلم ساخت و سپس عده‌ای از آنها به خارج از کشور مهاجرت کردند و عده‌ای نیز در ایران ماندند و سمبل فیلمسازی روشنفکرانه شدند.

شاید بهتر باشد که جلوتر بیاییم و به حال حاضر بپردازیم. چند وقتی است که فیلمسازی دست و پا می‌زند که فیلم دسته چندمش را در سینمای‌های کشور اکران کند؛ همان فیلمی که در سی‌ودومین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و حاشیه‌های بسیاری را همراه داشت.این فیلم بلافاصله بعد از نمایش در جشنواره فیلم فجر توقیف شد؛ اما امسال با اصلاحیه‌های بسیار که حدود 20 دقیقه از فیلم را شامل می‌شود پروانه نمایش دریافت کرد.

از طرفی دیگر احمد نجفی که فیلم «من یک ایرانی‌ام» را تهیه‌کنندگی کرده است، با آن که هیچگونه مشکلی ندارد و پروانه نمایش خود را به راحتی دریافت کرده است، بخاطر حضور در کنار محمود احمدی‌نژاد، توسط سینماگران طرد شده و فیلمش جلوی رویش سر بریده می‌شود.

دست آخر شایسته  است که چند سؤال مطرح شود: نخست این که چرا هر فیلمسازی که پرچم مخالفت با قوانین در فیلمهایش بلند می‌کند، جمع کثیری از هنرمندان گرد او جمع می‌شوند و به حمایت از او می‌پردازند؟

دوم؛ چرا وقتی فیلمسازی فیلمی درباره غیریت و افتخارات ایران و ایرانی می‌سازد، از طرف بدنه سینما طرد می‌شود؟ از طرفی دیگر چرا وقتی فیلمسازی از خط قرمز‌ها عبور می‌کند، در آغوش بدنه سینمای ایران قرار می‌گیرد؟

سوم؛ چه اشخاصی در پشت پرده سینمای ایران را مدیریت می‌کنند و می‌خواهند این سینما را به کجا بکشانند؟ آیا مدیریت سینمای ایران از دست وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خارج شده است؟