دو سال است ماه آغازین فصل سرد سال، برای مسعود رایگان بوی تئاتر میدهد؛ دی ماه گذشته او «فرشته مرگ» را در تالار حافظ روی صحنه برد و دیماه امسال نمایش «لاسارو» را در تماشاخانه ایرانشهر. این دو نمایش، دو نقطه مشترک مهم دارند؛ نخست اینکه رایگان در هر دو از نمایشنامهنویسهایی سراغ گرفته که در ایران مهجورند؛ در «فرشته مرگ» از عادل حکیم و میاتورن کویست و در «لاسارو» از ملچیور شدلر.
یک اتفاق دیگر هم افتاده؛ از گذشته رسم بود نمایشهایی که در زمان برگزاری جشنواره بینالمللی تئاتر فجر اجراهای پایانی خود را در سالنهایی که جشنواره در آنها برگزار میشود، روی صحنه میبرند، در قالب جشنواره هم روی صحنه بروند، اما اثر مسعود رایگان با اینکه چنین وضعی دارد، از جدول جشنواره بیرون مانده است. خواستیم در روزهای برگزاری سیوسومین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر، از این نمایش که از این رویداد بیرون مانده، سراغ بگیریم. گفتوگوی ما را با مسعود رایگان میخوانید:
در بیشتر نمایشها طراحی صحنهای ساده و علیالسویه میبینیم، اما صحنه شما از همان ابتدا نشان میدهد که به طراحیاش مدتها فکر شده است.
یکی از دلایلی که در نمایشها به طراحی صحنه چندان فکر نمیکنند این است که بیشتر سالنها در یک شب، دو یا سه اجرا را در جدول میگنجانند و طبعا طراحی صحنه حسابشده و سنگین، موقع تعویض برای نمایش بعدی کار را سخت میکند. از همین رو کارگردانها از خیرش میگذرند. من مخالف اجرای دو نمایشنامه از دو کارگردان مختلف در یک سالن هستم. معمولا از زمانیکه یک نمایش به اتمام میرسد تا زمانیکه نمایش بعدی آغاز شود، نیم ساعت تا یک ساعت زمان هست که گروه نخست با تماشاگر خداحافظی و دکور را جمع کند و گروه بعدی دکور خود را سر پا کند و برای اجرا آماده شود. با این شرایط تمرکزی برای بازیگران و گروه باقی نمیماند. از ابتدا شرط من با ایرانشهر این بود که فقط «لاسارو» در سالن سمندریان اجرا شود. هر چند همین باعث شد از تعداد شبهای اجرای ما کم کنند!
به نظرتان با توجه به شبهای معدود اجرا، نمایشتان دیده شده است؟
بازیگران من خودشان بروشورها را به مکانهای تئاتری بردند و تبلیغ کردند چون چند روزی شرایط شبکههای اجتماعی عوض شده بود. همه میدانیم که این شیوه جوابگو نیست؛ اصلا کسی نمیداند که نمایش ما روی صحنه است! واقعا اعضای گروه زحمت کشیدهاند و حیف است که «لاسارو» دیده نشود. امیدواریم تماشاخانه ایرانشهر، موقعیتی را فراهم کند که اجرای نمایشها بعد از جشنواره تئاتر فجر ادامه پیدا کند. من با این دکور عظیم چه باید بکنم؟!
از وقتی تصمیم گرفتید این نمایش را اجرا کنید، چه کارهایی کردید؟
یکماه تمرین و یکماه نمایش را اجرا میکنم اما به دلیل تعدد بازیگران و نفسگیر بودن «لاسارو»، از آبانماه تمرینها آغاز شد. میدانستم قرار است با این متن چه کار کنم. برای تمرین از ساعت 12 تا 15 سالن در اختیار من قرار میگرفت. میگفتند گروههای متقاضی تمرین در مجموعه زیاد هستند و فقط میتوانند این زمان را برای تمرین من در نظر بگیرند! کجای دنیا برای نمایشها سه ساعت در روز تمرین در نظر گرفته میشود؟! من مدتی را بهدنبال مکان برای تمرین میگشتم و حتی بسیاری از جلسات تمرین را در منزل شخصی خودم برگزار کردم. برخی از جلسات را هم در یک مرکز آموزشی برگزار کردم. درواقع بخش بسیار کوچکی از تمرین در ایرانشهر انجام گرفت.
بازیگران این نمایش هریک چند نقش را ایفا میکنند. چطور گریم و لباس این همه شخصیت را هماهنگ کردید؟
سختی کار فقط این نبود. ابتدا این بود که ما در طراحی لباس باید به فرهنگ پوشش قرن 15 نزدیک میشدیم اما میخواستیم لحن نمایش، لحنی مدرن و امروزی باشد. حتی در ترجمه هم تلاش کردم این لحن حفظ شود تا برای مخاطبان امروز قابل هضمتر باشد. زبان متن، زبانی فاخر است اما من نمیتوانستم در نمایش از این زبان استفاده کنم؛ بنابراین لباس و گریم باید در یکدیگر تنیده و حتی در برخی موارد کاریکاتوری میشدند. ممکن است حرکتی صورت گیرد که نشانههایی از زمان اصلی داستان را داشته باشد، اما باید نشانههای امروزی آن بسیار بیشتر باشد.
چرا در سینما و تلویزیون مثل چند سال پیش پر کار نیستید؟
اگر بلایایی که در این چند سال بر سر نمایشهایم آمده ادامه پیدا کند، تئاتر را رها میکنم و آن وقت میتوانم به کار تصویر هم برسم. در این مدت کمتر در سینما و تلویزیون بودم،چون باید همه تمرکزم را روی نمایش میگذاشتم. سال گذشته «فرشته مرگ» را در تالار حافظ روی صحنه بردم. فقط 11 میلیون تومان برای طراحی صدا هزینه کردم که اصلا به من بازنگشت. 25 میلیون تومان صرف طراحی آن نمایش شده بود. تمام طراحی من در تالار حافظ به یغما رفت! صحنه نمایش من از پنج تن آهن تشکیل شده بود که دو جایگاه قفس مانند به آنها وصل میشد. بعد از اجرای نمایش در قالب جشنواره تئاتر فجر، این سازه را در پارکینگ حافظ به امانت گذاشتم، چون قرار بود این نمایش بعد از جشنواره اجرا شود اما وقتی به پارکینگ مراجعه کردیم، دیدیم اثری از آن نیست! با مجوز چه کسی این سازه عظیم از پارکینگ خارج شده است؟! این کار یعنی خیانت در امانت و من این مساله را در دست پیگیری دارم که با مجوز چه فردی این سازه خارج شده است. از اینکه از جیب خود هزینه کنم، خسته شدهام.
پاس گل در تئاتر و فوتبال!
رایگان میگوید، بنیه مالی تئاتر ما حتی با رونق نسبی رخ داده ضعیف است.
اومیافزاید:در سراسر دنیا شهرداریها، بخشهای فرهنگی، وزارت فرهنگ و هنر و... متولیان و مسئولانی هستند که باید بودجه فرهنگی را به تئاتر، هنرهای تجسمی، موسیقی و... تزریق کنند تا این هنرها سر پای خود بایستند. هنر تئاتر جمعی و مثل بازی فوتبال است، اگر پاسکاریها درست نباشند، گل زده نمیشود. میگویند از طریق گیشه باید این هزینهها تامین شود، 20تا 30 درصد از گیشه را ما برمیداریم و باقی هزینههای گروه را تامین کنید اما گیشه از پس این کار برنمیآید. در سراسر دنیا پول گیشه تئاتر صرف سالنهای تئاتر میشود.
مادر ناشناخته دنکیشوت
ما ایرانیها نه ملچیور شدلر آلمانی را که نمایشنامه «لاسارو» را بر اساس رمان «لزاریلو» نوشته شده، میشناسیم و نه ترمسی، نویسنده این رمان بزرگ را. این در حالی است که اهمیت این رمان چنان است که از آن به عنوان یکی از سه افتخار بزرگ اسپانیا یاد میکنند و آن را کنار «دنکیشوت» نوشته سروانتس و کریستینا مینشانند.
رایگان درباره لزاریلو میگوید: «این رمان افتخار و مباهات مردم اسپانیاست چون منشا اثر بهوجود آمدن یک سبک ادبی بهنام پیکارو یا پیکاریک در ادبیات اسپانیا شده و سروانتس بسیار تحتتاثیر رمان لزاریلو است. جالب این که هیچکس نمیداند نویسنده این رمان چه کسی است. گمان میکنم پیش از انقلاب این رمان با نام «عصاکش ترمسی» در ایران ترجمه و چاپ شده است اما این رمان به دست من نرسید و هرچه گشتم نتوانستم نسخهای از آن را پیدا کنم. ملچیور شدلر که یک دراماتورژ است و در آلمان زندگی میکند، از رمان لزاریلو، اقتباس میکند که حاصل آن، نمایشی با مدتزمان اجرای دو ساعت میشود. چند سال بعد این نمایشنامه به سوئد میرود و پنج نویسنده و دراماتورژ سوئدی روی آن کار میکنند و اثری از این طریق تولید میشود که مدتزمان اجرای آن، 90 دقیقه است». رایگان همین نمایشنامه را ترجمه و سال گذشته در نشر افراز منتشر کرده است.
خاطره کرونهای سوئدی
وقتی بحثمان به حمایتهای دولتی از تئاتر میکشد، میگوید بگذارید یک خاطره تعریف کنم: سال 1996 نمایشی را در یک سالن 150 نفری به مدت دو ماه در سوئد روی صحنه بردیم. هر شب سالن نمایش پر میشد. مجموع فروش نمایش 790 هزار کرون شد. مبلغی که برای پول بازیگران، طراحیصحنه، سالن و... داده شده حدود سهمیلیون و 790 هزار کرون پرداخت شد! مبلغ گیشه را گروه برنداشت و این مبلغ برای سالن هزینه شد. با پول فروش بلیت، صندلیهای سالن، پرده،سن و... را درست میکردند. در کشور ما اصلا به سالنها رسیدگی نمیشود. بارها به دوستان گفتهایم فونهای سالن کثیف و خراب است، حداقل آنها را رنگ بزنید اما هیچ کاری انجام نمیدهند.