مسئله ژانر در ادبیات سینمایی و تلویزیونی ایران یکی از موضوعاتی است که گاه و بیگاه از آن سخن به میان میآید. برخی امکان تولید ژانر در فضای هنرهای نمایشی ایران را غیرممکن میداند و برخی دیگر با کمی ارفاق واقع شدن چنین امری را فقط و فقط در کپی محض از دیدگاه های فرمی و محتوایی سینمای غربی بر میشمارند. اما رویکرد دیگری نیز وجود دارد که جنگ زرگری دیگران معمولاً مانع شنیده شدن آن است. این دیدگاه معتقد است امکان وقوع ژانرهای جدید یا تغییر ژانرهای کنونی متناسب با زیست-سپهر مخاطب ایرانی چیز بعیدی نیست.
یکی از این ژانرها، سینمای وسترن است. سینمایی که غالبا وقوع آن را غیرممکن میدانند یا نزدیک ترین نوع آن را، نزاع های خونین لوطیان و جاهلان پیش از انقلاب میدانند. اما نکته ای که معمولا از آن غفلت فراوانی میشود سیر تطور سینمایی با متر و معیارهایی بومی است.
گرچه خیل روشنفکران و اهل سینما، سینمای وسترن را یکسره از آن مخاطب عام دانسته و ساختارش را متناسب با بیان اندیشه های محکم و عمیق نمیدانند اما با نگاهی به برترین آثار این سبک، میتوان نگاه اشتباه آنها دریافت. ژانر وسترن که در واقع مخصوص سینمای آمریکاست از جنبه های هنری بسیار قابل بررسی است. ژانری که هم توانست برای سینمای آمریکا تشخص به دست بیاورد، هم چرخ اقتصاد سینما را بچرخاند و هم برای نویسندگان و کارگردانان فرصتی شد تا اندیشه های خود را از این طریق به گوش مردم برسانند.
سریال روزی روزگاری که در سالهای آغازین دهه هفتاد از صدا و سیما پخش شد یکی از مغفول ماندهترین نمونههای این مسئله است. سینمایی که در آن هم زبری و سختی سینمای وسترن را میتوان دید هم دیدگاه های انسانی که در ذات ادبیات نمایشی ایرانی نفهته است.
روزی روزگاری، قابلیتهای نهفته بسیاری دارد که پس از سالها، هنوز اهل نقد و پژوهش نتوانسته اند گوهرهای آن را پیش چشم مخاطب بگذارند. اتمسفری که در سریال روزی روزگاری شکل گرفت در همان حال که فضایی تاریخی را در دل خشونت صحرا نشان میدهد، عمیقترین مفاهیم انسانی را نیز در خود حمل میکند.
روزی روزگاری یک اثر کامل است. موسیقی این سریال، نه تنها اثری خوش ساخت و متناسب با فضای فیلم است بلکه به صورت مختلف در آثار هنری دیگر به آن ارجاع داده شده یا از آن اقتباس شده است. دقیقا همانند رخدادی که برای فیلمهایی چون خوب، بد، زشت، بخاطر چند مشت دلار و ریو براوو اتفاق افتاد. فیلمهایی که امروزه جزء کلاسیکهای سینما قرار گرفته اند.
دیالوگهای روزی روزگاری نیز ماندگار است. دقت نظری که امرالله احمدجو در شکل دادن شخصیتها و کاشت و برداشت در قصه سریال و نوشتن دیالوگها بهکار بردهاست را میتوان در حافظه تاریخی مردم جستجو کرد. آنجایی که هنوز بسیاری از دیالوگهای آن در زبان مردم میچرخد و شخصیتهایی که احمدجو خلق کرده است برای مردم حکم مثال و تمثیل شده است و این نشان از کمال این سریال میدهد.
در واقع روزی روزگاری را میتوان پاسخی عملی به ادعاهایی دانست که ایجاد یک ژانر بومی و ملی را نشدنی برمیشمارند و هر وقت از سینمای ملی سخن به میان میآید هم، حداکثر به خلق یک محتوای سینمایی در قالب ژانرها و فرمهای جاافتاده فکر میکنند. روزی روزگاری نشان داده است که سینماگر ایرانی اگر با فرهنگ، مردم و تمدن و اعتقادات مردم و کشور خودش پیوند خورده باشد، میتواند ژانری بومی و ملی هم برای محتوای ریشه دارش بسازد.