رحیم نوروزی از آن دست بازیگرانی است که در هر سه مدیوم نمایشی تئاتر،تلویزیون و سینما حضور درخشانی داشته است. از اولین حضورش در سریال «پس از باران» و بازی ماندگارش در نقش فرخ، نوید ظهور یک بازیگر جدی، کاربلد و خاص را به جامعه بازیگری داد و در ادامه مسیرش در تلویزیون، بازیهای درخشان و خاطره انگیز دیگری در سریالهایی چون مدار صفردرجه، استاد شهریار، خانهای در تاریکی، نردبام آسمان و... برجا گذاشت.
نوروزی علاوه بر تلویزیون، در تئاتر هم قطعا جزو بهترین بازیگران مرد دو دهه اخیر بوده و در اجراهای مطرحی به ایفای نقش پرداخته است. همکاری با کارگردانهای بزرگی چون بهرام بیضایی، دکتر مسعود دلخواه، روی فراتی، ژیلبرت تسای و... و بازی در نمایشهای افرا، رومولوس کبیر، گالیله، یک دامن ماه و ستاره، بیگانه، دژاوو، و مرگ فروشنده و… در ذهن تماشاگر تئاتری یک حضور قدرتمند را تداعی میکند. علاوه بر این، نویسندگی و کارگردانی نمایشهای «میرم روزنامه بخرم»، «شما خانمی با مانتوی آبی ندیدید» و کارگردانی نمایش «بر فراز برجکها» را در کارنامه خود دارد.
او بتازگی نمایشی را به نام «ما تا ابد در قطب میمانیم» در کافه تریای سالن «چهارسو»ی مجموعه تئاتر شهر به نویسندگی و کارگردانی خود درحال اجرا دارد. این اجرا بهانهای شد تا با او در مورد تجربه اخیر کارگردانیاش گفتوگو کنیم. همینطور مسائل و مشکلات امروز تئاتر، تئاتر تجاری، تماشاخانههای خصوصی و البته حضور چهرههای سینمایی در تئاتر.
وقتی به کارنامه شما در این دو دهه اخیر نگاه میکنیم تعداد کارهایی که در آن به عنوان کارگردان بودید، خیلی کمتر از بازیهای شماست. یک مقدار از سختیها و تفاوتهای کارگردانی با بازیگری برایمان بگویید:
هر کدام دشواریهای خاص خود را دارد. شاید بازیگری بیشتر به لحاظ جسمی و فیزیکی و حتی روحی روانی هنرمند را درگیر میکند اما سختیهای کارگردانی بیشتر بیرونی است. یک نگاه از بیرون به مسائل و جزئیات اثر. همینطور مسئولیتش بسیار سنگینتر است. به ویژه در این شرایط دشوار، تولید تئاتر برای من یکجور خودزنی است. من بهخاطر همین سختیها در ده سال گذشته سراغ کارگردانی نرفتم. چون اوضاع تئاتر و مناسبات تولید از دست امثال من خارج شده و من نمیتوانم پروسه تولید را در این شرایط مدیریت کنم. سلطه پولی که در تئاتر امروز جریان دارد، مرا وادار به عقب نشینی کرده. کسانی آمدهاند و در تئاتر سرمایهگذاری میکنند که جزو بدنه تئاتر نیستند. به تئاتر به عنوان یک بیزنس نگاه میکنند که باید سود ده باشد. در این شرایط اقتصادی اولین و تنها اولویتشان بازگشت سرمایه است. این جریان تئاتر را به سویی برده که اصالت تئاتر را مخدوش میبینیم. سلبریتیها وارد آن شدهاند و از هر راهی باید صندلیهای تماشاخانهها پر شود. این تئاتر تبدیل به پدیده چندشآوری میشود که مردم را به هر قیمتی سرگرم کند یا بخنداند تا درآخر سرمایهگذاری که اتفاقا تئاتری هم نیست، به سودش برسد. جدا از ماجرای تهیهکنندگی تئاتر، الان تماشاخانهداری هم تبدیل به یک بیزینس شده. من موافق این گسترش و انبوهسازی تماشاخانهها نیستم.
موضوع مهم و قابل توجهی را مطرح کردید. حتما در این خصوص با شما گفتوگو خواھم کرد. فقط در ابتدا اجازه بدهید کمی درمورد نمایش اخیرتان صحبت کنیم. این کار با هنرجویان شما در یک دوره آموزشی به اجرا رسیده. از تجربهتان با هنرجوها بگویید:
نخستین امتیاز کار کردن با آنها این است که این جوانهای تازه نفس، هنوز منجمد نشدهاند. انعطاف پذیرند. فرم بازیشان قالب نگرفته است. اینها قابلیت این را دارند که هر نقشی را بپذیرند. هیچ پیشفرضی از بازی آنها در ذهن تماشاگر نیست. تماشاگر نوعی طراوت و شادابی در بازی آنها میبیند. اینها اصلا سودای دیده شدن و شهرت ندارند. فقط به شناخت خودشان، درک و رشد شخصیتشان فکر میکنند. بزرگترین خوشبختی من در کار کردن با آنها این است که هرگز از آنها نشنیدهام که بگویند «عاشق بازیگری هستند». خیلی تجربه خوبی است برای من و امیدوارم باز هم بتوانم ادامه بدهم.
از بازخورد تماشاگرها راضی بودید؟
بله. خیلی. من افتخارم این هست که در این اجرا، به هیچکدام از امکانات و مناسبات روز تئاتری تن ندادم. نه تبلیغات انبوه. نه مدیر تولید با نفوذ، نه دستیار معروف و زرنگ، نه بازیگر چهره و نه حتی منشیصحنه. این نمایش به دور از هرگونه مورد غیراخلاقی است. نمایشی است که حتی بچههای خردسال میتوانند به تماشای آن بنشینند. این روزها اجراهایی را میبینید که شرم آورند. از خانواده و همراهانم در تماشای این نمایشها شرمگین میشوم. ما سعی کردیم با بضاعت خودمان و با تعدادی هنرجوی جوان که این اولین تجربه حضورشان روی صحنه است، یک کار شریف تولید کنیم. از نتیجه کار هم بسیار راضی هستم.
متن نمایش برگرفته از چند داستان کوتاه از موراکامی است.داستان نویس مطرح ژاپنی که آثارش در ایران هم با استقبال زیادی روبهروست؟ از کدام یک از داستانهای او استفاده کردید؟
به سه تا داستان توجه ویژه داشتیم: دختر تولد، مرد یخی و گربههای آدمخوار. اما خیلی بهشان وفادار نبودیم. این نمایشنامه با نگاهی به مجموعه آثار موراکامی شکل گرفت ولی ارتباط مستقیم با ساختار و سبک و سیاق آثار او ندارد. کاملا کارگاهی نوشته شده و حاصل چند ماه تمرین و اتود زدن توسط بازیگرها بوده است. این سه داستان مبنای کار بوده اما در طول تمرین و اتود ها، خیلی از متن فاصله گرفتیم. لوکیشن قصه ھم کافه رستوران است. به همین دلیل تصمیم گرفتیم در کافه تئاتر شهر اجرا شود.
در مورد مضمون و موضوع کار میتوانید کمی توضیح بدهید.
برداشت من البته این بود که یک موتیف موضوعی درحال تکرار است و آن چیزی جز نوعی طغیان و فریاد کشیدن بر سر یک نوع استثمار توسط یک فرد یا قدرت نیست. چه در قصه پیرزنی که گربهها جسمش را خوردند و چه در رابطهای که پرسنل یک کافه با مدیر خود دارند: من به رابطه قدرت و استثمار و سیاست نپرداختهام. موضوع تئاتر نه حق دارد سیاسی باشد و نه اجتماعی. کاویدن معضلات جامعه و کودکان کار و طلاق و... . در نگاه من وظیفه تئاتر نیست. مساله تئاتر انسان است. انسان و رابطه اش با هستی(زندگی) و نیستی(مرگ). وقتی انسان با مرگ رو در روست تمامیت هستی برایش زیرسوال میرود و هر تلاشی برای تغییر وضعیت بیمعنا جلوه میکند. مرگ قطعیترین واقعیت هستی است و ما فقط یک بار فرصت زیستن داریم. میتوان گفت که رسالت اصلی تئاترواداشتن مخاطب به پرسشگری بیپایان در باره وضعیت انسان در هستی است. مضامین روز و سیاست و فقر و دعواهای زن و شوهری... در نگاه من کار تئاتر فرهیخته و باشکوه نیست. تئاتر عوامفریب و نازل است که میخواهد معضلات جامعه را به سطحیترین شکل بیان کند و در صدد حل آن برآید.این کار ژورنالیستی از نوع بنفش است که ژست معترضانه اپوزسیون به خودش گرفته نه کار تئاتر. نمایش «ما تا ابد درقطب...» قصه روزمرگی، اجبار و وضعیتی است که انسان با آن در مواجهه است. چنان که در دوران گذشته هم این مسائل در زندگی انسان وجود داشته و به نوعی دغدغههای ازلی ابدی انسان به شمار میرود.
برگردیم به بحثی که در ابتدای گفتوگویمان مطرح کردید. آسیبشناسی تئاتر روز ایران. میخواھم نظرتان را درمورد حضور ستارههای سینما در تئاتر بپرسم.آن هم بدون هیچ پیشینه تئاتری.
همانطور که در ابتدا گفتم یکی از نتایج بیزینس قلمداد کردن تئاتر، حضور چهرههای سینمایی و سوپراستارهاست. تولید کننده تئاتر برای پر کردن تالار وحدت مجبور است برود سراغ مهناز افشار یا ستارههای دیگر. من خیلی مایل نیستم که قاطعانه موافق یا مخالف این حضور باشم اما اساسا روی موج راه رفتن را مبتذل میدانم. هرچیز که تبدیل به اپیدمی میشود، قطعا یک جای کارش میلنگد و بیماری ویروسی است. هر چیز خوب را با زیادهروی و زیادهگویی و دنبالهروی همگانی میتوان به ابتذال کشاند و به چیز پوچ و بیمصرفی تبدیل کرد. وقتی تئاتر بازی کردن و تئاتر دیدن هم مد میشود، تئاتر هم تب میکند و بیمار میشود. به تئاتر میآییم که از غافله عقب نمانیم. این حضور با شعور ما کاری نمیکند و فقط بلاهت عمومی را رواج میدهد.
به نظرتان حضور ستارهها، موفق به جذب تماشاگر شده است؟
تئاتر هنر خواص است وقتی شما بخواهید عوام را بکشید توی سالن مجبور هستید کار عوام زده اجرا کنید. الان خیلیها میگویند که تئاتر رونق گرفته و مردم بیش از سینما به تئاتر میآیند. من اصلا این را به معنای رونق نمیدانم. کثرت که به معنای رونق نیست. تماشاگر ما تعدادش زیاد شده اما قطعا سطحش نازل شده است. تماشاگرانی که میآیند نوید محمدزاده را از منظر نشریات زرد ببینند یا به شوخیهای سخیف و جنسی بخندند تماشاگر جدی تئاتر نمیتوانند باشند. این تماشاگر باید تئاتر آزاد تماشا کند. تئاتر زیاد شده اما جایگاهها هم عوض شده. تئاتر فاخر و اندیشهورز در رقابت با تئاتر آزاد خودش را در هیاهوی بیمایگی و پول گم کرده. خنده گرفتن و گیشه پرکردن به زور شوخیهای جنسی و ابتذال هیچ ارتباطی با تئاتر اندیشه ورز و جدی و فاخر ندارد. تماشاگر جدی تئاتر یک شهروند متفکر است. کسی که میخواهد از تماشای یک نمایش، شعورش تحریک شود. چه اجراکننده این نوع تئاتر و چه تماشاگرش برای تفکر در این نوع تئاتر حضور دارند نه برای سرگرمی و مد!
آقای نوروزی قطعا یکی دیگر از پیامدهای اقتصادی تئاتر امروز ظهور تماشاخانههای خصوصی است که تعدادش هم روز به روز بیشتر میشود.همینطور تعداد اجراها. آینده این تماشاخانهها را چطور ارزیابی میکنید؟ بنظرتان توی این چرخه شکست میخورند یا به فعالیتشان ادامه میدهند؟
من به هیچ عنوان موافق افزایش قارچ گونه و بی رویه تماشاخانهها و اجراها نیستم. مشکل بزرگ تئاتر این است که ما از سالهای دور، نظارت ممیزی داریم ولی نظارت کیفی نداریم. باید چهارتا کارشناس و بزرگتر بالای سر این سازندهها باشند به آنها مشاوره بدهند و از آنها بپرسند به چه حقی و به چه پشتوانه کیفی میخواهید این اجرا را روی صحنه ببرید؟ اصلا این کار ارزش بلیت فروختن دارد یا نه؟ ارزش وقت صرف کردن و دیدن دارد؟ چهار تا نوجوان دور هم جمع میشوند، یک متن از نیل سایمون و این نویسندههای دم دستی مد روز را دستشان میگیرند، دو تا چهار پایه و چند متر طناب میاندازند توی صحنه و اسمش را میگذارند تئاتر! با 20 روز تمرین و دور همی و سیگار کشیدن در کافهها یک زیلو میاندازند کف صحنه، راه میروند و حرف میزنند. خانواده هایشان هم ذوق میکنند که بچه ما هنرمند است. این خاله بازیها تئاتر نیست. با قصههای سطحیای که تنه زده به سریالهای ترکیهای و کلمبیایی شبکه جم. یک رئالیسم آبکی و بیمایه که هیچ چالشی با شعور مخاطبش ندارد. این حال و روز خیلی از همین اجراهاست.
و درمورد تماشاخانهها چطور؟
آنکه اصلا فاجعه است. اصلا خیلی از این سالنها از نظر ایمنی استاندارد نیستند. صدنفر تماشاگر را وارد یه خزینه حمام میکنند. توی یک فضای بسته. یک جرقهای توی این سالنها بزند، همه زیر دست و پا میمیرند. چهار تا جوان باهم شریک شدند و یک اتاقی را سیاه کردند و این شده تماشاخانه. اصلا خوب نیست. اینکه در آینده اینها چه میشوند من نمیدانم. اما مگر این همه کافیشاپی که توی تهران باز شد، به کارشان ادامه ندادند؟ از میدان هفت تیر تا میدان انقلاب 270 کافی شاپ هست. تعدادش روز به روز درحال افزایش است. به نظرم این سالنها هم سالنهای کافی شاپی هستند و احتمال اینکه این مسیر را ادامه دهند، زیاد است.
در اکثر کشورهای دارای صنعت سینما، همواره تئاتر (چه بازیگر و چه نویسنده) پشتوانه معتبری برای سینما بوده اما در ایران این چرخه روندی برعکس را طی میکند. به نظرتان وارونگی این روند منطقی که در اروپا و آمریکا نتیجه مطلوبی داشته، به تئاتر ایران آسیب نمیزند؟
همه چیز به ساختار اقتصادی حاکم بر تئاتر امروز بر میگردد. طرف پول ساخت فیلم ندارد میآید یک انگولکی به تئاتر میزند. در این وضعیت اقتصادی، همه قدمهای زودبازده برمیدارند. دیگر آموزش و طلبگی و تجربه مطرح نیست. این موج حضور سینماییها در تئاتر قطعا به تئاتر ضربه زده است. از خروجیهای این جریان میشود فهمید. کسی که نه تئاتر را میشناسد، نه مناسباتش را و نه حتی تماشاگرش را. مثلا آقای مهرجویی میآید کارگردانی تئاتر میکند. خب ایشان انقدر شناختی از تئاتر ندارند که بیایند تئاتر روی صحنه اجرا کنند و اساسا حق این کار را هم ندارند. مگر به من تئاتری اجازه میدهند که فیلم بسازم؟ مجوز و پروانه ساخت میدهند؟ در بازیگری هم همینطور. طرف را بدون هیچ پیشینهای میکنند نقش اول یک نمایش یا فیلم.
یک باوری بین اهالی تئاتر هست که بازیگری تئاتر تفاوت زیادی با بازیگری سینما دارد و شما به این تقسیم بندی اعتقاد دارید؟
من بازیگری تئاتر را یک کار فیزیکال میدانم. حرکت و پرفورمنس. تئاتر فیزیکال، تئاتر مورد علاقه من بوده و هست.توی تئاتر، بازیگر همواره با بدنش بازی میکند. منظورم از بدن، صرفا انجام حرکتهای آکروباتیک، ژیمناستیک و خارقالعاده نیست. منظورم سکوت و بیان بدن است. بازیگری تئاتر بازیگری لانگشات ( نمای دور) است. اما بازیگرسینما در نماهای بسته دیده میشود. اگر یک بازیگر سینما را روی سن تئاتر بیاوریم با دست و پایش مشکل خواهد داشت. نمیداند باید با گردن به پایینش چه کار کند. از سکوت و بی کنشی رنج میبرد. بازیگر تئاتر باید با تمام آناتومیاش بازی کند، نه تنها صورت و بیان. اما بازیگر سینما بیشتر روی عضلات صورتش تسلط دارد. برای همین اغلب، حضور یک بازیگر سینما در یک تئاتر جدی، نتیجه مطلوبی را در بر ندارد.
برگردیم به نمایش «ما تا ابد در قطب میمانیم». با توجه به همه این مشکلات و مناسبات حاکم بر تئاتر امروز، تصمیم ندارید که از این به بعد در کارگردانی هم کمی حضور پررنگتری داشته باشید؟
بله. در مورد نمایش «ما تا ابد…» هم من این کار را تعطیل نخواهم کرد. تا زمانی که تماشاگر داشته باشد. یا اینجا یا در سالن دیگر و یا شهر دیگراین نمایش را اجرا خواهیم کرد. همین الان از چند شهرستان برای اجرا دعوت شده ایم. همین طور پیگیر جشنوارههای خارج از ایران هم هستیم. چرا نباید تئاتر را بچههای شهرستان ببینند؟ این مسیر را با قدرت و انگیزه ادامه خواهم داد. به ویژه اجراهایی که قرار است در شهرستانها داشته باشم.
چند وقتی هست که در تلویزیون کمکار شده اید. در حال حاضر سریال آماده پخش یا در حال تولید ندارید؟
من تقریبا همیشه مشغول کار سریال هستم. سالی یک سریال هم باید کافی باشد. پارسال سریال «روزهای بهتر» را داشتم . الان هم سر یک سریال تاریخی هستم که اجازه ندارم در مورد جزئیاتش صحبتی بکنم.
پس باید به زودی شاهد پخش آن باشیم؟
بله. به امید خدا.