نوع رفتار و منش روشنک گرامی نشان می دهد با آدمی روبرو هستیم که زندگی را سخت نمی گیرد و اهل کارهای خاله زنکی و درگیر باندبازی شدن و پشت سر این و آن حرف زدن که در محیط سینما و تلویزیون رایج است، نیست. این بازیگر جوان سرش به کارش و دغدغه هایش گرم است و شاید به همین دلیل باشد که در نزدیک به یک دهه فعالیت در حوزه بازیگری تعداد کارهای بازیگری اش به زحمت به 15 کار می رسد.
روشنک گرامی که یک فیلم آماده اکران به نام «خانه دیگری» را دارد که در نقش یک دختر عامی طبقه متوسط جامعه بازی قابل قبولی ارائه کرده و در فیلم اخیرا عرضه شده به شبکه خانگی «هلن» هم نقش یک دختر قربانی شده شرایط خانواده و اجتماع را شایسته و روان بازی کرده است با حضورش در نقش محوری سریال دشوار و طولانی مدت «گمشدگان» در کانون توجه مخاطبان قرار گرفت و البته که به مانند اغلب سریال های تلویزیونی به اندازه نقدهای مثبت، نقدهای منفی هم به سمتش آمد. روشنک گرامی بازیگری نیست که در برابر نقدهای منفی موضع بگیرد و به جایش کوشیده حتی تندترین نقدها را هم با تمرکز مورد توجه و تحلیل قرار دهد. روشنک گرامی در گفتگویی ورای بازیگری، درباره دنیای ذهنی اش به عنوان یک هنرمند جوان سخن گفته است.
- از بازی در سریال تجربه خوبی نداشتم و بحث اذیت شدن در میان نیست. در سریال «فاصله ها» هم به خاطر تجربه کردن مدیوم تلویزیون بازی کردم. این حضور در تلویزیون کات خورد به هفت سال بعد و صبح روزی که از خواب بلند شدم و با خودم گفتم اگر امروز تا شب تلفنم زنگ بخورد و برای بازی در سریالی دعوت شوم قبول می کنم!
آن روز صبح که از خواب بلند شدید حال تان خوب بود؟
- بله، حالم خوب بود. خیلی ها از من خواستند که سریال بازی کنم. مردمی که به من لطف دارند و به همین خاطر در سریال «گمشدگان» بازی کردم. به هر حال این یکی از ویژگی های حرفه ماست که به خاطر ارتباط مستقیمی که با مخاطب داریم همواره در معرض اظهار نظر آنها هستیم و این اظهار نظرات می تواند دیدی بهتر نسبت به کارهای مان پیش روی مان بگذارد. فقط باید کمی دقت کرد که این نظرات، مشی مستقل بازیگر را دچار خدشه نکند.
انگاری کلا بازیگری را هم زیادی جدی نمی گیرید.
- به بازیگری به عنوان شغل و حرفه نگاه نمی کنم بلکه بازیگری را برای لذت بردن و علاقه شخصی انجام می دهم. اصلا ذات هنر به جوشش درونی و علایق شخصی باز می گردد و اگر این علاقه نباشد، هیچ هنری فی نفسه لذت بخش نیست. شما در نظر بگیرید فردی که علاقه ای به نقاشی ندارد، بخواهد به صورت آکادمیک نقاش شود؛ طبیعی است که چنین فردی سخت بتواند به اندازه یک نقاش غریزی رشد کند و محصول قابل قبولی خلق نماید.
این حرکت بر مدار علاقه، امکان خوبی را در اختیار شما قرار می دهد که هر نقشی را قبول نکنید.
- هیچ وقت برای بازیگر بودن خیلی هیجان زده نبودم بنابراین کم کاری ناراحتم نمی کند. به بازیگری جور دیگری نگاه می کنم. نقش هایی را قبول می کنم که بتوانم با آنها کلنجار بروم و ارتباط برقرار کنم و دوست شان داشته باشم و این کلنجار رفتن در رسیدن به حال روحی خوب کمکم می کند. هیچ لذتی هم بالاتر از همین که روحت حالش خوب باشد، نیست.
غیر از بازی در نقش هایی که دوست دارید، انجام چه کارهایی حال تان را خوب می کند؟
- موسیقی حالم را خیلی خوب می کند و من پیانو، عود، تار و ساکسیفون می نوازم و نواختن و گوش دادن موسیقی سرحالم می کند.
آیا موسیقی را به طور حرفه ای دنبال می کنید؟
- تار و پیانو را حرفه ای دنبال می کنم ولی به طور غریزی کلا آدمی هستم که هر سازی ببینم می توانم دستم بگیرم و شروع کنم به نواختن.
بنابراین بیشتر به موسیقی علاقه دارید تا بازیگری؟
- نمی توانم مقایسه شان کنم. جنس علاقه ام به موسیقی خیلی متفاوت با بازیگری است. نمی توانم بگویم کدام شان را بیشتر دوست دارم. در کنار موسیقی و بازیگری که گاهی چیزکی هم می نویسم و داستان می نویسم، طرح فیلمنامه می نویسم و دل نوشته هایی که شاید روزی بتوان آنها را منتشر کرد. البته ادعایی در این زمینه ندارم و برای همین است که همه آنها را دل نوشته می دانم.
اهل کارهایی که برخی از بازیگران نامتعارف مثل کاری که «دانیل دی لویس» کرد و 10 سال بازیگری را رها کرد و به شهر رم رفت و کفاش شد، هستید؟
- به طور کلی کارهای هیجان انگیز را دوست دارم و دوست ندارم مدام مشغول یک کار خاصی باشم. کلا ذات بازیگری هم با همین خطر کردن و قرار گیری در نقش های تجربه نشده است که لذت بخش می شود.
اهل کارهای خطرناک هستید؟
- عاشق سرعت هستم و اغلب مواقع ماشینم را با سرعت می رانم و الان که کمی پیر شده ام و عین پیرزن ها محتاط رانندگی می کنم (می خندد) اما هنوز هم مادرم کنار من در ماشین نمی نشیند و از رانندگی من می ترسد! ولی به هر حال این هم غریزی است و نمی شود کاریش کرد. رانندگی و عشق به سرعت در بسیاری از جوانان وجود دارد و این هم راهی است برای خالی کردن هیجانات این دوران.
به نظر می رسد در خانواده ای با رفاه مالی بالا زندگی می کنید.
- نه، خانواده من به لحاظ مالی در سطح متوسطی هستند و اینکه می گویند مرفه بوده ام شایعاتی است که شبیه اش درباره بسیاری دیگر از همکاران هم وجود دارد. البته زندگی در سطح متوسط باعث نشده تمنیات مالی داشته باشم و همواره لذت روحی را مقدم دانسته ام بر تلاش برای افزودن به سطح مالی چون فکر می کنم اگر روحم در آرامش نباشد، درآمد میلیاردی هم به کار نمی آید.
- من می توانم از راه های دیگری به جز بازیگری پول در بیاورم. مثلا طراحی لباس هم انجام می ده. البته این کار را هم به صورت کاملا دلی انجام می دهم. یعنی حرفه ای به مفهوم این که مزون داشته باشم، نه اما برخی از دوستانم از لباس هایی که طراحی کرده ام خرید می کنند. کار طراحی لباس هم درآمد مناسبی دارد که اگر بخواهم می تواند بهینه شود اما آدمی نیستم که در یک حیطه بمانم و بیشتر دوست دارم علایق مختلفم را پی بگیرم؛ علایقی که جنبه روحی دارند و باعث می شوند لذت بیشتری از زندگی ببرم.
برخی از بازیگران مثل مهتاب کرامتی و ستاره اسکندری مزون دارند. با آنها همکاری نمی کنید؟
- افتخار همکاری با این هنرمندان را نداشته ام چون وقتی برای داشتن مزون دائمی ندارم و هر وقت که آزادم خودم طراحی می کنم و لباس های دست دوز درست می کنم که بیشترشان هم به درد پوشیدن در زندگی عادی نمی خورد و در واقع آرت فشن محسوب می شوند. بر این اساس شاید این نوع طراحی لباس به درد هر فردی نخورد و بیشتر مناسب آنهایی باشد که می خواهند رنگ و رویی دیگر از پوشش را تجربه کنند.
- پولدار بودن هم مثل مشهور بودن ترسناک است. ماشینم پژو 206 کهنه ای است که مدام خراب می شود. با این ماشین هم وقتی که توی خیابان می روم و کودکان کار را می بینم که برای گرفتن هزار تومان بالا و پایین می روند از خودم خجالت می کشم و یا این که مرد سن و سال دار پیک موتوری در زیر باران جنسی را حمل می کند تا به صاحبش برساند حالم را دگرگون می کند. اینها را که در جامعه می بینم حالم بد می شود.
آدم آرمان خواهی هستید؟
- از دیدن فقر و ناراحتی مردم ناراحت می شوم و گریه می کنم. این هم جزو همان ویژگی های ذاتی ام است که سال هاست با من بوده و ابایی از بیان آن ندارم. برابری آدمیان در اوضاعی که می بینید یک نفر برای پیدا کردن لقمه ای نان باید درون سطل های زباله را کاوش کند به شدت به چالش کشیده می شود. هر انسان دیگری هم باشد بعید است این صحنه ها را ببیند و تکان نخورد. نمی شود که وجدان را کنار گذاشت و تبدیل شد به ربات!
... چون قرار بود کار تمام شود گریه کردید؟
- نه، از این لوس بازی ها خوشم نمی آید. در صحنه فینال سریال که با پدرم (بهنام تشکر) حرف های عاطفی می زدیم بعد از کات کارگردان گریه ام گرفت.
- حسی بازی می کنم. یعنی سعی می کنم به لحاظ احساسی کاملا به کاراکتر نزدیک شوم و به دنبال آن است که حس و حال کاراکتر بر ذهنم غلبه می کند و ایفای نقش ساده می شود. البته برخی هم می کوشند همه چیز را به سمت تکنیک های بازیگری ببرند و از ارتباط برقرار کردن حسی با کاراکتر دوری کنند چون گمان شان این است که بعدتر در آمدن از قامت آن کاراکتر به دشوارترین کار زندگی شان بدل خواهد شد ولی شخصا فکر می کنم تا حس و حال شخصیت شناخته نشود، نمی توان آن را طوری ایفا کرد که مخاطب غرق شخصیت شده و با اتفاقات پیرامونی آن ارتباط گیرد.
بازی در فیلم «هلن» چقدر به شما در دیده شدن و سپس بازی در «گمشدگان» کمک کرد؟ آیا از آقای رضا کریمی کارگردان سریال «گمشدگان» نپرسیدند صرفا به خاطر بازی در فیلم «هلن» که آنجا هم نقش دختری بریده از خانواده با بازی می کردید برای سریال انتخاب تان کرده یا نه؟
- فکر می کنم فقط آنونس «هلن» را دیده بود و بر اساس آن من را انتخاب کرده بود! البته که آنونس هم به اندازه خود می تواند شمایی کلی از محصول را به مخاطب ارائه دهد و خیلی از بازیگران دیگر هم به صرف یک تیزر کوتاه دیده می شوند.
- تجربیات زیست اجتماعی خوبی از بازی در «گمشدگان» به دست آوردم. در طول فیلمبرداری سریال به مناطقی از پایین شهر رفتیم که تا به حال ندیده بود. در مناطقی مثل مولوی و میدان اعدام مردم کنار دیوار نشسته بودند و مواد مخدر مصرف می کردند و بعدش هم بعد از نشئه شدن همانجا می خوابیدند. البته شنیده ام در آمستردام هم خیابانی است که استعمال یک نوع مواد مخدر آزاد است اما در پایین شهر تهران هر مواد مخدری که تصورش را می کردید وجود داشت و زن و مرد و پیر و جوان بدون ترس مواد استعمال می کردند و این کار ضمن ترسناک بودنش خیلی ناراحت کننده است و باعث می شود آدمی مدام پیش خود فکر کند که چرا علیرغم این همه تبلیغاتی که درباره آثار سوء مواد مخدر می شود باز هم در گوشه و کنارمان آدم هایی را داریم که خودشان را غرق این مواد می کنند.