معتمدآریا: برای «ابتذال» مرز قائلم، نه برای «تفکر»

بازی درخشان فاطمه معتمدآریا در فیلم «پریناز» من‌ را ترغیب کرد تا سراغش بروم و درباره چگونگی ایفای نقش با او به گفت‌وگو بنشینم. هرچند که این فیلم متعلق به هفت سال پیش است و واضح است پیچیدگی‌های شخصیت فرخنده در آن زمان بهتر درک و جذابیتش دوچندان می‌شد، اما با قبول این واقعیت که سرنوشت چنین فیلم‌هایی که بخش عمیقی از جامعه ما را مورد واکاوی قرار می‌دهد با حساسیت‌های زیادی گره می‌خورد،‌ «پریناز» هم مورد سوءتفاهماتی قرار گرفت و به محاق توقیف رفت و حالا هم در گروه «هنر و تجربه» به نمایش درآمده است. تنیدگی بیماری وسواس و برخی باورها و پاره‌ای بدفهمی‌ها، بخش مهمی از شخصیت فرخنده را می‌سازد. طبعا اجرای چنین نقشی بازیگر خوبی را می‌طلبید که جدا از ضعف‌های فیلم، ‌فاطمه معتمدآریا به‌خوبی از عهده نقش برآمده است؛ اینکه یک بازیگر نقشی را خلق کند که فرسنگ‌ها از خود واقعی‌اش دور است و به‌قدری ظریف از پوسته آن شخصیت گذر کرده و به هسته آن رسیده چندان کار ساده‌ای نیست. باید گفت جنس بازی معتمدآریا از نوع بازیگران بزرگ سینماست که به‌راستی انسانی با تمامی ابعاد پیچیده، ‌قوت و ضعف‌هایش خلق می‌کند. با این نگاه خوشبختانه زمانی فراهم شد تا با او گفت‌وگو کنم. جالب است که جدا از بازیگری، ‌مسائل روز جامعه را دقیق رصد می‌کند و همواره حرف‌های جالبی برای بیان‌کردن دارد.

‌بازی شما در فیلم «پریناز» که بعد از حدود هفت سال بالاخره با اعمال اصلاحات از محاق توقیف درآمد،‌ دیدنی و درعین‌حال قابل بحث است. دوست دارم سر از راز فوت کوزه‌گری شما دربیاورم. با اینکه تاکنون نقش‌های متنوعی بازی کرده‌اید، ولی هیچ‌کدام تکراری به نظر نمی‌رسند و اگر دقیق‌تر به آن نقش‌ها بنگریم، شاید مایه‌های تکرارشونده درآنها بیابیم، اما شما در ارائه آن نقش‌ها،‌ تفاوت‌ها را عمیق‌تر جلوه داده‌اید. چگونه از میان این‌همه فرصت برای انتخاب‌ نقش و فیلم‌نامه‌هایی که به شما پیشنهاد می‌شود، نقشی را انتخاب می‌کنید که دست‌آخر گیرا و متفاوت می‌شود. چرا در انتخاب‌هایتان کمتر دچار اشتباه می‌شوید؟

از زمانی که کارم را شروع کرده‌ام یکی از مهم‌ترین معیارهایم برای انتخاب به‌عنوان بازیگر، گریز از تکرار و تقلید بود و این را در دوران نوجوانی ‌و در جایی آموزش ‌دیدم که باید در کمترین زمان، بهترین انتخاب را می‌کردیم… .

‌فضای تعلیم و تربیت شما کجا بود؟

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.

‌در دوره‌ای که مرحوم فیروز شیروانلو، ریاست کانون را عهده‌دار بودند؟

بله. در کانون انتخاب نقش و متفاوت‌بودن را یاد گرفتم و همین‌طور اجراهای متفاوت از یک نقش‌ را آموزش دیدم و این آموزش‌ها در سینما به من بسیار کمک کردند.

‌البته حتی بازیگران بزرگ هم گاهی دچار این اشتباه می‌شوند که مثلا در دو، سه نقش به ورطه تکرار بیفتند. درواقع انتخاب،‌ شرط مهمی محسوب می‌شود. با این نگاه آیا افسار ذهن به دست خودتان است؟

دقیقا. بازیگری وسوسه‌برانگیز است و دام‌های مختلفی دارد تا شما را ببلعد. یکی پول است و دیگری پیشنهاد‌های زیاد که باعث می‌شود به شما حس خوبی بدهد که مطرح هستید، ولی مقاومت در برابر همه اینها و انتخاب درست فیلم‌نامه و نقشی که دوست داشته باشید،‌ می‌تواند جلوی تکرار را بگیرد. اخیرا بازی در سریال «گرگ‌ومیش» به من پیشنهاد شد که شرایط خوبی داشت؛ مثل کارگردانی آقای اسعدیان که از دوستان نزدیک و قدیمی هستیم. از نظر مالی هم خوب بود، ولی فکر کردم شاید لازم است بعد از چند سال دوری! با یک نقش متفاوت به تلویزیون برگردم؛ یک کار پرجنب‌وجوش‌تر یا یک کمدی… .

‌مثل سریال آشپزباشی؟

مثل چند سریالی که بازی کردم.

‌نظیر سریال «زیر تیغ» که به نظرم خیلی خوب بود، اما بااین‌حال شاید حالاحالاها پیشنهاد خوبی در تلویزیون نداشته باشید. آن‌وقت با دغدغه‌های مالی چگونه کنار می‌آیید؟‌

دغدغه‌ای برای پول‌درآوردن و کارکردن ندارم، چون به آنچه دارم قانعم و هیچ زیاده‌خواهی‌ای برای چیزی ندارم. مورد دیگر اینکه به‌واسطه صرف «بودن» حاضر نیستم کار کنم. می‌خواهم کاری کنم که به‌واسطه آن باشم، نه‌اینکه کاری کنم که فقط باشم.

‌البته درباره عدم حضور شما در سریال «گرگ‌ومیش» شایعاتی وجود داشت که تصویر و حضور شما در تلویزیون ممنوع است.

خیر، اصلا این‌طور نیست. مدیران مسئول پروژه و تلویزیون هم به تفصیل دراین‌باره صحبت کرده‌اند.

‌هرچند افتخار بزرگی برای تلویزیون محسوب می‌شود اگر در پروژه‌ای در تلویزیون همکاری داشته باشید. نظرتان چیست؟

این افتخار متقابل است. به نظرم برای بازیگران هم مهم‌ترین و بهترین جایی که می‌توانند کارشان را با مردم تقسیم کنند تلویزیون است.

‌با اینکه پنج سال در حق شما کم‌مهری شد، ‌برایم جالب است که بدون هرگونه کینه و عداوت به این موضوع نگاه می‌کنید. چرا؟

ترجیح می‌دهم کینه نداشته باشم تا در آرامش زندگی کنم. تلویزیون یک رسانه عمومی است. ممکن است با برخی سیاست‌ها و برنامه‌های این یا آن مدیر مشکل داشته باشم، ولی آدم‌ها می‌آیند و می‌روند. مهم حفظ جایگاه و اعتبار این رسانه است که به‌شدت لطمه خورده.

‌با این نگاه که ذهنتان را عادت داده‌اید که به سراغ اشتباه نرود، پس چرا وقتی در کنفرانس مطبوعاتی به نقش «پریناز» اشاره کردید، ‌گفتید دیگر حاضر نیستم چنین نقشی را بازی کنم! خیلی متوجه دلیل گفته‌تان نشدم. منظورتان چه بود؟

شاید منظورم این بود که دیگر این نقش را تکرار نمی‌کنم یا اگر چنین نقش‌هایی به من پیشنهاد شود دیگر بازی نمی‌کنم.

‌به این دلیل که در ورطه تکرار نیفتید؟

اصلا آن مصاحبه را به خاطر ندارم، ولی حتما منظورم تکرارنکردن نقش بوده. همین!

‌به نظرم نقش شما در «پریناز» نقشی پرچالش بود که چنین چیزی را در سینمای ایران تجربه نکرده‌ایم. درعین‌حال همین که قبلا در سینمای ایران تجربه نشده، سوءتفاهم‌برانگیز هم شد! مثلا می‌گفتند یکی از دلایلی که این فیلم توقیف شد، گریم ظاهری شما بود و شکل و ظاهر نقش به انواع و اقسام تحلیل‌ها دامن می‌زد. حالا که فیلم بعد از هفت سال با سانسور اکران شده، به نظر شما این نقش آن‌قدر ارزش داشت که هفت سال صبر کنید؟ به‌هرحال کار بازیگر باید دیده شود. آیا این ارزش را داشت که تاوانش را پس بدهید؟ کمااینکه فیلم در دوران سخت و پرتنش جامعه معاصر ایران ساخته شد.

من هیچ‌وقت به توقیف فیلم‌ها فکر نمی‌کنم، چون حقیقتا مرحله‌ای است که خیلی به من مربوط نمی‌شود! آن عکس گریم هم فقط یک تست بود و ربطی به گریم در فیلم نداشت. من کارم را انجام داده‌ام و تمام شده و فقط دلم می‌خواهد در معرض دید قرار بگیرد و با مخاطب خودش ارتباط برقرار کند، اما بیشترین چیزی که عذابم می‌دهد، ‌این است که چرا فیلمی را که هفت سال قبل کار کرده‌ام، کسی در زمان خودش ندیده! البته من نمی‌گویم چیزی را منع نکنند، ولی نمی‌دانم و دقیقا نفهمیدم علت جلوگیری از نمایش فیلم چه بود!

‌ یعنی با حدود و ثغور مشکلی ندارید؟‌

خیر مشکلی ندارم، ولی این حدومرز را فقط برای «ابتذال» قائلم، نه برای «تفکر». «تفکر» چیزی نیست که بخواهید برایش حدومرز قائل شوید. اصلا فرهنگ و هنر جای تفکر و اندیشه است و اگر قرار باشد محدودیتی باشد، باید شامل بی‌خردی و استفاده سطحی از هنر باشد که متأسفانه و در بسیاری از موارد این ممیزی‌ها متوجه هنر متفکر و خلاق بوده است؛ به‌طورمثال، ناپدیدشدن یا حذف  مجسمه‌های بزرگان تاریخ و ادبیات و فرهنگ این مملکت و سبزشدن تندیس‌هایی مثل کودک درازکش کنار بزرگراه که (البته چندوقتی هم نشسته بود!!) یکی از نشانه‌های رشد ابتذال و حذف تفکر است.

‌ منظورتان ١٠، ١١ مجسمه‌ای است که در سال ١٣٨٩ در دوره ریاست آقای قالیباف در شهرداری تهران ناپدید شدند؟

هیچ‌وقت هم پیدا نشدند. در شهر‌های دیگر هم این اتفاق رخ داد؛ این یعنی تخریب و ازبین‌بردن تفکر ریشه‌دار فرهنگی. همین کار را در سینما انجام دادند. به نظرم وقتی نگاه یک فیلم‌ساز را محدود یا قطع می‌کنند، مثل ازبین‌بردن مجسمه‌هاست. به اندازه مجسمه‌سازی که کار هنری‌اش در ایران ناپدید می‌شود رنج می‌برم، چون احساس می‌کنم کار من هم دزدیده شده و من را اذیت می‌کند. حال اگر بعد از هفت سال «پریناز» دیده می‌شود خنثی می‌شوم.

‌چه غم‌انگیز! واقعا شور و هیجانی ندارید؟

نه! دیگر آن شور و هیجانی را که هفت سال قبل؛ زمانی که فیلم را بازی می‌کردم و در من وجود داشت ندارم.

‌خداوند هم برای هر چیز زمان و اندازه‌ای تعیین کرده و وقتی از حدش بگذرد به نظر می‌رسد خالی از مفهوم می‌شود، اما این نکته خیلی در مسائل هنری ازسوی مسئولان فرهنگی- هنری لحاظ نمی‌شود! تحلیلتان دراین‌باره چیست؟‌

برای کار هنری زمان قائل نیستم. خیلی از فیلم‌ها در ایران تاریخ سینما هستند که هروقت ببینید لذت می‌برید، اما برای کاری که انجام می‌شود زمان قائل هستم؛ یعنی فکر می‌کنم اگر قرار است کاری را که هفت سال قبل کار کرده‌ام امروز نشان دهند، یعنی ماندن هفت سال خستگی در روح و جان! ضمن اینکه هر چیزی در زمان و جای خودش تأثیرگذار است و درعین‌حال الان «پریناز» جای فیلم دیگری را اشغال می‌کند که زمان نمایش آن امروز است و هفت سال قبل جای خالی «پریناز» را فیلم دیگری اشغال کرده بود.

‌در صحبت‌های اولیه اشاره کردید که برای هیچ چیزی حدومرز قائل نیستم، جز ابتذال. از نظر شما مرز ابتذال کجاست و چیست؟ چگونه این مرز را تشخیص می‌دهید؟‌

ابتذال نشانه‌های فراوان و معینی دارد. مثال ملموس و دم‌‍‌دستی، لحن و بیان برخی از گویندگان رادیو و تلویزیون است که مرز بین لطافت شوخی را با لودگی یا صمیمیت را با توهین و لمپنیسم مخدوش می‌کنند یا پوشیده‌تر و رنگ‌ولعاب‌دارترش در بعضی شعارهای مثلا آموزنده در سطح شهر و روی تابلوهای تبلیغاتی وجود دارد.

‌درست است و حتی گاهی از آن بوی تحقیر مخاطب استشمام می‌شود!

بله. وقتی مخاطب خود را تحقیر می‌کنی،‌ بخش زیادی از ابتذال را با خودت یدک می‌کشی. مورد دیگر اینکه مخاطب خود را با مسائل سطحی سرگرم کنی و دانش نداشته‌ خود را بر سر مخاطب بریزی. وقتی می‌گوییم ابتذال یعنی حباب؛‌ خالی و شکننده؛ این حباب به‌سادگی می‌ترکد و اثری از خودش باقی نمی‌گذارد. برخی از اتفاقات فرهنگی امروز حباب‌گونه هستند؛ بزرگ و پوچ!

‌ در مورد شخصیت  فرخنده که در «پریناز» بازی کردید، درست است که گرفتار بیماری «وسواس» است، اما آنچه وسواسش را عمیق‌تر کرده یا حتی تأثیر متقابل‌ روی رفتارش گذاشته، سطحی‌نگری‌ او و تصور غلطش از دینداری است. حال اینکه چنین افرادی را در جامعه کم نداریم. اصلا در ابتدا در مواجهه با این نقش، چه تحلیل و تصوری داشتید؟

در فیلم‌نامه این شخصیت کمی فرازونشیب داشت. با آقای بهرامیان هم صحبت کردیم و حاصل گفت‌وگوهایمان و اصل فیلم‌نامه‌ای که وجود داشت چیزی شد که تا حدودی در فیلم فعلی «پریناز» می‌بینید؛ یعنی بی‌توجه و یک‌بُعدی جلو نرفتیم. وجهی که برای من خیلی اهمیت داشت، وجه انسانی این فرد بود. در این فیلم نقش زنی را دارم که وسواس وحشتناکی دارد و به‌ تنهایی خو گرفته و حاضر نیست کسی را به خلوتش راه دهد، ولی ما کم‌کم برایش دل می‌سوزانیم و احساس می‌‌کنیم زنی تنهاست که به محبت احتیاج داشته که ورود پریناز به زندگی‌اش احساساتی را در او به وجود می‌آورد.

‌ یا اینکه احساسات پنهان‌نگه‌داشته‌اش را زنده کرد!

در هر دو صورت حس جدیدی در این فرد به وجود می‌آورد که در فیلم فعلی کمتر می‌بینیم! برای من خیلی اهمیت داشت که این تغییر در دو وجه ظاهری و رفتاری شخصیتِ فرخنده دیده شود.

‌در ابتدای فیلم صحنه‌ای است که به نظر می‌رسد مادر «پریناز» را به جرم زنا وادار به خودکشی می‌کنند. درواقع به‌عنوان بچه حرامزاده به او نگاه می‌شود که دیگر به وسواس ربطی ندارد، اما در ادامه این نکته کم‌رنگ می‌شود، بدون اینکه بتوانیم دلایل درست و منطقی آن را در فیلم ببینیم. طبیعتا وقتی شخصیتی از مرحله الف ‌به ب می‌رسد، باید دلایل تغییر شخصیت در فیلم به شکل هنرمندانه‌ای ترسیم شود. آیا در این مورد با کارگردان تبادل‌نظر کردید؟ به‌هرشکل بخشی از رفتارهای ضدونقیض فرخنده نسبت به پریناز قطعا مربوط به اعتقادات اوست که الان وسواس، آن را تشدید می‌کند.

واقعیت این شخصیت همینی است که می‌بینید. بخشی از رفتارهایش از اعتقادات سطحی و عامی‌گری‌اش می‌آید و بخشی به دلیل وسواس است. آنچه از فیلم متوجه شده‌اید کاملا درست است، ولی آنچه می‌بینید کامل نیست.

‌یعنی نتیجه سانسور بوده؟

به نظرم حجم سانسور آن‌قدر زیاد نبوده که نکته کلیدی داستان حذف شود، ولی در معرفی شخصیت و سیر این تغییر و دگرگونی بی‌تأثیر نبوده…، بااین‌حال داستان فیلم حفظ شده و مردم ارتباط خوبی با آن برقرار می‌کنند، چون این فیلم نه عبوس است و نه کریه؛ وجوهی از ناهنجاری در آدم‌های مختلف را نشان می‌دهد، ولی برای نشان‌دادن این وجوه از شیوه‌های آزاردهنده استفاده نشده که به نظرم خیلی قشنگ است.

‌مورد دیگر خرافاتی است که پیرامون رفتار و خلقیات این شخصیت وجود دارد و معمولا اطرافیان فرخنده به خرافه‌گرایی بیشتر دامن می‌زنند، اما چطور می‌شود این فرد در نهایت خودش به خرافه پشت‌پا می‌زند؟ اتفاقا در آخر فیلم که می‌گوید «باید حلالیت بطلبیم» یاد فیلم «سایه‌های بلند باد» فرمان‌آرا افتادم که مردم مترسکی را می‌‌سازند تا کلاغ‌ها را دور کند، ولی دست‌آخر خود مترسک وبال گردنشان می‌شود و تبدیل به موجودی می‌شود که از او تبعیت می‌کنند. حالا دلیل طغیان فرخنده چیست؟

در این فیلم وقتی پریناز وارد می‌شود، اغلب افراد با باورهای خرافی حل مشکلاتشان را در وجود این دختربچه می‌بینند. در صورتی که پریناز در به‌وجودآمدن این نگاه کاملا بی‌تقصیر است و خودش پر از مشکل و درگیری است. عمه پریناز علیه این شرایط طغیان می‌کند؛ شرایطی که نه خودش و نه پریناز در به‌وجودآمدن آن دخالتی نداشته‌اند.

‌به عبارتی این موقعیت در شکل‌گیری شخصیت امثال عمه پریناز تأثیر داشته؛ شخصیت‌هایی که طناز طباطبایی یا مائده طهماسبی بازی می‌کنند، در جامعه فقط ظواهر را می‌بینند، اما این جامعه چرا ایزوله است؟ چرا داستان فقط در یک لوکیشن محدود اتفاق می‌افتد؟ آیا دلیل خاصی دارد؟ ظاهرا در این جغرافیا، شهر مدرن انگار جایی ندارد!

زمانی که ما در زیر پل مدیریت کار می‌کردیم، اطرافش ساخت‌وساز زیادی نشده بود. فضای بازی بود با تعدادی خانه در اطراف.

‌ولی جغرافیای فیلم نشان می‌دهد که این فرهنگ در متن شهر نیست و به حاشیه شهر مربوط می‌شود.

آقای بهرامیان باید به این سؤال جواب دهد تا من. نمی‌توانم بگویم که باید زندگی شهری مدرن را نشان دهد یا زندگی حاشیه‌نشین را، ولی در هر صورت این قصه در بخشی از جامعه اتفاق می‌افتد که از نظر اقتصادی مرفه نیستند.

‌به‌هرحال این نکته مهم است، چون در بسیاری از اوقات پیشرفت علم، مانعی برای خرافات محسوب می‌شود!

خیلی با این گفته موافق نیستم. در بطن جوامع مدرن خرافه در اشکال متفاوت مدرن و سنتی نیز وجود دارد. در همین دنیای مدرن و در موارد متعدد عده‌ای تحت‌تأثیر اندیشه‌های خرافی دسته‌جمعی خودکشی می‌کنند یا خرافه‌هایی که در ورزش فوتبال در قلب اروپا وجود دارد! فکر نمی‌کنم میزان پیشرفت علمی در یک جامعه لزوما رابطه قطعی با خرافات داشته باشد، ضمن اینکه برج‌نشینی نشانه پیشرفت علمی نیست. رفتارهای هر شخصی او را تعریف می‌کند، نه‌فقط اعتقادات او.

‌تحلیل خودتان از بازی در این فیلم چیست؟ چقدر به آنچه می‌خواستید رسیدید؟

باوجود ظاهر خشنی که در فرخنده می‌بینیم، برای من شخصیت جالب و پر از چالشی بود. اصلا در این فکر نبودم که بخواهم به کسی درس بدهم یا کسی را اصلاح کنم یا معضل اجتماعی را نشان دهم. همین که شخصیتی متفاوت است،‌ برایم جذاب بود. نمی‌توانم بگویم صددرصد چیزی است که در ذهنم بوده، اما از آنچه می‌بینم ناراضی نیستم.

‌مردم درباره بازی شما چه اظهارنظری دارند؟

روزی که در نمایش فیلم با مردم بودیم، همان زمان عکس‌العمل مردم را دیدم که برایشان جالب بود.

‌در این سال‌ها برای خودتان این سؤال پیش آمده چرا در هرجا که حضور دارید؛‌ چه در جایگاه بازیگر موفق که قابل احترام است و چه در فعالیت‌های اجتماعی‌ای که انجام می‌دهید، اغلب حساسیت‌هایی روی شما ایجاد می‌شود؟ تابه‌حال از خودتان پرسیده‌اید چرا باید درعین‌حال که خدمات بزرگی به سینمای ایران کرده‌اید، همواره مورد هجوم واقع ‌شوید؟

من خودم هستم، با نگاه خودم به جهان هستی و به حرفه‌ام که در این جهان از همه‌چیز برایم مهم‌تر است. در نتیجه اگر هم کاری کرده‌ام برای خودم بوده تا در محیط بهتری زندگی کنیم…، نمی‌خواهم شبیه کسی باشم و حاضر هم نیستم که به هر دلیل خودم را شبیه کسی کنم و یک روز برای کسی دست بزنم و روز دیگر بر کسی درود بفرستم یا فرم لباس و بالا و پایین روسری‌ام را بنا به درخواست‌های مختلف تغییر دهم…، هرچند هر انسانی تغییر می‌کند، اما تغییراتم برای خودم و به تشخیص خودم بوده، نه به‌واسطه درخواست‌هایی که از من شده.

‌درواقع از درون خود تبعیت می‌کنید، نه‌اینکه چیزی بر شما تحمیل شده باشد تا از خود ویترین بسازید.

نه از کسی بهره می‌برم و نه اجازه می‌‌دهم کسی از من بهره ببرد. برای خودم و دیگران حریم قائلم. من در محیطی کار می‌کنم که باید مسائلی در آن رعایت شود و از آن به‌بعد اجازه نمی‌دهم کسی به حریمم تجاوز کند و خودم هم حاضر نیستم حریم کسی را بشکنم یا اینکه ضد قانون رفتار کنم.

‌ شاید به این دلیل که تأثیرگذار هستید؟

نمی‌دانم تأثیرگذار هستم یا نه.

‌در فیلم «خواب زمستانی» سیامک شایقی نقش یک فرد معلول را بازی می‌کنید. احساسم از بازی شما این بود که اصولا چیزی به نام استخوان در بدنتان وجود ندارد. منظورم درجه بالای انعطاف‌پذیری شماست. چگونه به این نوع تسلط بر بدن و فیزیک خود رسیده‌اید؟

در فیلم «گیلانه» هم سعی کردم از نظر فیزیکی خودم را به شخصیت مادری که بار سنگین نگهداری از فرزند جانبازش را به دوش می‌کشد نزدیک کنم. در فیلم‌های دیگر هم این تلاش را کرده‌ام که از نظر فیزیکی به شخصیتی که بازی می‌کنم نزدیک شوم. آمادگی فیزیکی بخش مهمی از بازیگری است.

‌عکسی از شما در جشنواره کن در کنار اصغر فرهادی و کمال تبریزی مقابل صندوق رأی دوازدهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری منتشر شد. برخی‌ها واکنش نشان می‌دهند و از این بابت چندان خوشحال نمی‌شوند. به نظر شما دلیل آن چیست؟

خودشان حالشان بد است. اگر اعتقاد به رأی‌دادن نداشتم محال بود کسی بتواند من را به این کار مجبور کند. فکر می‌کنم رأی‌دادن حق من است و باید از این حقم استفاده کنم.

‌دوست دارید کدام فیلم از محاق توقیف درآید؟

فیلم «صد سال به این سال‌ها» و بقیه‌شان!!

‌ یکی از معایب سانسور این است که فیلم در زمان خودش اکران نشود، ‌دیگر از حیز انتفاع می‌افتد؛ خاصیتش را از دست می‌دهد و بعد وقتی اجازه اکران به آن می‌دهند، ‌آنی نیست که باید باشد!

«صد سال به این سال‌ها» اجازه نمایش و پروانه دارد و آن را در جشنواره فیلم فجر هم نمایش دادند، اما هنوز به اکران عمومی نرسیده!

‌آیا اخیرا نقش‌های درخوری به شما پیشنهاد شده؟

با کمال تأسف باید بگویم بعضی روزها دوتا فیلم‌نامه می‌خوانم و به‌سختی آنها را به پایان می‌رسانم!

‌آیا نام و اعتبار فیلم‌ساز جدا از فیلم‌نامه برای شما مهم‌اند؟

نمی‌توانم بگویم بی‌تأثیر است و درعین‌حال نمی‌توانم بگویم چون شخص خاصی فیلم می‌سازد، هرچه پیشنهاد می‌دهد حتما کار می‌کنم، اما اگر آقای عیاری به من فیلم‌نامه بدهد، چشم‌بسته برایشان کار می‌کنم.

‌چرا؟ 

بالاخره هستند کسانی که انسان، ‌آرزومند کارکردن با آنها باشد.

‌به نظر شما همچنان معضل سینمای ایران نبود فیلم‌نامه خوب است؟

فقط نه. مهم‌ترین معضل ما اول ذهنی است که در سینما هرز رفته. وقتی ذهنیت ما در مورد سینما هرز شده باشد، سفت‌کردن پیچش کار سختی است و فرقی نمی‌کند که شما تهیه‌کننده هستید یا بازیگر و کارگردان. نیمی از فیلم‌نامه‌هایی که می‌خوانم به اعتقاد کارگردانانشان شاهکار می‌شوند، اما وقتی می‌خوانم می‌بینم حتی غلط املایی دارند و اصول اولیه یک کار دراماتیک در آن رعایت نشده! وقتی کارگردان این‌طور فکر می‌کند، بازیگر و تهیه‌کننده‌ای همراه با تفکر خودش پیدا می‌کند.

‌خب ریشه این معضل به ساختار جامعه، نظام تعلیم و آموزش مربوط می‌شود؟ 

متأسفانه جریان جاری امروز سینمای ما از اخلاقیات و روابط قبل خود فاصله گرفته است که تأثیر آن را در محتوا و حتی ظاهر و اسم فیلم‌ها هم می‌توانیم ببینیم. اعتبار و جایگاه مهم سینمای ما در جهان با فرش قرمز، ستاره و منیجر و آژانس و… به وجود نیامده است و گردش سرمایه‌اش هم آن‌قدر نیست که بخواهیم برایش تشریفاتی بگذاریم. بهتر است شکوه و جلال و چرخش سرمایه را رها کنیم و به همان سینمای فرهنگی ارزشمند و انسانی‌مان برگردیم.

‌با این وضعیت هنوز نقشی برای بازی انتخاب نکرده‌اید؟

یک فیلم‌نامه خوانده‌ام و احتمالا در ماه‌های آبان و آذر درگیر کار خواهم بود.

‌ در هیئت‌مدیره خانه سینما با چه انگیزه‌ای حضور پیدا کردید و با بیشترین تعداد آرا در مجمع عمومی وارد هیئت‌مدیره شدید؟ البته قبلا هم در کارهای صنفی فعالیت‌های مثمرثمر داشته‌اید.

البته قرار گذاشته‌ایم در مورد «خانه سینما» به شکل فردی صحبت نکنیم، اما شخصا فکر می‌کردم «خانه سینما» صرفا و دقیقا مثل هر صنف دیگری خارج از نگاه فرهنگی باید کار صنفی‌اش را انجام دهد. کار صنفی یعنی حفظ منافع و حقوق حرفه‌ای اعضای خانه و مهم نیست چه کسی باشد و از نظر حرفه‌ای چه اندازه‌ای دارد. همین که تو عضو یک صنف باشی، باید حقوق صنفی‌ات رعایت شود و مهم‌ترینش پاسداری از حرفه و امنیت شغلی است و این بیشترین دلیل و انگیزه‌ام برای قبول پیشنهاد و اصرار دوستان برای بازگشت به «خانه سینما» و هیئت‌مدیره بود.