چرا "شهرزاد" سقوط کرد؟
هرچند اقبال از این سریال همچنان فاصله زیادی با آثار محبوب تلویزیونی او دارد، اما حتی نویسنده و فیلمساز کاربلدی چون فتحی هم نتوانست خودش را به حضوری یگانه در این شبکه خانگی راضی کند و تحت تاثیر سوداگری این فضا به سمت تولید فصل‌های بعدی این مجموعه رفت. غافل از این‌که اساسا شهرزاد ظرفیت این دنباله سازی را نداشت و خودخواسته به مسیری رفت که حالا در فصل دوم ضعف‌های آشکار و عیانی دارد و دیگر نشانی از آن موفقیت و اثرگذاری و جذابیت‌های نسبی فصل اول در آن به چشم نمی‌خورد.
 

این بلایی است که شبکه نمایش خانگی متاثر از فضای فریبنده سینمای ایران سر محصولات خوب هم می‌آورد. شهرزاد 2 به همان راهی قدم گذاشت که فیلم‌هایی چون گشت 2، نهنگ عنبر 2، رسوایی 2 و اخراجی‌ها 3 به آن رفتند؛ حرکت در راه رفته و به مقصد رسیده قبلی، اما این بار با کمترین نشانی از کیفیت و ساختار جذاب پیشین این آثار. وگرنه تردیدی در فروش‌های خوب و بعضا رکوردشکنی این فیلم‌ها در گیشه نیست که البته با ذهنیت و خاطره خوش مردم بینوا از قسمت اول این آثار به وجود آمده و آنها به فرض همان جذابیت نخستین به تماشای قسمت‌های بعدی نشستند و به عبارت بهتر با طناب حالا پوسیده ته چاه رفتند.

شهرزاد 2 هم پشت ظاهر فریبنده‌اش همچنان اگر مورد اقبال نسبی قرار می‌گیرد، نان جذابیت قسمت اول و البته عادت تماشاگران را می‌خورد. سری دوزی سینما و شبکه نمایش خانگی، دامن خانم دکتر و عشاق او و دیگر بستگان و دوستان این سریال را گرفته است و نتیجه مجموعه‌ای شده غیرجذاب، حیران و سرگردان و راه گم‌کرده که باری به هرجهت پیش می‌رود. پیرو همان سوداگری موردنظر است که تولید این مجموعه با شتاب پیش رفت و همچنان هم این روند ادامه دارد. درحالی‌ که برخی این روزها مشغول تماشای فصل دوم شهرزاد هستند، فتحی فاز جدید (به عبارتی فصل سوم) آن را کلید زده است، بدون این‌که منتظر بازخوردهای نهایی مردم باشد. روند بی‌جان و نچسب این سریال در فصل جدید طوری است که حتی بعضی از طرفداران پروپاقرص فصل اول قید تماشای آن را زده اند یا دست بالا فقط برای اطلاع از سرنوشت شخصیت‌ها قصه را دنبال می‌کنند.

شهرزاد 2 در نهایت حتی صدای علی نصیریان را هم درآورد و او بتازگی گلایه خود را نسبت به کم فروغی این سریال اظهار کرد. کما این‌که با مرگ شخصیت بزرگ آقا دیوانسالار (با بازی جذاب و استادانه نصیریان) زنگ خطر شهرزاد به صدا درآمده بود و آنهایی که هوشیارتر و آینده نگرتر بودند، همزمان با خرمای فوت این شخصیت مرکزی و ستون سریال، حلوای خود مجموعه را هم خوردند.

گزارش پیش‌رو به‌صورت اجمالی نگاهی به سقوط شهرزاد در بازار شبکه نمایش خانگی دارد.

فیلمنامه و روایت

درست است که مثلث عشقی «شهرزاد» یعنی شهرزاد، فرهاد و قباد همچنان در فصل دوم حضور دارند و طبیعتا تماشاگر کنش و واکنش‌های آنها را دنبال می‌کند، اما غیبت شخصیت بزرگ آقا دیوانسالار در این سری بشدت احساس می‌شود و حضور کاریزماتیک او در فصل اول هنوز در این فصل سنگینی می‌کند. روند فیلمنامه و نوع روایت به هیچ وجه نتوانست در این فصل همپای فصل اول باشد، چون همه چیز فصل اول با محوریت تعیین‌کننده بزرگ آقا پیش می‌رفت و حالا با فقدان او ستون مجموعه فرو ریخته است. تکیه گاه و نقطه ثقل این فصل به‌طور طبیعی باید روی قباد دیوانسالار ـ به‌عنوان وارث بزرگ آقا ـ باشد که هست، اما او جنم این جایگاه را ندارد و به دلایل شخصی ـ‌ فقط به‌دنبال رسیدن دوباره به شهرزاد است ـ حیران‌تر و سرگردان‌تر از آن به نظر می‌رسد که همچون عمویش یک تشکیلات را مقتدرانه اداره کند و قصه را با کنش‌ها و تصمیم‌های تعیین‌کننده خودش پیش ببرد. به‌خاطر بیاورید همین مساله جابه جایی قدرت در مجموعه «پدرخوانده» چه جلوه درست و موثری دارد. نویسنده و کارگردان با تمهید فلاش بک و اشاره به جوانی‌های دون ویتو کورلئونه، بخوبی یاد پدرخوانده را زنده نگاه می‌دارد. در عین حال که خود مایکل کورلئونه هم به‌عنوان وارث تشکیلات پدر، اقتدار خوبی از خود نشان می‌دهد و پیش برنده درام است.

عشق و خشونت به عنوان دو تم سریال وامدار الگوهای مرسوم در آثار نمایشی ایران و جهان است، اما مشکل شهرزاد2 این است که توازنی میان این دو برقرار نمی‌کند و هر از گاهی به طور افراطی به یک سمت می‌غلطد و آن یکی را فراموش می‌کند. این مساله حتی در فصل اول هم بود و به یکباره شاهد کشتاری بودیم که پیش از آن در خود اثر سابقه نداشت.

کاش نشنیده بودمت

شهرزاد 2 حتی در کیفیت ترانه‌ها هم پایین‌تر از فصل اول است و هیچ کدام از این ترانه‌های تازه حتی همین آخری «کاش ندیده بودمت» هم به پای محبوبیت ترانه‌های سری قبل همچون «کجایی؟» نمی‌رسد. دراین میان باید به اختلاف و قهر و آشتی‌های محسن چاوشی و سینا سرلک هم با مجموعه اشاره کرد که در نهایت به قطع همکاری سرلک

منجر شد.

ظواهر فریبنده

اگر از تمرکز بیش از حد و گل درشت روی گردنبند و گوشواره مرغ آمین در این فصل بگذریم که جنبه بهره‌برداری اقتصادی دارد، شهرزاد 2 می‌خواهد به جز تاکید بر خود قصه و فیلمنامه، از ظواهر دیگری هم برای جذب به هر قیمتی تماشاگر استفاده کند. ظواهری که برخی از آنها با فرهنگ ایرانی و اسلامی ما مغایرت دارد و تابوشکنی محسوب می‌شود؛ از جمله تاکید با جزییات بر شرب خمر توسط شخصیت‌ها یا آرایش‌ها و پوشش‌ها و صحنه‌هایی که با نگاه رسمی

فاصله دارد.

امان از این شتاب

همان شتاب موردنظر در نگارش و تولید شهرزاد، دامنگیر توزیع هم شد و باعث شد در قسمت اخیر اتفاق عجیبی رخ دهد. طبق نوشته یکی از روزنامه‌ها، برخی علاقه‌مندانی که نسخه دی وی دی قسمت یازدهم این مجموعه را خریدند، پس از باز کردن پاکت با قسمت دهم مواجه شدند!

شهرزاد قصه‌گو

شهرزاد دلش با فرهاد دماوندی، پسر دوست پدرش بود و ایستاد تا به اجبار نرود پای سفره عقد قباد که خودش هم قربانی روزگار است، اما تهدید بزرگ آقا به مرگ فرهاد را تاب نیاورد، دست از مقاومت کشید و خواست بالغانه و در سکوت با آنچه برایش مقدر شده کنار بیاید و گردنبند مرغ آمین، یادگار فرهاد هنوز در صندوقچه چوبی‌اش، کنار آن همه طلا و جواهر گرانقیمت طلافروشی قازاریان می‌درخشید. شهرزاد قصه‌گو برای نجات زندگی‌اش، برای بزرگ کردن مردی که امروز دیگر پدر فرزندش است و برای آرامش خودش شب‌ها برای قباد قصه می‌گفت و تا صبح قصه را ادامه می‌داد. داستان را در هیجان‌انگیزترین قسمتش تمام می‌کرد و باقی‌اش را می‌گذاشت برای وقتی که بار دیگر نوبتش برسد تا همسرش

را ببیند.

شهرزاد مانند خیلی از زنان این مرز و بوم، امیدوار و پرانرژی ابراز وجود می‌کند و اصولی برای خود دارد که هرگز از آنها تخطی نمی‌کند. شهرزاد با تسلط بر عاطفه و احساس مادرانه، بی‌توجه به آنچه بر او رفته، سعی می‌کند دوباره و باآگاهی زندگی جدیدش را بسازد و در این راه، هرچند فرهنگ عموم جامعه با او همراه نیست، اما او با اطمینانی که به خود دارد، آگاهانه پیش می‌رود. هر کسی از زاویه‌ای به شهرزاد نگاه می‌کند، اما از هر زاویه که ببینیم، شهرزاد زنی است که می‌خواهد خودش باشد. می‌خواهد در هر خانه‌ای که هست، کانون آن خانواده را گرم و زیبا نگه دارد و برای فرزندش الگویی باشد از متانت و شرافت، هر چند فرزندش راه‌ها از او دور باشد.

انتقاد بزرگ آقا

کیفیت و روند سریال در فصل دوم به‌گونه‌ای است که موجب انتقاد علی نصیریان، بازیگر نقش بزرگ آقا شد. این استاد بازیگری در این خصوص به میزان گفت: به نظرم این سریال در فصل دوم بد نیست و داستان کار خودش را انجام می‌دهد، اما آن کنشگر اصلی که در فصل یک وجود داشت، در این فصل غایب بوده و جای خالی آن احساس می‌شود.

کنشگر اصلی قسمت اول که در داخل خانواده و بیرون جامعه تاثیرگذار بود و به نوعی همه را تفتیش کرده و دستور می‌داد، در فصل دوم نیست. این شخصیت برپاکننده بسیاری از آتش‌های داستان در فصل یک بود و حالا که حضور ندارد، خلأ وجودی‌اش مشخص شده و از لحاظ کنشی تعادل داستان به هم خورده است.

بازیگران دیگری به جای شخصیت اصلی فصل اول به کار اضافه شده‌اند، اما هنوز جایگزینی برای این چنین شخصیتی وجود ندارد. شخصیت عمه که در فصل2 اضافه شده، تلاش‌هایی را انجام می‌دهد، اما نتوانسته آن قاطعیت و کنشگری برادرش را داشته باشد.

شخصیت قباد نیز در فصل2 گرفتاری‌ها و قصه‌هایی دارد و از نظرم قصه کلی کمی مشکل دارد. البته تا جایی که می‌شد کارشان را انجام داده‌اند و خدا را شکر مخاطب هم سریال را دوست دارد.

برای بازی در نقش بزرگ آقا خیلی دلتنگ هستم و این که برای من کار و تجربه بسیار خوبی بود. تا جایی که می‌دانم مقدمات فصل سوم شروع شده، اما هنوز هیچ تماسی با من گرفته نشده است.

شخصیت‌های منفعل و غیرجذاب

در شهرزاد 2 شخصیت‌هایی حضور دارند که اصلا در فصل اول اشاره‌ای تعیین‌کننده به آنها نشده بود؛ مثل شخصیت عمه بلقیس و شاپور بهبودی که حالا هرکدام باید بخشی از بار اصلی قصه را به دوش بکشند. شخصیت‌هایی که بخوبی به اثر پیوند نخورده‌اند و حضور باری به هرجهتی و باسمه‌ای دارند. وقتی این شخصیت‌های اصلی جایگاه محکم و تعیین‌کننده‌ای ندارند، کنشگری شخصیت‌های فرعی دیگر انتظار بی‌موردی است و شخصیت‌هایی چون هوشنگ و اصغری هم حضور هرازگاهی و غیرضروری دارند و حتی آن اندک نمک آنها در فصل اول هم جای خود را به بی‌نمکی خالص در فصل دوم داده است.

همچنین سریال در این سری تا دلتان بخواهد، تیپ‌هایی در حد آکسسوار و ابزار صحنه دارد که در این زمینه اعضای خاندان دیوانسالار پیشرو هستند. آنهایی که مخالف به دست گرفتن قدرت خاندان توسط قباد بودند، بدون این‌که اصلا برای تماشاگر مهم باشند با ابتدایی‌ترین ترفندها به قتل می‌رسیدند و از دفترچه عمه خانم خط می‌خوردند و آن عده‌ای هم که زنده ماندند، نهایت حضور تاثیرگذارشان طرح خواسته قباد درباره بازگرداندن شهرزاد بود! و در حالی‌که عمه با قدرت، رقبای بانفوذ و صاحب منصب اما سست عنصر را براحتی آب خوردن از سر راه برمی دارد و آب از آب تکان نمی‌خورد، موقع کشف قتل یک کلفت توسط دختر بزرگ آقا، ناگهان پای قانون به میان می‌آید و شیرین را به زندان و دارالمجانین می‌کشاند.

قباد

قباد نه شایسته جانشینی بزرگ آقاست و نه چندان دوست دارد این عنوان را داشته باشد. او فقط دنبال به دست آوردن شهرزاد است. شهاب حسینی از معدود بازیگران موفق این فصل است و توانسته این سرگردانی را باورپذیر از آب دربیاورد. هرچند اگر نویسنده‌ها و سازنده اثر بحث قدرت را روی او متمرکز می‌کردند، شخصیت قباد بیش از اینها در قصه تاثیرگذار می‌بود.

شهرزاد

برخی بازیگران واقعا نباید در سریال و مجموعه‌هایی درازمدت بازی کنند و بهتر است تماشاگر عطش بازی خوب آنها را داشته باشد و در فواصلی منطقی این بازیگران را در فیلم‌ها و نقش‌هایی خوب ببیند. ترانه علیدوستی یکی از این بازیگران است و اگرچه در فصل اول شهرزاد، یک نقش جذاب زنانه و در چنبره مردانگی را به زیبایی بازی کرد، اما حالا در همه لحظات این فصل بازی او تکراری است و چیز تازه‌ای در آن به چشم نمی‌خورد. در واقع فیلمنامه، آورده جدیدی برای او ندارد.

فرهاد

مصطفی زمانی در فصل اول با فرازونشیب‌های خوبی در فیلمنامه مواجه بود و همه آنها را بخوبی در بازی‌اش نشان می‌داد. او با باورپذیری در جبهه سیاسی و رسانه‌ای جنگید و در دو مقطع مختلف به شکل جذابی با دو آزمون عشق روبه رو شد، اما فرهاد این فصل هم سرگردان است و حالا به دلیل ضعف فیلمنامه، همه آن امتیازات فصل اول تبدیل به پاشنه آشیل فصل دوم شده است.

هاشم، نصرت، شاپور بهبودی و دیگران

بازی مهدی سلطانی یکی از نقاط قوت این فصل است و هاشم خصوصیاتی دارد که او را برجسته می‌کند؛ او درعین وفاداری به بزرگ آقا، حاضر به بیعت با قباد نیست. با این حال این کنشگری جذاب او راه چندانی به کلیت اثر پیدا نمی‌کند و جریان‌ساز نیست. نصرت هم به‌عنوان دست راست قباد، باید خیلی فعال‌تر از این چیزی باشد که هست. اما او نسبت به برخی مسائل منفعل است و مشاوره‌هایی که به قباد می‌دهد، گره‌گشا نیست. دلدادگی او و شربت هم در این میان اگرچه با بازی خوب پرویز فلاحی پور و پانته‌آ پناهی‌ها جلوه شیرینی پیدا می‌کند، اما باز موضوعی فرعی است و به کار روایت اصلی نمی‌آید.

شاپور بهبودی هم جایگاه محکمی در قصه ندارد و بیشتر برای ما برادر آن بهبودی است که رقیب بزرگ آقا بود. تازه خود آن شخصیت بهبودی در فصل اول و دیگر شخصیت‌ها هم رقیبان محسوس و تعیین‌کننده‌ای برای بزرگ آقا نبودند و کنشگری و جذبه خود بزرگ آقا بود که قصه را پیش می‌برد. اما شاپور بهبودی به دلایل مختلف رقیبی تعیین‌کننده و تهدیدکننده برای خاندان دیوانسالار نیست و بیشتر به دیوانه‌ای می‌ماند که گاهی تهدیدهای خود را عملی هم می‌کند، اما باز واجد جایگاهی نیست که جدی گرفته شود. بازی افراطی رضا کیانیان هم در این زمینه مزید بر علت است و اداها و جلوه‌گری بیش از حد لازم، از شاپور بهبودی شخصیتی غیرجذاب می‌سازد.

شیرین هم در این فصل به‌دلیل سیر روایتی فیلمنامه، به عروسکی خنثی تبدیل شده و پریناز ایزدیار را در موقعیتی مضحک گرفتار کرده و حتی باعث شده بازی خوب او در فصل اول هم تحت‌الشعاع قرار بگیرد. عمه بلقیس با بازی رویا نونهالی هم گرفتار سرگردانی شخصیتش در فیلمنامه می‌شود و بجز بعضی تشرها به قباد و آن قتل عام باسمه‌ای اولیه، کارکرد موثر و پرقدرتی ندارد.