علی جعفرآبادی در نقدی بر فیلم سینمایی «سارا و آیدا» نوشت:
اگر پس از ساخت سعادت آباد، مازیار میری هر اتهامی درباره تقلید از فیلمهای موفق اصغر فرهادی را رد و در هر مصاحبهای آنها را از اساس بیپایه میدانست، «سارا و آیدا» شکی باقی نمیگذارد که زوج عربی – میری شدیداً دلبستهی موقعیتهای مرکزی فیلمنامههای فرهادیاند. «سارا و آیدا» در خط داستانی اصلی خود، الگوی «درباره الی ...» را پیاده میکند. یک مرگ، که تبعات و اثرات آن (در اینجا قضاوت اطرافیان دربارهی فرد مرده) درام اصلی را به جریان میاندازد.
علیرغم این وامداری، باز هم نمیتوان انکار کرد که «سارا و آیدا» یکی از چند اثر معدود جشنوارهی سی و پنجم فجر بود که تلاش میکرد تا «داستان بگوید» و به قصهپردازی گرایش دارد. هرچند نقایص بزرگ فیلمنامه و نحوهی پرداخت آن (و البته در راس تمام آنها، دیالوگنویسی بسیار ضعیف که عملاً ضربهی اصلی را به فیلم زده و مهمترین صحنههای اخلاقی– حسی فیلم را دچار سندروم کمدی ناخواستهی سینمای ایران کرده است) جلوی تبدیل شدن این داستان قابل قبول را به یک فیلم استاندارد میگیرد.
با این حال، کارگردانی میری مطابق روال معمول آثارش، از پس روایت کم لکنت قصه بر میآید و اگرچه مواد داستانی کافی را در اختیار ندارد، اما در حق همین داشتههای اندک هم جفا نمیکند. نتیجه آنکه فیلم هرچند نسبت به «حوض نقاشی» قدمی رو به جلوست و در عین حال که قصهگوست و این ویژگی در اوضاع کساد این جشنواره در درامپردازی غنیمت است، اما باز هم به فیلمی تبدیل نمیشود که بتوان آن را نقطه عطفی برای فیلمساز دانست.
میری در جریان ساخت این فیلم متوسط اما، دو ریسک بزرگ کرده است که غیر قابل چشمپوشی است: اول آنکه از منطق انتخاب بازیگر سینمای ایران برای نقش پسر شرور داستان خود فاصلهای حداکثری میگیرد و به جای انتخابهای متعارف، نقش اول مرد داستان را به مصطفی زمانی میسپارد و دوم انتخاب غزل شاکری برای نقش سارا، که هوشمندانه و به قاعده است. میری هرچند هنوز به قهقرایی که بسیاری از هم نسلانش گرفتار شده اند نرسیده، اما به نظر می رسد چوب بزرگی از «تلویزیونی شدن» خود میخورد.