نمایش «خواستگار» درباره جوانی است که به کلانتری رفته اما دلیلش را نمی داند و به او می گویند جرمش این است که دختر مورد علاقه اش را خواستگاری کرده و چون خانواده آن دختر نپذیرفته اند تهدیدش کرده است اما او این جرم را قبول ندارد.
بخشی از دیالوگ های این نمایش را در زیر می خوانید و میتوانید نمایش را به طور کامل در فایل ضمیمه گوش کنید. همچنین مخاطبان میتوانند برنامه های رادیو نمایش را روی موج اف ام ۱۰۷.۵ بشنوند.
- آقا به جان خودم اشتباه شده من و برای چی آوردین کلانتری؟
*هرکس میاد اینجا همین و میگه.
- آقا به خدا من سرم به کار خودمه تا یادمه دارم درس می خونم جز درس خوندن هم کار دیگه ندارم شما بگو آقا درس خوندن جرمه؟
*عجب رویی داری تو. چقدر زبون داری. دختر مردم و تهدید کردی بکشی هنوزم حرف می زنی.
- گفتم که اشتباهی گرفتید.
*رفتی خواستگاری دختر بهت ندادن تهدید کردی دختر مردم و؟
- من؟ من غلط بکنم.
*معلومه که غلط بکنی مگه شهر هرت؟ معتادی نه؟
- نه به جان خودم...