آزاده نامداری با انتشار این عکس در اینستاگرامش نوشت: سجاد! دیشب که دیرکرده بودی گندم آنقدر بهانه ات راگرفت که لباس پوشیدیم و آمدیم توی راهرو،هربارکه آسانسور روی طبقه ی ما،می ایستاد گندم دست وپامیزد که تویی،سجاد،درهمه ی آن لحظه ها به مادرهایی فکرکردم که انتظار کودکشان بی پایان است،وچقددر سخت است دختری را بدون پدرش بزرگ کنی،وجوابش راچه بدهی وقتی منتظر است کلید توی در بچرخدوپدری درآغوشش بکشد،پدری که هرگز بازنخواهد گشت...لعنت به جنگ که پدری راازدخترش جدامیکند. پ.ن.چقدر بزرگ شده ام چه چیزهایی حس میکنم،میفهمم. پ.ن.عزیزان من به لحظه لحظه ای که مال خداست قسم که حالتان رامیفهمم.