می دانیم که در تحقق انتظار فرج کافی نیست که کسی فقط بگوید من منتظر ظهور حضرت امام عصر هستم، یا گاه و بیگاه بگوید خدایا فرج حضرت امام عصر را نزدیک بگردان، و یا بعد از ادای نماز یا در مشاهد مقدّسه برای تعجیل در ظهور دعایی را با سوز و گداز بخواند! البته همة اینها در جای خود نیکوست، لیکن او را مصداق حقیقی منتظر فرج قرار نمی دهد، و با کسی که در میدان جهاد به خون خویش آغشته شده(بنابر برخی روایات) برابر معرّفی نمی نماید.
افرادی که از زیربار هر نوع مسئولیت اجتماعی و وظیفة امر به معروف و نهی از منکر شانه خالی می کنند، و در مقابل این فتنه و فساد بیش از این عکس العملی نشان نمی دهند که خدا فرج حضرت امام عصر را نزدیک گرداند، البته خدا این افراد سست عنصر را در ردیف کسانی قرار نمیدهد که در راه دین از اهل و عیال و ثروت و مال خود دست برداشته و در میدان جهاد، شربت شهادت را نوشیده اند. بنابراین باید انتظار فرج، معنای دقیق تر و ارزنده تری داشته باشد.
افرادی که حلّ مشکلات خود را از قوانین موضوعة بشری انتظار دارند، و قوانین اجتماعی و سیاسی اسلام را بطور کلّی نادیده گرفته اند و احکام خدایی را در مساجد و معابد محصور نموده اند، در اعمال و اجتماعشان اثری از اسلام دیده نمی شود، پراکندگی داخلی و اختلاف در بینشان حکمفرماست، با اجانب می سازند لیکن با خودشان نمی سازند، هرگز نمی توان گفت ایشان منتظر فرج آل محمد(صلی الله علیه واله) و نهضت حضرت مهدی موعود(علیه السلام) می باشند.
چگونگی انتظار
انتظار، هم به لحاظ فردی و هم به لحاظ اجتماعی نه تنها حالت سلبی نیست، بلکه فعل ایجابی است که بر تمام افعال ما سایه می افکند و بدین سبب، افضل اعمال شمرده شده است. یعنی؛ به لحاظ فردی کسی می تواند واقعاً منتظر حکومت عدل باشد و آرزوی عدالت جهانی را در سر بپروراند که خودش با عدل خوگرفته باشد و مزاجش با عدل سازگار باشد.
کسی می تواند منتظر عدل جهانی باشد که عدل را دوست داشته باشد و کسی که عدل را دوست داشته باشد، در درجه اوّل خودش اهل عدل خواهد بود و این است که گفته اند: منتظران مصلح، خود، باید صالح باشند. به لحاظ اجتماعی نیز هر حرکت اصلاحی که در جهت پیروزی حق باشد، وظیفه منتظران است؛ پس اصلاحات جزئی و تدریجی نه تنها محکوم نیست، بلکه به نوبه خود، آهنگ حرکت تاریخ را به سود اهل حق تند می نماید و بر عکس، فسادها، تباهیها و فسق و فجورها کمک به نیروی مقابل است و آهنگ حرکت تاریخ را به زیان اهل حق کند می کند؛ بنابراین در این بینش آنچه باید رخ دهد، از قبیل رسیدن یک میوه بر شاخه درخت است نه از قبیل انفجار یک دیگ بخار. درخت هر چه بهتر از نظر آبیاری و ... مراقبت گردد و هر چه بیشتر با آفاتش مبارزه شود، میوه بهتر و سالمتر و احیاناً زودتر تحویل می دهد (مرتضى مطهرى، قیام و انقلاب مهدى(عج)، 1371: ص 47).
بدین معنا، وظیفه کلّی ما در برابر مسأله جهانی شدن نیز روشن می شود. جهانیشدن در منظر اسلامی یعنی تحقّق حکومت عدل جهانی که مقدّمه آن نبرد نهایی حق و باطل است و برای این نبرد باید جبهه حق را تقویت کرد و این همان سخن امام خمینی(ره) است که ما انقلاب خود را به جهان صادر خواهیم کرد؛ البتّه باید توجّه داشت که تقویت این جبهه پیش از آنکه تقویت نظامی باشد، تقویت فرهنگی و معنوی است؛ زیرا اساس هویت این جبهه، معنویت است و مقصود این است که باید حق و عدل را هر چه واضحتر و صیقلی تر آشکار کرد و توان فهم مردم از حق و عدل را افزایش داد؛ به گونهای که مردم بتوانند حکومت عدل را تحمّل کنند! خوب است به این نکته توجّه کنیم که حضرت مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه ـ بالاتر از حضرت علی نیست؛ پس ویژگی مهمّ حکومت عدل مهدی، به فاعل آن برنمی گردد؛ بلکه به قابل برمی گردد؛ یعنی در زمان مهدی(عجل الله تعالی فرجه) مردم به حدّی از بلوغ فکری رسیده اند که بتوانند حق را از باطل تشخیص دهند و تسلیم دشمنانی نشوند که می کوشند لباس باطل بر چهره حق بپوشانند تا مردم را از آن رویگردان کنند و به جای آن باطلی که با حق مخلوط شده، به خورد آنها بدهند؛ امّا مردمی که درک صحیح و معقولی از عدل ندارند، حتّی حکومت علی(علیه السلام) نیز بر آنها تنگ می آید؛ هرچند که نمی دانند. به تعبیر امیرمؤمنان من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق (نهجالبلاغه، خطبه 15).
با توجّه به آنچه در خصوص انتظار گفته شد، خوب است نگاهی به حدیث معروفی بیندازیم که میگوید ظهور در زمانی رخ می دهد که زمین پر از ستم شده باشد که این حدیث چگونه با مباحث پیشین قابل جمع است!
میتوان چنین گفت:
اوّلاً پر از ظلم شدن، از علایم ظهور است نه از علل ظهور. در واقع، این نظر که می گوید باید به شیوع ظلم کمک کرد، از این پندار ناشی بوده که شیوع ظلم، علت ظهور است؛ در حالی که علّت ظهور این است که مقدّمات ظهور (همان مشخّص شدن جبهه حق و باطل و تقویت جبهه حق) آماده شده باشد. برای اینکه تفکیک مفهوم علامت شی و علّت شی بهتر مشخّص شود می توان از این تمثیل استفاده کرد:
فرض کنید در یک ایستگاه قطار، تابلویی درست کرده اند که یک دقیقه قبل از ورود هر قطار به ایستگاه، آمدن آن را اعلام می کند، و البتّه بعد از این اعلام، قطار می آید. در اینجا این اعلام، علامت آمدن قطار است نه علت آمدن قطار، و اگر ما بخواهیم به آمدن قطار کمک کنیم، باید به موتور محرّک قطار بیندیشیم، نه به دست کاری کردن در تابلو مذکور. بحث شیوع ظلم در هنگام ظهور نیز این گونه است و از اینگونه علامتها که خودشان علّت نیستند، در خصوص امر ظهور، موارد متعدّدی گفته شده است؛ نظیر مثلاً آمدن دجال. همان طور که معنا ندارد برای تعجیل در ظهور، بگردیم یک نفر به نام دجال بیابیم و از او حمایت کنیم که اقدامات خاصی را انجام دهد، به همین ترتیب معنا ندارد برای تعجیل در ظهور، به افزایش ظلم بپردازیم.
ثانیاً به نظر می رسد با توضیحاتی که در خصوص چگونگی تقویت جبهه حق داده شد (اینکه وظیفه مهم، بالا بردن درک مردم درباره عدل و تشخیص حق از باطل است) می توان گفت: شاید مقصود از پر شدن زمین از ظلم، به اقتضای درک انسانها باشد، نه به اقتضای افعال خارجی ظالمانه آنها، یعنی شاید مقصود این است مردم به رشدی می رسند که دیگر درک می کنند جهان پر از ظلم است و دیگر ظلم را تحمّل نمی کنند و برای همین منتظر عدل می شوند!