مدتها است که در فضای مجازی شاهد رواج سطحینگری در برخورد با موضوعات مختلف از جمله مقولهای به نام «نقد» شدهایم که معمولاً مربوط به افرادی میشود که متعصبانه از یک هنرمند جانبداری میکنند و اگر کسی آثار اسطوره آنها را نقد کند، با سیل توهینها روبهرو میشود. البته شاید بتوان گفت عدم پذیرش نقد ریشه در فرهنگ ایرانیها دارد و برای فرار از نقد شدن، از هنرمندان و اساتید موسیقی اسطورهای ساخته شده که کسی نمیتواند به آن جایگاه نزدیک شود.
یداللهی ادامه میدهد: «طرفداران هم باید در نظر داشته باشند که اگر کسی کار هنرمند محبوبشان را نقد کرد، یا باید به صورت مستدل با او وارد گفتگو شوند و در رد نظر منتقد دلایل خود را بیان کنند یا اینکه آن را بپذیرند. اما اینکه بخواهند فحاشی کنند و کار را تا رساندن به فحشهای خانوادگی پیش ببرند، کاری است بر خلاف بدیهیات اخلاقی و عرف جامعه. این فحاشیها تازه جریان اولیه است و بعد از آن وارد مرحلهای میشوند که از یک جایگاه صاحبنظرانه و دلسوزانه شروع به اظهار تأسف میکنند و بعد هم به سمت مسخره کردن طرف پیش میروند.»
شاعر تصانیف ماندگاری چون «مدار صفر درجه»، «وطنم ای شکوه پابرجا»، «میوه ممنوعه» و... میگوید: «این روزها بخشی از فضای هنری تبدیل به بستری برای فحاشی به دیگران شده است. وقتی این همه صحبت از آزادی و دموکراسی میکنیم، باید یاد بگیریم که هر کس آزاد است تا حرفاش را بزند و متقابلاً هم با او برخورد محترمانه شود. حالا اگر هنرمند با توهین طرفداراناش به منتقدین موافق است و شأن او در حدی است که چنین طرفدارانی داشته باشد -که البته بعید میدانم- که هیچ؛ اما اگر نوع هواداری طرفدارانشان برایشان اهمیت دارد، باید برای خودشان، طرفدارانشان، موسیقی و هنرشان ارزش قائل شوند. در این فضا باید مسائل انسانی و اخلاقی جریان داشته باشد، نه فحاشی و کینه و خشمهای انباشه شده درون آدمها.»
این روزها سلوک هنری برخی از هنرمندان به گونهای است که معمولاً طرفدارانشان مسیر کاری آنها را تعیین میکنند؛ البته که در وهله اول این مخاطب است که همهچیز را تعیین میکند اما اینکه صرفاً نگاهشان را تمام و کمال به مخاطب بدوزند و اهمیتی برای نقدهای سازنده قائل نباشند، چیزی جز افت آثار و به تکرار افتادن عایدشان نخواهد شد. یداللهی در اینباره میگوید: «این روزها به جای اینکه هنرمندان فالوئر داشته باشند، عملاً فالوئرِ فالوئرهایشان شدهاند! در واقع آنها هستند که سمتوسوی فکری و خطمشی هنرمند را تعیین میکنند و طبق قانون نانوشتهای، این موضوع را جا انداختهاند که فقط هر آنچه ما از آن استقبال میکنیم را بخوان و در مقابل، اگر کسی نقدی به تو وارد کرد، ما با ناسزا جواب او را خواهیم داد.»
جریان «ضد زرد» تاکنون بازخورد گستردهای داشته و در برنامههای تلویزیونی نظیر «هنر پنجم» از شبکهی «شما»، برنامه پربینندهی «خندوانه» از شبکه نسیم، «ساعت 25» شبکه تهران و بسیاری از رسانههای مرجع به آن پرداخته شده است.
در مراحل بعدی، بانیان این کار نامهای تهیه کردهاند که در آن، هنرمندان را در قبال طرفدارانی که به بهانه هواداری از آنها، فحاشی میکنند، مسئول دانسته و حداقل برخورد این هنرمندان را اعلام مخالفت با این نوع طرفدارایها ذکر کرده است؛ در غیر این صورت میبایست قضاوت در مورد نوع موضعگیری هنرمندان را به مردم و جامعه هنری واگذار کرد.
تاکنون هنرمندان موافقت خود را با امضای این نامه اعلام کردهاند و سایر هنرمندان نیز میتوانند به این فهرست بپیوندند. نام هنرمندان گرامی بر اساس حروف الفبا مرتب شده است.
بهنام ابوالقاسم، اکبر آزاد، علیرضا افکاری، مسعود امامی، سعید امیراصلانی، اهورا ایمان، مهدی ایوبی، علیرضا بدیع، مونا برزویی، محمدعلی بهمنی، امیر تودهفلاح، حامد جلیلی، ناصر چشمآذر، حمید حامی، فؤاد حجازی، مانی رهنما، بابک زرین، عباس سجادی، افشین سیاهپوش، حسن علیشیری، سالار عقیلی، صابر قدیمی، علیرضا قربانی، عبدالجبار کاکایی، حمیدرضا گلشن، نیلوفر لاریپور، امیرحسین مساح، محمد معتمدی، علی موثقی، رضا مهدوی، وحید مهراد، مهرداد نصرتی، روزبه نعمتاللهی، افشین یداللهی، حمیدرضا یراقچیان، مهدی یراحی و...
این نامه توسط دکتر یداللهی در اختیار «موسیقی ما» قرار گرفته که در ادامه میتوانید متن آن را عیناً مشاهده کنید:
در تمام جوامع، هر هنرمند به فراخور گسترهی فعالیت و طیف مخاطبیناش، خواه ناخواه نظر شماری از طرفداران و منتقدان را به خود جلب میکند. این جلب توجه تا جایی که به تعریف و تمجید محدود باشد، برای غالب افراد خواستنی است؛ اما بدیهی است که یک اثر هنری -هرچند بسیار قدرتمند و محبوب- هرگز به معنای مطلقِ کلمه، کامل و بینقص نخواهد بود.
اینجاست که تفاوت یک هنرمند مؤلف و صاحب تفکر، با دیگر اقشار فعال در زمینهی هنر مشخص میگردد. یک مؤلف واقعی، همواره خودش نخستین و سختگیرترین منتقد آثار خود بوده و به این نکته واقف است که اثر بینقص وجود ندارد. چنین فردی نهتنها از نقد شدن آثارش توسط منتقدین حرفهای و مخاطبان مطلع رنجیده نمیشود، بلکه به استقبال آن نیز میرود. چرا که به خوبی از این موضوع آگاه است که تعریفِ صِرف و جانبداریِ بیقید و شرط از آثارش توسط دیگران، در بهترین شرایط ممکن، او را در همین نقطه که هست، زمینگیر خواهد کرد و چهبسا موجبات افت کیفیت آثار و افول جایگاه هنری او را نیز فراهم آورد.
نقد صریح و بیپرده، برای بخش وسیعی از جامعهی ما موضوع جدیدی نیست و ظرفیت پذیرش آن نیز وجود دارد. چندانکه سالهاست این رویه به شکل جدی و حتی در قالب برنامههای تلویزیونیِ زنده و پُرمخاطبی مثل «نود» (در زمینهی فوتبال) و «هفت» (در زمینهی سینما) جریان پیدا کرده و میزان تأثیر آن، بر هیچکس پوشیده نیست؛ ولی متأسفانه موسیقی، از این قافله عقب مانده است.
اینکه طرفداران، به شخصیت محبوبشان تحت هر شرایطی ابراز علاقه کنند و هواداریشان بیقید و شرط باشد، میتواند طبیعی باشد؛ اما این نیز بدیهی است که موفقیت، استعداد و محبوبیت یک فرد، دلیل موجهی بر تبرّی او از خطا و غیرقابل نقد بودن آثارش نخواهد بود.
شاید این به شکل یک عادت در آمده باشد که هرگاه نقدی منتشر میشود که در آن اشاراتی مستدل، محترمانه و بیتعارف، نسبت به نقاط ضعف یک اثر مندرج است، صدها و گاهی هزاران نفر از هواداران هنرمندِ نقد شده، به صفحات مجازی هجوم بیاورند و برای احقاق حقِ -به زعم آنها ضایع شدهی- هنرمند محبوبشان، با ادبیات شخصی خود (که غالباً خالی از منطق و گاهی بسیار موهن است) به جان منتقد اثر بیُفتند و او را که متهم به غرضورزی شده، از انواع ناسزاها بینصیب نگذارند. بدونشک مسئولیت این لشگرکشیهای اینترنتی متوجه هنرمندانی که مورد طرفداری واقع شدهاند، نیست.
این تحرکات اکثراً خودجوش هستند و تا جایی که به اعلام هواداری و تأکید بر «خوب و بینقص» بودن هنرمند مذکور محدود باشند، جای اعتراضی نسبت به آنها وجود ندارد؛ اما زمانی که به یک موج اهانت و فحاشی مستمر و دامنهدار تبدیل میشوند، آنجاست که هنرمند در قبال هواداراناش مسئول خواهد بود. همانطور که مثلاً باشگاههای ورزشی در صورت توهین و رفتار دور از تمدن تماشاگرانشان به پرداخت و تن دادن به انواع جریمهها و محدودیتها محکوم میشوند.
کمترین انتظار از هر هنرمند این است که در صورت مشاهدهی چنین رفتار و امواجی، در درجهی اول با همصدا شدن با آنها، خود به این جریان دامن نزند و در مرحلهی بعد، ضمن اعلام در صفحات مجازی خود و سایتهای مرجع، هواداراناش را به آرامش دعوت کند.
این برخورد حتی به معنای پذیرفتنِ نقد مخالف نخواهد بود؛ بلکه تنها دعوت به برخورد متمدنانه و منطقی با شخصی است که در مورد یک اثر هنری، موضع و نظرش مخالف ماست.
ما «امضاکنندگان» این نامه بر این باوریم که:
یک هنرمند همانطور که از داشتن هواداران خوب و پرشمار، بهرهی اجتماعی و مادی به حقی میبرد، بهتر است در قبال رفتارهای دور از شأن و غیراخلاقیِ گروهی و فراگیرِ بخشی از هواداراناش نیز احساس مسئولیت کند.
بهجاست هر هنرمند و فعال عرصهی هنر، پس از مطالعهی این نامه، با تأیید یا رد آن، موضع شفاف خود را در مورد رفتارهای توهینآمیز هواداران در مقابل نظرات مخالف و نقدهای مستدل و محترمانه مشخص نماید و در این مرحله، قضاوت به عهدهی مردم، جامعهی هنری و زمان خواهد بود.
امیدواریم با احساس مسئولیت، همراهی، فرهنگسازی و تعامل سازندهی هنرمندان، منتقدین و هنردوستان، شاهد اصلاح این معضل فرهنگی، ارتقاء فرهنگ نقد و نقدپذیری، تثبیت جایگاه ضروری منتقد حرفهای و بهتَبَع آن بهبود روزافزون کیفیت آثار هنری باشیم.