آقای نویسنده: خوشحالم که سیگاری نشدم
شهریار عباسی، نویسنده کشورمان سال قبل موفق شد جایزه جلال آل احمد را از آن خود کند. او نویسنده‌ای خوش اخلاق و متواضع است. اهل کوه و طبیعت است، لب به سیگار نمی‌زند و با عشق از نوشتن و خواندن صحبت می‌کند. با او گفت‌وگویی انجام دادیم که در زیر می‌خوانید.
 

مشغول نگارش چه کتابی هستید؟

رمانی می‌نویسم که نسبت به کارهای دیگرم در فضای نزدیک‌تری به زمان حال است. البته رمانی دارم که تمام شده اما چیزی که در دست دارم همین کار است و هنوز برایش اسم نگذاشتم. این کار با کارهای قبلم متفاوت است بخش زیادی در زمان‌های نزدیک می‌گذرد.

نسبت به کارهای دیگرم فضای روابط احساسی بیشتری دارد. می‌توانم بگویم برگرفته از ویس و رامین فخرالدین اسعدگرگانی است. از طرح و قصه آن استفاده کردم.

به‌طور میانگین روزی چند ساعت می‌نویسید؟

بستگی دارد. به‌خاطر بعضی کارها ممکن است یک‌روز اصلا ننویسم. نوشتن یک رمان، فقط نوشتنش نیست؛ مراحل تحقیقی هم بخشی از کار نوشتن است.

بیشتر وقت من را همین تحقیق یا فکر کردن به آن می‌گیرد. اما به‌طور میانگین آنچه صرف نوشتن می‌شود حداکثر دو یا سه ساعت است.

چقدر با خانواده وقت می‌گذرانید؟

من در خانه کار می‌کنم. کارم طوری است که کمتر بیرون هستم، مگر کاری پیش بیاید. اگر از نظر فیزیکی منظورتان است، خیلی با خانواده وقت می‌گذرانم. اما گاهی هم در خانه هستم اما در عوالم خودم. کلا آدمِ خانه هستم.

به نظر شما زندگی با یک نویسنده چقدر قابل تحمل است؟

بستگی دارد. البته من اعتقادم این است که باید زندگی خصوصی و حرفه‌ای آدم‌ها را جدا نگاه کرد. ممکن است فردی نمای بیرونی خیلی خوبی داشته اما ارتباطات خصوصی بد یا ضعیفی داشته باشد. فرقی هم نمی‌کند یک سیاستمدار، هنرمند، کارگر، وکیل یا پزشک باشد. من نویسنده‌ها را تافته جدا بافته نمی‌بینم. ممکن است مهارت مدیریت احساسات و روابط خصوصی چندان ربطی به زندگی شغلی شما نداشته باشد. ممکن است نویسندگانی باشند که زندگی شخصی موفقی داشته باشند یا نداشته باشند؛ همان‌طور که پزشکان ممکن است زندگی خصوصی موفقی داشته باشند یا نداشته باشند. در نتیجه این‌طور نمی‌توان گفت که نویسنده‌ها فقط زندگی منحصربه فردی دارند.

همچنان اهل کوه و کوهنوردی هستید؟

بله، از علایق خاص من داستان خواندن، نوشتن و کوه و طبیعت است. طبیعت را خیلی دوست دارم. زمانی که از نوشتن خسته می‌شوم یا گیر می‌افتم، وقتی کوه می‌روم حس بهتری دارم و گشایش ذهنی در من ایجاد می‌شود. ضمن این‌که جغرافیا مقوله مهمی است که ما از آن غافل شدیم. خیلی داستان‌ها خوب هستند اما با جغرافیای زیستی واقعی در تماس نیستند. کوه برای من این نقیصه را جبران می‌کند.

شما از نویسندگانی هستید که لب به سیگار نزدید. دراین باره صحبت کنید.

این هم همان است. یک ژستی است که خیلی خطرناک است. گاهی تحت ژست قرار می‌گیریم که اگر مثلا هنرمندیم باید سیگار بکشیم. ممکن است خیلی‌ها همین‌طور سیگار بکشند. من روی مساله اعتیاد کار می‌کنم. برخی تحت تاثیر یک اعتیاد رفتاری این کار را می‌کنند. این به ذهنیات انسان برمی گردد و فضایی که در ذهنش می‌گذرد. به نظرم مهارتی است که شما بتوانید مسائلتان را بدون سیگار و حتی چیزهایی بدتر از سیگار حل کنید. به سیگار نکشیدنم به چشم توانایی نگاه می‌کنم. خوشحالم قبل این‌که اینها را بدانم سیگاری نشدم؛ چون خیلی‌ها در نوجوانی سیگاری می‌شوند و بعد به این نتیجه می‌رسند و آن وقت ترکش سخت است.