خیلی تکراری و کلیشهای است که بگوییم کیمیایی از بزرگترین سینماگران دوران ماست و در دورهای از پیشروترینها. خب هست و این ویژگی با مرور زمان کم نمیشود یا از بین نمیرود. یا بگوییم در لیست شاهکارهای تاریخ سینمای ایران هنوز هم بیشترین سهم را او و فیلمهایش دارند؛ طبعا دارند. یا بگوییم تا همین حالا هم با آنکه برخی فیلمهایش کیفیت متقاعدکنندهای ندارند، اما سعی کرده حرف امروز را با ادبیات و لحن خودش بزند و این تحسینبرانگیز است. یا بگوییم او و هر فیلمساز دیگری حق دارد فیلمش را بسازد و به کسی ربطی ندارد که نسخه بپیچد. میتوانیم از فیلمش خوشمان بیاید یا نیاید و اصلا برویم برایش تندترین نقدها را بنویسیم، اما حق نداریم بگوییم دیگر نساز!
ارزیابی مستقل قاتل اهلی
کیمیایی همین حالا هم دارد فیلم میسازد. پس یک فیلمساز است با یک فیلم و فیلم را میشود مستقلا ارزیابی کرد؛ با خودش و نه با وامگرفتن از پیشینه فیلمسازش (که به جای خود واجد ارزش است). «قاتل اهلی» سیامین فیلم فیلمساز معتبرش محسوب میشود و این، قضاوت مستقل اثر را سختتر میکند. قاتل اهلی پوستهای سیاسی دارد، با بیانی صریح و تا حدود زیادی شعاری. یکی از آدمهای اصلی فیلم هم رسما چهرهای سیاسی، اما درستکار است که فعالیت اقتصادی گستردهای هم دارد. اینکه کیمیایی سعی کرده حرفهای مهم روز را با این لحن بزند، انتخاب اوست، ولی باید توجه داشت که آیا لحن او با تحولات سریع امروز، آپدیت شده یا نه. اینکه کیمیایی ادبیات آدمهای فیلمش را چطور انتخاب کند و چه کلماتی را در دهانشان بگذارد انتخاب اوست و فیلمنامهاش. اما اینکه این حرفها با این لحن چقدر برای گوشهای امروزی اندازه است و چقدر برای شنیدن جذابیت دارد، دیگر انتخاب او نیست، انتخاب مخاطب است. مشکل ابتدایی «قاتل اهلی» فیلمنامهای است که نمیدانیم درباره چیست. درباره فساد اقتصادی و آرمانخواهی و عدالتخواهی؟ (بخش پرستویی)، درباره وفاداری و معرفت و رفاقت؟ (بخش امیر جدیدی) یا درباره هدف مقدس هنر و جایگاه هنر مردمی؟ (بخش پولاد) یا درباره عشق خارق عادت یک آقازاده؟ (بخش پگاه آهنگرانی). کدامش؟ واقعا کدامش؟ همین تکثر محورهای مضمونی موجب میشود این آدمها نتوانند با هم درست دیالوگ برقرار کنند. دغدغههای کاملا متفاوتشان گاه به هم نمیرسد؛ مثل یکسری خطوط متنافر. مشکل عمده دیگر، نقش نامعلوم و نامتناسب و به طرز عجیبی زیاد پولاد کیمیایی است که تمامیت فیلم را تحتالشعاع قرار داده. حضور او و دیالوگهای مملو از شعار و مستقیمگویی و بازی غیرمنسجمش موجب شده او به پاشنهآشیل فیلم بدل شود. فیلم به نقش او نیاز دارد، ولی نه این همه زیاد و نه این همه بیجا. حجم صحنههای کنسرت بسیار زیاد است. آنقدر که نمیدانی یک فیلم را لای یک کنسرت میبینی یا بالعکس! گیرم که اشعار و ترانههایی که خوانده میشود کلی حرف داشته باشد. خب این چه کارش به سینما؟ کنسرت بگذاریم حرفها را بزنیم دیگر.
طبعا با فیلم موزیکال هم که طرف نیستیم. من اگر پولاد کیمیایی بودم حتما از پدرم خواهش میکردم به نفع فیلم و به نفع خودم، مرا تا اندازهای که لازم است در فیلم کم کند و تمرکز قصه را بر داستان پرستویی و جدیدی و البته پورحسینی بگذارد. «قاتلاهلی» فیلم عاشقانهای نیست. درباره هنر و موسیقی هم نیست. قصه پرستویی و جدیدی است. دوپارهشدن فیلم و زیادبودن بیدلیل شخصیت پولاد، باعث شده کاراکتر پگاه آهنگرانی هم بلاتکلیف و غیرمنسجم از آب درآید؛ گرچه بازی درخور توجهی از او میبینیم. بههرحال اینکه کیمیایی استاد سینماست، انکارناپذیر است. اما چه کسی میتواند قطعشدن نمای امیر جدیدی پشت رل را به زیر آب در استخر منطقی بداند؟ بالاخره منطق درون فیلم که فانتزی و تخیلی نیست، رئالیستی است! از این نمونهها در فیلم کم داریم؟ متأسفانه نه. اینکه کیمیایی دارد حرفهای تند سیاسی میزند قبول. اصلا مهمترین حرفهای ممکن، ولی اینکه بتواند این حرفها را طوری به خورد آدمهایش بدهد که ما بتوانیم باورشان کنیم، دیگر انتخاب فیلمساز نیست. نمیشود گفت همینی است که هست، این دیگر وظیفه فیلمساز است. کیمیایی در «قاتل اهلی» کاملا در این حوزه با مسامحه و تساهل برخورد کرده است. بازی پرویز پرستویی و لحن انتخابشده برای او در بخشهای مختلف فیلم، متفاوت است. به لحن او در سخنرانی ابتدای فیلم توجه کنید. یک لحن رها و تا حدودی غیرعادی. فکر کنید صدا و ادبیات و لحن قیصر برود پشت تریبون! چرا؟ نمیدانیم و چرا در بخشهای دیگر این لحن و ادبیات تکرار نمیشود؟ باز هم نمیدانیم.
فیلم میتوانست، فیلم میتواند!
با همه اینها این فیلم میتوانست برای همه عواملش امتیاز باشد، اگر این همه غیرمنسجم و بلاتکلیف نبود و اینطور قربانی نمیشد.فیلم هنوز میتواند فیلم درخور توجهی در کارنامه کیمیایی باشد. معتقدم «قاتل اهلی» با همه مشکلاتش، به کمک تدوین مجدد میتواند سی، چهل درصد بهتر از اینی که هست باشد.