فیلم متولد 65 به کارگردانی مجید توکلی و تهیهکنندگی محمدمهدی عسگرپور؛ داستان دختر و پسر جوانی را روایت میکند که با رویای پولدار شدن، خود را در نقش شخصیتهای مختلف اجتماعی جا میزنند و از این طریق میخواهند به خواستههای خود برسند! آنها به طور اتفاقی به عنوان خریدار به ساختمانی مراجعه میکنند، ولی در ادامه با حقایقی روبهرو میشوند...
متولد 65 فراری رو به جلو اما واقعی از زوجی را نشان میدهد که به سرگردانی و بدبیاریهای اقتصادی و اجتماعی واکنش سرخوشانه نشان میدهند. واکنشی که با دست انداختن صنوف و افراد مختلف به بن بست پیچیدهای ختم میشود. مجید توکلی (نویسنده طرح فیلمنامه و کارگردان فیلم) این موضوع را اینگونه توضیح میدهد که: ایده فیلم یک نوع شوخی یا سرکار گذاشتن است. گفتگوی ما با این کارگردان که تجربه ساخت فیلم زیگزاگ را هم در سابقه کاری خود دارد؛ را میتوانید در زیر بخوانید:
متولد 65 شروع تند و خوبی دارد. برای شروع چه اندازه وقت گذاشتید؟
به نظرم شروع و پایان یک فیلم بسیار مهم است. شما همانقدر که میتوانید یک فیلم را با قدرت و جذابیت شروع کنید، به همان اندازه تماشاگر با شما همراه میشود. تماشاگر امروزی حوصله زیادی ندارد و میخواهد سریع بداند قصه فیلم چیست. ما ماجرا را از ابتدا در دستور کار خود قرار دادیم و سعی داشتیم که اولاً ایده؛ ایده جذابی باشد و شروع فیلم با ریتم تند و جذابی پیش برود تا تماشاگر با همان حس خوب، فیلم را پیگیری کند که خدا را شکر در فیلم متولد 65 این اتفاق افتاد.
در شرایطی که استفاده از ابزار و فضای مجازی دستمایه بسیاری از فیلمهای امروز است؛ شما سراغ واقعیت و بازی با آن رفتهاید؛ چرا؟
این نکته که شخصیتهای اصلی فیلم تصمیم میگیرند این بازی را در یک روز انجام بدهند، اساساً میتواند مخاطب امروز سینما را با خود همراه کند. خود فضای فیلم برگرفته از واکنش جوانان در فضای مجازی است و میبینید که بازیگران شخصیت خود را در فضای مجازی به گونهای نشان میدهند که بسیار از حقیقت دور است. فردی که از جایگاهی که دارد؛ راضی نیست و دوست دارد خود را در فضای اجتماعی دیگری ببیند. این بازی در جامعه ما به وفور دیده میشود. نام این سرخوشی که در فیلم هم دیده میشود؛ را سرخوشی جوانی میگذارم. به نظرم تم اصلی فیلم همین است. انتخاب این سرخوشی به عهده خود شخصیتهاست هرچند ممکن است مقطعی باشد اما جذاب است.
دو شخصیت اصلی فیلم در فضای بازی و دروغ گم میشوند اما شخصیت افشار واقعاً دروغگوست. خواسته شما تداخل دروغهای واقعی و شوخی برای این شخصیت بوده؟
واژه دروغ که نه؛ اما به نظرم میشود گفت نوعی شوخی. دروغ به معنای آنکه در فیلمهای دیگر و فضای داستانی دیگر وجود دارد؛ نیست. ایده فیلم یک نوع شوخی کردن یا سرکار گذاشتن است. دروغی که در سرانجام تصمیم میگیرند؛ بروند و واقعیتش را بگویند حتی افشار میگوید که شوخی کردیم. مثلاً شخصیت افشار در جایی از فیلم میگوید ما شوخی کردیم. این دو شخصیت دروغگو نیستند به خاطر همین هست که مردم با این دو ارتباط برقرار میکنند و دوستشان دارند. آنها بازی میکنند، شوخی میکنند و این شوخیها ناگهان جدی میشوند. دروغ واقعیای که توسط شخصیت افشار گفته شد نیز دروغی عاشقانه است. دروغی است که باعث ماندن معشوق میشود. این دروغها بسیار در روابط نسل جدید وجود دارد. خیلیها سنشان را دروغ میگویند تا طرف مقابلشان را نگه دارند. اینها دروغهایی برای به دست آوردن است.
قبول دارید خردهدروغهای بازیگونه و دروغ واقعیای که افشار گفت؛ باعث سوءظن اصلی خاطره شد؟
بله درست میفرمایید. خود دروغگویی نوعی گزند بهشمار میرود. دروغ گفتن همیشه یک تبعاتی دارد و ممکن است اعتماد طرف مقابل را خدشهدار کند و جایی خاطره از افشار میپرسد دیگر چه دروغهایی به من گفتی چون اعتمادش کمرنگتر شده است. آن موقعیتی که ما در فیلم قرار دادیم باعث میشود عواقب دروغ را هم بگوییم. متاسفانه دروغ در تمامی قشرهای ما به وفور یافت میشود هرچند در فیلم متولد 65 نوع دروغ، خانمانسوز نیست، اما این پدیده اجتماعی به اشکال مختلف در جامعه وجود دارد و قطعاً مشکلساز خواهد شد.
در سکانس خودروی سواری که افشار و خاطره به بهانه دیدن خانه همراه یک زوج واقعی پولدار همراه میشوند؛ این دو طبقه اجتماعی مورد تحلیل قرار میگیرند اما احساس میشود یک تحلیل فرامتنی هم در این سکانس هست که میخواستید به آن بپردازید.
من در این سکانس میخواستم بگویم؛ حال هر دو طبقه خوب نیست نه آن زوج واقعی پولدار حالشان خوب است، که به صورت واقعی دنبال یک خانه مرفه میگردند و نه زوج قصه ما که ادای یک طبقه اجتماعی دیگر را درمیآورند. این سکانس جزو بهترین سکانسهای فیلم است. در شاکله خانواده مرفه ماشین آن چنانی، گوشی آن چنانی و سایر ابزار یک زندگی مرفه دیده میشود اما هیچکدام راضی نیستند. نه رابطه آنها رابطه خوبیست و نه حالشان خوب است. این حال بد پروسهای بود که باید در فیلم درمیآمد و به نظرم در فیلم متولد 65 این اتفاق افتاده است.
چرا باید حال هر دو قشر بد باشد؟
به خاطر شرایط موجود. این واکنش شخصیتهای فیلم نسبت به شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعه است؛ یعنی تصمیمی که خاطره و افشار میگیرند به نظرم تصمیم تلخی است. درست است که سوژه بامزهای است و در سکانسهای مختلف ما را میخنداند اما در لایه پنهانی واکنش این شخصیتها به مسائل اجتماعی و اقتصادی جامعه؛ واکنش بامزهای نیست بلکه بسیار تلخ است. آنها حالشان خوب نیست به این خاطر که شرایط اقتصادی بد آنها را دوره کرده. حالشان خوب نیست چون همه مردم در وضعیت بد اجتماعی حالشان خوب نیست.
مریم سعادت دیالوگی دارد که میگوید این جوانها بابا ننه پولدارند که ابتدای سکانس ورود بچهها به خانه گفته میشود. بدون هیچ قضاوت قبلی آیا مرادتان این بود که کورسویی هم برای پولدار شدن براساس توان و علم وجود ندارد؟
ببینید این اتفاق در وهله اول برمیگردد به شرایط اقتصادی جامعه. اگر دقت کنید پولدار شدن در کشور ما کمی بیحساب و کتاب است. یعنی براساس تلاش مداوم یک فرد این اتفاق نمیافتد. پولدار شدن در این دوره وابسته به همه چیز هست غیر از تلاش. این اتفاقی است که سعی شده در خلال فیلم راجع به آن حرف زده شود. یعنی شرایطی که امکان دارد شما را یک شبه پولدار کند بدون حتی ذرهای تلاش.
آیا این بازی یا به قول شما شوخی با واقعیت؛ راهکارتان برای جوانان است؟
خیر؛ من طرح مسئله کردم. قصد داشتم ماجرا را نشان بدهم و در این راستا اصلاً پیشنهادی ندارم. فیلم متولد 65 طرح مسئله میکند و واکنش جوانهای امروز ایران به شرایط اقتصادی و اجتماعی در این روزها را تصویر میکند.
املاکدار، نمایشگاهدار ماشین و.. اینها مشاغلی هستند که به قول معروف به آنها ختم عالم میگویند. چطور آنها در فیلم به راحتی خام شوخیهای دو جوان بیپشتوانه میشوند؟
بنگاهداری که برای فیلم متولد 65 انتخاب کردیم این فریب را میخورد. اما امکان دارد بنگاهدار دیگری باشد که فریب این بچهها را نخورد. املاکی متولد 65 این شخصیتها را باور کرده. این موارد ایرادهای بنیادی برای یک فیلم نیست. خود شما ممکن است پنج بنگاه بروید و چهارتای آنها شما را باور نکند اما یک بنگاه باورتان کند. این قانون مطلقی نیست. ما یک بنگاهی را انتخاب کردیم که به آنها اعتماد میکرده. همیشه میگویم کسانی که سوار ماشینهای مدل بالا میشوند، سر و وضعشان به صورت خاص نیست و شما متوجه نمیشوید این آدمها پولدار هستند یا خیر.
در ابتدای فیلم شاهد تعویض متنوع لوکیشنها هستیم. اما در ادامه لوکیشن خانه تا انتهای مورد استفاده است. چرا؟
در سکانس خانه، اندازه نماهای متفاوتی میبینیم و حتی یک پلان تکراری هم در فیلم نداریم. این همه پلانی که ما 70 دقیقه در خانه گرفتیم حتی یک پلان مشابه ندارند. قصه متولد 65 داخل خانه روایت میشود. ما به خاطر کمبود بودجه و شرایط تولید؛ فیلم را به داخل خانه نمیبریم اگر فیلم را دیده باشید؛ متوجه میشوید دو شخصیت در خانه گیر میافتند و ما نمیتوانیم فیلم را در خیابان یا مکانهای دیگر فیلمبرداری کنیم. این قصه جزو قصههاییست که باید در یک لوکیشن فیلمبرداری شود. این روند فرق میکند با فیلمنامههایی که شرایط اقتصادی آنها را وارد وادی تکلوکیشنی میکند. خود فیلمنامه به شما دستور میدهد که وارد این لوکیشن شوید و در را قفل کنید. مثل فیلم ارتفاع پست که شما را مجبور میکند داخل هواپیما فیلم را کار کنید یا مثل آژانس شیشهای.
در پایان باز فیلم بیشتر بر نحوه رابطه دو زوج جوان تاکید میشود. چه توقعی از مخاطب برای نتیجهگیری از این پایان باز دارید؟
من اعتقادی به پایان باز فیلم ندارم. چون وقتی گره فیلم باز میشود؛ پایان فیلم بسته میشود. رابطه بین افشار و خاطره میماند برای بعد که بعد از این اتفاقها آیا این زوج به رابطهشان ادامه میدهند، آیا همان عشق ثابت ادامه پیدا میکند؟ رابطه بین خاطره و افشار میماند برای ذهن تماشاگر که خودش تصمیم میگیرد با این رابطه بهم ریخته چه آیندهای را پیشبینی کند.