یکی از وجوه شعر قیصر، بیان عامیانه و روان عمیقترین مفاهیم فلسفی، اندیشهای و سیاسی است. در این باره صحبت میکنید؟
سهل و ممتنع بودن شعر قیصر، موجب نفوذ شعر در بین تودههای مردم شده است. در عین حال مفاهیم عالی فلسفی، عرفانی و ارزشهای انسانی را به زبانی که برای مردم قابل فهم باشد بیان میکند. این نشاندهنده این است که این مفاهیم برای شاعر درونی شده است. مثل زنبور عسل که شهدها را از گلهای مختلف میگیرد و شعرش و آن عسلی که میدهد، آمیختهای از جان شاعر هست و ترکیب جدید هست.
ایدهآلگرایی در شعر قیصر یکی از وجوه بارز است. آنجا که شاعران را خلقکننده آرمانشهرها میداند. این نگاه پیشرو در قیصر از کجا نشأت میگیرد؟
تمدنها را شاعران و روشنخیالی شاعرانه میسازند. دستاوردهای بشری ابتدا یک خیال شاعرانه و تصورهای شاعرانه بودهاند و این تصاویر شاعرانه توسط معماران صورت عینی به خود گرفته است. متاسفانه خیلی از مراکز تصمیمگیری متوجه این موضوع نیستند. چیزی که در افق نگاه شاعر به عنوان آرمانشهر شکل میگیرد با همه ویژگیهایی که در شعر «روزناگزیر» هست یا در «دریا در انحصار چشم کسی نیست» قیصر امینپور میتواند منشأ خیلی از قوانین پیشرو باشد.
مثل آنچه بنده در محلی که مشغول به خدمتم مطرح است و سالها بعد از آنکه شاعر مطرح کرد طرحهای آزادسازی حریم دریا و... مطرح شد.
شاعر را خیلیها در حیطه کلام میبینند، در حالی که نوید و پیشنهاد بهتر برای یک تمدنسازی ارائه میدهد. وقتی قیصر هنجارها و ناهنجاریها را در شعرهایش میآورد، این در واقع گفتمانهایی است که میتواند به معماری منجر شود. مثلا «دیوار بیپنجره نروید» یک ایده مهندسی برای بافت شهری و زندگی شهری است و میتواند کارکرد داشته باشد. بسیاری از بدخلقیهایی که شاهدش هستیم به واسطه همین معماریهایی است که به این ایدههای پیشرو شاعرانه توجه ندارند.
شما از کسانی هستید که هم در کسوت شاگردی «قیصر» بودید و هم غزل معروفی درباره او در حضور رهبری خواندید. کمی از خاطرات خودتان با قیصر برایمان بگویید.
قیصر برای ما یک خاطره خوب و رفتنش یک خاطره تلخ هست. بعضی وقتها که آن غزل را به اصرار دوستان میخوانم، بغض گلویم را میگیرد. قیصر جاذبه و دافعه توأمان داشت. من چون عکاسی هم میکنم، چندین بار دوربین بردم که از ایشان عکس بگیرم اما آنقدر شأن استادی ایشان در آن کلاسها بالا بود، به خودم اجازه نمیدادم این کار را بکنم. یک مقطعی کلاسهای ایشان به خاطر کسالت به تعویق میافتاد. در اون مقطع به دفترشان میگفتند که به دوستان نگویید که من «عمل» کردهام.
«قیصر» جملهای دارد به این مضمون که «من رفیق نیمهراه نیستم». برخی در سالهای اخیر تلاش کردهاند قیصر را تحریف کنند و او را به گونهای دیگر معرفی کنند. نظر شما در این باره چیست؟
به نظرم طرح این موضوع اساسا اشتباه است. عشقی که قیصر به امام، انقلاب و ارزشها دارد چیزی نیست که بشود درباره آن تشکیک کرد. او از قلههای درخشان شعر انقلاب است. اگر چه این را باید بدانیم که سلیقهها و سبکها متفاوت است. کما اینکه سیدحسن حسینی متفاوت بود و دیگران هم سبکهای خودشان را دارند. ذات قیصر آراسته و پیراسته بود. همانطور که گفتید در جلسهای که در سالهای آخر عمر بابرکتش خدمتش رسیدیم همین را گفت. گفت که من رفیق نیمهراه نیستم.
قیصر امینپور در یکی از آخرین دیدارهایش با برخی شاعران میگوید: الحمدلله برخلاف افرادی که رفیق نیمهراه هستند و میگویند ما برخی شعرها را نگفتیم و انگار توبه کردند از انجام برخی کارهایشان در گذشته، ما اینگونه نیستیم و لااقل در آن لحظهای که شعرها را گفتیم صداقت داشتیم چون الحمدلله نه برای سکه بود و نه برای تکهای زمین.
غزل سروده عباس نعمتی یکی از زیباترین سرودهها درباره قیصر است:
میشد بگویم نه ولی آخر، چیزی عوض میشد مگر با نه؟
سیلی زدم بر صورتم صد بار، شاید خیالی باشد اما نه!
در چشمه چون تصویر ماه افتاد، جوشید، طغیان کرد و راه افتاد
مردابها آغوش وا کردند، جایی بجز آغوش دریا؟ نه!
افسوس دریا را نفهمیدیم، روز مبادا رانفهمیدیم
دیدی که بعد از رفتن او شد، هر روزمان روز مبادا! نه!؟
نامردمیها مرد را آزرد، تا در سکوت سرد شب پژمرد
او بغض قیصر بودنش را خورد، او نان قیصر بودنش را نه!
او در میان دوستان تنها، افسوس وقتی گفتن از دریا
افتاده دست گوشماهیها، باید خروشد اینچنین یا نه؟
شاید زمان ما را عوض کرده است، این مرد اما همچنان مرد است
این مرد نام دیگرش درد است، چیزی که در او بود و در ما نه!
دلخسته از زندان در زندان، از جنگ با این درد بیدرمان
مرگ آمد و این مرد بیپایان، چیزی نگفت اینبار حتی نه
صبح سهشنبه هشتم آبان، آغوش باز سید و سلمان
آغاز قیصر بود یا پایان؟ پایان قیصر بود... اما نه!
تاثیر شعر قیصر در شاعران پس از او
علیمحمد مودب در گفتوگویی درباره تاثیر شعر قیصر میگوید: همین بچههایی که الان شعرهایشان مطرح است از آقای سیار بگیر تا بچههایی که در شهرستانها هستند رنگ و بوی قیصر را دارند حتی من رباعی قیصروار دیدم که بچهها دارند خیلی جدی کار میکنند. آقای محمدحسین نعمتی، نیمایی بعد از قیصر انرژی تازهای گرفته و بچهها دارند بسیار این نوعی شعر میگویند. این خیلی جالب است. چرا آدمهای دیگر این اقبال را پیدا نکردند. اینها بازمیگردد به جوهری که در شخصیت یک آدم هست.