«شاعران وجدان ناآرام عصر خویشند». این جمله از ادیب فرانسوی شن ژن پرس، شاید در نسبت با شاعران انقلاب اسلامی بسیار حداقلی به نظر برسد. آنجا که شاعران انقلاب به عنوان کنشگرانی فعال و البته سرشار از طبع و خیال شاعرانه، نه‌تنها از جامعه و مردم دوری نمی‌گزینند بلکه در میان آنها هستند و «مردم» اصلی‌ترین مخاطبان اشعار و سروده‌های این شاعرانند.
 
شاعر این عواطف و احساسات و خیال‌های شاعرانه را به میان مردم می‌برد و آرمانشهری را تصویر می‌کند که همه در میان تفکرات دوست‌داشتنی‌شان آن را طلب می‌کند. «خدا روستا را/ بشر شهر را.../ ولی شاعران آرمانشهر را آفریدند/ که در خواب هم خواب آن را ندیدند!». این سروده قیصر امین‌پور تصویری از این خیال‌های شاعرانه است. شاعری که شعرش از یک‌سو بازتاب‌دهنده راستین و صادق عواطف فردی و هویت‌یافته او بود و
 
از دیگر سو  و از آینه‌ای تمام‌نما از عواطف جمعی آرزوها و آرمان‌های همه توده‌های مردم. آبان سالروز کوچ قیصر امین‌پور است. شاعری که رهبر انقلاب در نخستین جلسه با شاعران پس از مرگ قیصر، درباره‌اش گفتند: «مرگ قیصر امین‌پور ‌حقیقتاً ما را داغدار کرد، دلمان خوش بود بعد از مرحوم ‌حسینی، امین‌پور هست که متاسفانه رفت». با محمدحسین نعمتی درباره شخصیت و منش و اشعار قیصر گفت‌وگو کرده‌ایم که متن این گفت‌وگو را در زیر می‌خوانید

یکی از وجوه شعر قیصر، بیان عامیانه و روان عمیق‌ترین مفاهیم فلسفی، اندیشه‌ای و سیاسی است. در این باره صحبت می‌کنید؟

سهل و ممتنع بودن شعر قیصر، موجب نفوذ شعر در بین توده‌های مردم شده است. در عین حال مفاهیم عالی فلسفی، عرفانی و ارزش‌های انسانی را به زبانی که برای مردم قابل فهم باشد بیان می‌کند. این نشان‌دهنده این است که این مفاهیم برای شاعر درونی شده است. مثل زنبور عسل که شهدها را از گل‌های مختلف می‌گیرد و شعرش و آن عسلی که می‌دهد، آمیخته‌ای از جان شاعر هست و ترکیب جدید هست.

 
برخی افراد در شعر و مقولات دیگر اجتماعی چون فهم درستی از مقولات و موضوعات ندارند، مجبورند آنچه را که شنیده‌اند، تکرار کنند و نمی‌توانند ترجمه و تفسیر درستی ارائه دهند.  برای همین می‌بینیم که یک جمله درباره یک مقوله مهم مطرح می‌شود و از دهان‌های مختلف به همان شکل تکرار می‌شود و کسی چیزی بر آن نمی‌افزاید. قیصر اینگونه نبود. اگر به مفهومی از عمق جان اعتقاد داشت، آن را در شعرهایش تجلی می‌داد.
 
به همین جهت شما می‌بینید که مخاطب اصلی شعر «مردم» هستند. شعر قیصر این ویژگی را دارد که هم مورد پسند خواص است و هم از سمت توده مردم مورد استقبال قرار گرفته و این ویژگی کم‌نظیر است. شعر قیصر یک حیای تکنیک در خودش دارد، اگر چه پر از صنایع ادبی است اما هیچ وقت این تکنیک را به رخ مخاطب نمی‌کشد و مخاطب با عاطفه، صمیمیت و صداقت با شعر روبه رو و در لایه‌های بعدی با این ظرافت‌ها آشنا می‌شود.

  ایده‌آل‌گرایی در شعر قیصر یکی از وجوه بارز است. آنجا که شاعران را خلق‌کننده آرمانشهر‌ها می‌داند. این نگاه پیشرو در قیصر از کجا نشأت می‌گیرد؟

تمدن‌ها را شاعران و روشن‌خیالی شاعرانه می‌سازند. دستاوردهای بشری ابتدا یک خیال شاعرانه و تصورهای شاعرانه بوده‌اند و این تصاویر شاعرانه توسط معماران صورت عینی به خود گرفته است. متاسفانه خیلی از مراکز تصمیم‌گیری متوجه این موضوع نیستند. چیزی که در افق نگاه شاعر به عنوان آرمانشهر شکل می‌گیرد با همه ویژگی‌هایی که در شعر «روزناگزیر» هست یا در «دریا در انحصار چشم کسی نیست» قیصر امین‌پور می‌تواند منشأ خیلی از قوانین پیشرو باشد.

 مثل آنچه بنده در محلی که مشغول به خدمتم مطرح است و سال‌ها بعد از آنکه شاعر مطرح کرد طرح‌های آزادسازی حریم دریا و... مطرح شد.

شاعر را خیلی‌ها در حیطه کلام می‌بینند، در حالی که نوید و پیشنهاد بهتر برای یک تمدن‌سازی ارائه می‌دهد. وقتی  قیصر هنجارها و ناهنجاری‌ها را در شعرهایش می‌آورد، این در واقع گفتمان‌هایی است که می‌تواند به معماری منجر شود. مثلا «دیوار بی‌پنجره نروید» یک ایده مهندسی برای بافت شهری و زندگی شهری است و می‌تواند کارکرد داشته باشد. بسیاری از بدخلقی‌هایی که شاهدش هستیم به واسطه همین معماری‌هایی است که به این ایده‌های پیشرو شاعرانه توجه ندارند.

 
اگر قیصر را در کلام منحصر ببینیم و به هشدارها، ایده‌ها و پیشنهادهایی که می‌دهد، توجه نکنیم و برنامه‌هایی که ارائه می‌دهد را نخواهیم به آرمانشهر تبدیل کنیم، در حق ایشان جفا کرده‌ایم. چنانکه این شاخصه در شاعران دیگر هم هست. «امت واحده از شرق به پا می‌خیزد» علی معلم دامغانی چیزی است که او پیش‌تر در یک ابداع شاعرانه خلق کرده و ما امروز در اتفاقات منطقه شاهد این پیش‌بینی هستیم

شما از کسانی هستید که هم در کسوت شاگردی «قیصر» بودید و هم غزل معروفی درباره او در حضور رهبری خواندید. کمی از خاطرات خودتان با قیصر برایمان بگویید.

قیصر برای ما یک خاطره خوب و رفتنش یک خاطره تلخ هست. بعضی وقت‌ها که آن غزل را به اصرار دوستان می‌خوانم، بغض گلویم را می‌گیرد. قیصر جاذبه و دافعه توأمان داشت. من چون عکاسی هم می‌کنم، چندین بار دوربین بردم که از ایشان عکس بگیرم اما آنقدر شأن استادی ایشان در آن کلاس‌ها بالا بود، به خودم اجازه نمی‌دادم این کار را بکنم. یک مقطعی کلاس‌های ایشان به خاطر کسالت به تعویق می‌افتاد. در اون مقطع به دفترشان می‌گفتند که به دوستان نگویید که من «عمل» کرده‌ام.

 
چشم‌شان یا قلب‌شان را عمل کرده بودند. این ملاحظات انسانی را خیلی در نظر می‌گرفتند. بعد از کسالت وقتی آمدند، ما خوشحال بودیم که قیصر را می‌دیدیم. قیصر آمد و گفت: من در این دنیا کاری نداشتم، به غیر از شوق دیدار شما که دوباره بازگردم و در کلاس بنشینم. این خیلی تاثیر گذاشت. تظاهر هم نمی‌کرد. عمیقا برای انسان‌ها حرمت قائل بود و به ارزش‌های اخلاقی و اسلامی معتقد بود. برخی درباره انسان بودن بسیار حرف می‌زنند اما در رفتارشان جلوه‌ای ندارد. قیصر اینگونه نبود.
 
یادم هست یکی از نوجوانانی که تازه وارد فضای شعر شده بود، در یکی از جلسات شعر ما در حال صحبت با قیصر بودیم که این نوجوان آمد و از قیصر سوالی پرسید؛ قیصر قریب به آن مضمون گفته بود که بگذارید صحبت ما تمام شود، بعد به سوال شما پاسخ می‌دهم. بعد از اتمام صحبت مثل اینکه آن نوجوان رفته بود، شب که شد قیصر تماس گرفت و شماره آن شاعر جوان را خواست تا به سوالش جواب دهد. خب! این نگاه خیلی متفاوت است با برخی که تا 3-2 تا شعرشان مورد استقبال قرار می‌گیرد، دیگر کسی را نمی‌شناسند و به مخاطب نگاه همراه با نخوت و غرور دارند.
 
قیصر مردم‌دار بود و همین‌ها قیصر را قیصر کرده بود. باز خاطره‌ای دیگر که درباره قیصر یادم آمد، این است که یکی از دوستان تعریف می‌کردند از خوابگاه دانشجویی به قیصر زنگ می‌زنند و چون منزل نبوده برایش پیغام می‌گذارند. بعد گویا قیصر خودش زنگ می‌زند خوابگاه دانشجویی و چون شماره اتاق آن دوست ما را نداشته تک تک شماره اتاق‌ها را می‌پرسد تا با ایشان صحبت کند. دوست ما می‌گفت «در خوابگاه کسی باور نمی‌کرد وقتی ایشان خودش را معرفی می‌کرد» و  این نگاه‌های انسانی و اخلاقی قیصر بود که از او یک انسان برجسته می‌ساخت و این ظرافت‌ها را خیلی رعایت می‌کرد.

  «قیصر» جمله‌ای دارد به این مضمون که «من رفیق نیمه‌راه نیستم». برخی در سال‌های اخیر تلاش کرده‌اند قیصر را تحریف کنند و او را به گونه‌ای دیگر معرفی کنند. نظر شما در این باره چیست؟

به نظرم طرح این موضوع اساسا اشتباه است. عشقی که قیصر به امام، انقلاب و ارزش‌ها دارد چیزی نیست که بشود درباره آن تشکیک کرد. او از قله‌های درخشان شعر انقلاب است. اگر چه این را باید بدانیم که سلیقه‌ها و سبک‌ها متفاوت است. کما اینکه سیدحسن حسینی متفاوت بود و دیگران هم سبک‌های خودشان را دارند. ذات قیصر آراسته و پیراسته بود. همانطور که گفتید در جلسه‌ای که در سال‌های آخر عمر بابرکتش خدمتش رسیدیم همین را گفت. گفت که من رفیق نیمه‌راه نیستم.

قیصر امین‌پور در یکی از آخرین دیدارهایش با برخی شاعران می‌گوید: الحمدلله برخلاف افرادی که رفیق نیمه‌راه هستند و می‌گویند ما برخی شعرها را نگفتیم و انگار توبه کردند از انجام برخی کارهایشان در گذشته، ما اینگونه نیستیم و لااقل در آن لحظه‌ای که شعرها را گفتیم صداقت داشتیم چون الحمدلله نه برای سکه بود و نه برای تکه‌ای زمین.

غزل سروده عباس نعمتی یکی از زیباترین سروده‌ها درباره قیصر است:

می‌شد بگویم نه ولی آخر، چیزی عوض می‌شد مگر با نه؟

سیلی زدم بر صورتم صد بار، شاید خیالی باشد اما نه!

در چشمه چون تصویر ماه افتاد، جوشید، طغیان کرد و راه افتاد

مرداب‌ها آغوش وا کردند، جایی بجز آغوش دریا؟ نه!

افسوس دریا را نفهمیدیم، روز مبادا رانفهمیدیم

دیدی که بعد از رفتن او شد، هر روزمان روز مبادا! نه!؟

نامردمی‌ها مرد را آزرد، تا در سکوت سرد شب پژمرد

او بغض قیصر بودنش را خورد، او نان قیصر بودنش را نه!

او در میان دوستان تنها، افسوس وقتی گفتن از دریا

افتاده دست گوش‌ماهی‌ها، باید خروشد اینچنین یا نه؟

شاید زمان ما را عوض کرده است‌، این مرد اما همچنان مرد است

این مرد نام دیگرش درد است، چیزی که در او بود و در ما نه!

دلخسته از زندان در زندان، از جنگ با این درد بی‌درمان

مرگ آمد و این مرد بی‌پایان، چیزی نگفت این‌بار حتی نه

صبح سه‌شنبه هشتم آبان، آغوش باز سید و سلمان

آغاز قیصر بود یا پایان؟ پایان قیصر بود... اما نه!

تاثیر شعر قیصر در شاعران پس از او

علی‌محمد مودب در گفت‌وگویی درباره  تاثیر شعر قیصر می‌گوید: همین بچه‌هایی که الان شعرهای‌شان مطرح است از آقای سیار بگیر تا بچه‌هایی که در شهرستان‌ها هستند رنگ و بوی قیصر را دارند حتی من رباعی قیصروار دیدم که بچه‌ها دارند خیلی جدی کار می‌کنند. آقای محمدحسین نعمتی، نیمایی بعد از قیصر انرژی تازه‌ای گرفته و بچه‌ها دارند بسیار این نوعی شعر می‌گویند. این خیلی جالب است. چرا آدم‌های دیگر این اقبال را پیدا نکردند. اینها بازمی‌گردد به جوهری که در شخصیت یک آدم هست.

یعنی مجموعه ویژگی‌های شخصیتی یک انسان هست از فکرش، از توانمندی ادبی‌اش و عواطفش که بالاخره راهشان بیشتر رهرو دارد. آخرین دیدار ما در خانه هنرمندان بود و ایشان تاکید می‌کرد هماهنگ کنید و به قول معروف با خانواده بیایید طرف ما! و من طبق معمول می‌گفتم زحمت می‌شود و ایشان تاکید می‌کردند که نه بیایید، عمرها وفا ندارد و... .