او فرزند آیتالله شیخ عباس قمی، صاحب اثر ماندگار و ارزشمند «مفاتیح الجنان» است؛ عالم و واعظی که حنجرهاش با عنایت امام حسین(ع) بهبود یافت و به منبر و موعظه بازگشت.
سخن از حجتالاسلام میرزا علی محدثزاده است؛ فرزند ارشد محدث نامدار، آیتالله شیخ عباس قمی که به دلیل همین انتساب، به «محدث زاده» مشهور شد.
او در سال 1338 هجری قمری در قم به دنیا آمد. یک ساله بود که خانوادهاش به مشهد مقدس مهاجرت کردند و او نیز به همراه آنان در جوار آستان ملکوتی حضرت علی بن موسی الرضا(ع) سکنی گزید.
میرزا علی دروس مقدماتی و بخشی از سطوح را در حوزه علمیه مشهد فرا گرفت؛ آنگاه پس از واقعه خونین مسجد گوهرشاد و در 16 سالگی، به نجف اشرف مهاجرت کرد و تا پایان عمر والد بزرگوارش، به تحصیل و تکمیل معلومات خود ادامه داد. وی در این مدت علاوه بر تحصیل و حضور در درس حضرات آیات سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاءالدین عراقی، میرزا هاشم قزوینی و میرزا باقر زنجانی، کمک کار خوبی برای پدر در مسائل تحقیقی و پژوهشی بود.
میرزا علی بعد از رحلت والد ارجمندش در نجف اشرف، عتبات را ترک کرده و به ایران بازگشت. ایشان نخست در زادگاهش، قم اقامت گزید و چند سالی از محضر علمی بزرگان حوزه علمیه قم و به ویژه آیتالله سید حسین طباطبایی بروجردی بهره برد.
او سپس به تهران عزیمت کرد و تا پایان عمر در آن شهر ساکن شد و به کارهای علمی و خطابه و وعظ مشغول بود.
حجتالاسلام میرزا علی محدثزاده در طول عمر شریفش، علاوه بر مقابله و تصحیح آثار پدر ارجمندش، خود نیز به تحقیق و پژوهش همت داشت که از جمله یادگاران ایشان میتوان به کتاب ارزشمند چهار جلدی «زندگانی امام صادق(ع)» اشاره کرد که در آن روزگار و در نوع خود کم نظیر بود.
وی همچنین از واعظان سرشناس تهران بود و لحنی گرم، سخنانی نافذ و بیانی دلنشین داشت. سبک و شیوه سخنان ایشان، همان سبک و سیاق پدر بزرگوارش بود که با تکیه بر احادیث و روایات ائمه اطهار(ع)، موضوعات اخلاقی و اجتماعی را تشریح میکرد.
او خود دو خاطره از منبرهایش را اینگونه تعریف کرده است:«روزی بدون مطالعه به منبر رفتم. شب در عالم خواب، مرحوم پدرم به من فرمود اگر انسان ضامن مال مردم باشد، میتواند از عهده آن برآید و دین خود را ادا کند، ولی افرادی که پای منبر مینشینند و عمر خود را در اختیار گوینده میگذارند، او ضامن عمر آنهاست؛ گوینده اگر بی مطالعه منبر برود، چگونه میتواند از عهده آن برآید؟»
خاطره دیگر اما مربوط به زمانی است که ایشان در یکی از منبرهای خود از علامه مجلسی انتقادی میکند:«در منبر، مطلبی را از علامه مجلسی نقل و به فرمایش ایشان انتقاد کردم. در عالم رؤیا پدرم به من فرمود پسرک! به تو نیامده که در منبر از فرمودههای علامه مجلسی انتقاد کنی.
گفتم: شما خودتان در بعضی از نوشتههایتان به گفتار ایشان ایراد گرفتهاید.
فرمودند: اولاً نوشتن غیر از گفتن روی منبر است؛ ثانیاً بحث علمی غیر از انتقاد است.»
و اما میرزا علی محدثزاده را باید از روحانیونی دانست که در جریان نهضت مقدس و انقلابی امام، حضوری فعال داشت که پس از 15 خرداد سال 1342 هم به دستگیری و زندانی شدن ایشان هم انجامید.
او ارادتمند خاندان رسالت(ع) به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین(ع) بود و این حکایت را شهید علامه آیتالله مرتضی مطهری از ایشان و در کتاب «آشنایی با قرآن» نقل میفرماید:«یک سال دچار بیماری حنجره و گرفتگی صدا شدم و دیگر نمیتوانستم به منبر روم و سخنرانی کنم. به فکر معالجه افتادم و به پزشک متخصصی مراجعه کردم. پزشک که مرا معاینه کرد، معلوم شد که تعدادی از تارهای صوتی از کار افتادهاند و درمان این بیماری، بسیار سخت است.
آن پزشک نسخه ای برایم پیچاند و به من دستور استراحت مطلق داد؛ استراحتی که از کوه کندن سختتر بود، چراکه در این استراحت جدای از این که اصلاً نباید منبر بروم، با زن و فرزندم هم نباید صحبت کنم و هر چه بخواهم بگویم، باید بنویسم.
با هر سختی و مشقتی که بود، با این مقررات جدید، کنار آمدم و صبر کردم، اما این نسخه آرام آرام کلافه ام کرد و امانم را برید.
در چنین موقعیتهایی معمولاً انسانها به اضطرار و التماس میافتند و یادشان میآید که قدرت بالاتری هم هست. اینجاست که انسان از هر راه و چاره بشری ناامید میشود و به یاد اهل بیت(ع) میافتد.
من نیز دست توسل به سوی امام حسین(ع) دراز کردم. روزی پس از خواندن نماز ظهر و عصر، حالت توسلی فراهم شد؛ به شدت گریستم و به آقا عرض کردم: ای پسر پیامبر خدا! دیگر نمیتوانم بر این بیماری صبر کنم. از این گذشته من منبری ام و مردم از من انتظار دارند که برای آنها به منبر روم. من از ابتدای عمرم تاکنون به منبر رفته ام و از خادمان و غلامان شمایم. حالا چه شده که به خاطر این بیماری باید از این پست حساس برکنار شوم؟ آقا ماه مبارک رمضان نزدیک است، دعوتها را چه کنم؟ آقا عنایتی بفرمایید.
بعد از این توسل، مطابق معمول کم کم خوابیدم. در عالم خواب، خودم را در اتاق بزرگی دیدم که قسمتی از آن روشن و قسمتی دیگر تاریک بود.
دیدم که امام حسین(ع) در قسمت روشن اتاق نشستهاند. خیلی خوشحال شدم و هر چه در بیداری به ایشان عرض کرده بودم دوباره گفتم و اصرار داشتم که ماه رمضان نزدیک است و از سوی مساجد بسیاری دعوت شدم، اما الآن با این حنجره چطور سخنرانی کنم، دکتر مرا از صحبت کردن با زن و فرزندانم هم منع کرده است.
این حرفها را با گریه و تضرع و زاری به امام (ع) عرض کردم. آن حضرت به من اشاره کردند و فرمودند: به آن آقایی که دم در نشسته، بگو چند جمله از مصیبت دخترم را بخواند و شما گریه کنید، إنشاءالله خوب خواهید شد.
من به در اتاق نگاه کردم، دیدم شوهر خواهرم آقای حاج مصطفی طباطبایی قمی که یکی از دانشمندان و خطیبان و از ائمه جماعت تهران است، نشسته است.
من فرمایش حضرت امام حسین(ع) را به عرض او رساندم. او اول خواست از خواندن مصیبت خودداری کند که امام حسین(ع) به او فرمودند: روضه دخترم را بخوان.
او مشغول ذکر مصیبت حضرت رقیه(س) شد و من گریه کردم و اشک ریختم، اما متأسفانه بچههایم مرا از خواب بیدار کردند و من ناراحت شدم که چرا از آن مجلس پر از فیض و معنویت محروم ماندم.
همان روز یا روز بعد از آن، به همان پزشک متخصص مراجعه کردم. خوشبختانه بعد از معاینه مشخص شد که اثری از آن بیماری نیست.
آن پزشک متخصص شگفت زده شد و با تعجب رسید: چه خوردی که این قدر زود نتیجه داد؟
من توسل و خوابم را به او شرح دادم. دکتر در حالی که خودکارش در دستش بود و ایستاده بود، به سخنان من گوش داد. بعد از شرح ماجرا، قلم از دستش افتاد و با یک حالت معنوی که در اثر شنیدن نام آقا امام حسین(ع) به او دست داده بود، پشت میز طبابت نشست. اشک بر رخسارش جاری گشت. او مقداری گریه کرد، سپس گفت: آقا این ناراحتی شما علاجی جز توسل و عنایت و امداد غیبی نداشت.»
حجتالاسلام میرزا علی محدث زاده سرانجام پس از عمری تلاش خالصانه، مانند چنین روزی یعنی در دوازدهمین روز از محرم الحرام سال 1396 قمری و در سن 58 سالگی به دیدار معبود شتافت.
پیکر آن مرحوم پس از تشییع و اقامه نماز توسط مرحوم حضرت آیتالله حاج سید احمد خوانساری در تهران، به قم انتقال یافت و در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.
و این نیز خاطره دیگری است درباره او و به نقل از استاد شهید مطهری:«یکی از دوستان اهل علم، از قول یک جوان قمی نقل میکرد که مرحوم حاج میرزا علی محدثزاده، فرزند حاج شیخ عباس قمی صاحب «مفاتیح الجنان» را در خواب دیده و متوجه شده که فوت کرده است. جوان از او میپرسد: حالت چطور است؟ او پاسخ میدهد:«الحمدلله خوب است؛ ولی امان از دقت در حسابکشی!»